مطرود
.
.. «« منم آن چشمه ی زمزم ، منم زاینده ؛ آری ، زن ... »» ..
.
تو مو می بینی و من حلقه ای در طوفِ تیغَت ـ طوق این کوکو ـ
کدامین حلقه ی مفقوده در تبعیدِ هاجر شد مرجّح ؟ کو ؟
.
به دنبال چه حلقی ؟ تشنه افتاده ست اسماعیل ، ابراهیم !
ببین زمزم به سعیی در صفایِ هروله تا مروه پای او !؟
.
ترازویت چه شاغولی به میزان داشت در وزنِ خدایاری !!
که مهجوری و مطرودی برابر شد به لبّیکی ، به های و هو !؟
.
منم مقصودِ « صاحب کعبه ات » ، آنکه به دامن چشمه ها زاید
تویی آنکه همیشه نیستی ، آری تویی مهجور از آن پهلو !
.
منم آن چشمه ی زمزم ، منم زاینده ؛ آری ، زن - زنی مادر -
چه اسماعیل ها دارم ؛ به گردن ، طوف تیغَت ـ طوق این کوکو ـ !
.
آسیه خوئی ـ 1390/8/9
.
.
مطرود / هاجر / کوکو / طوق / چشمه ی زمزم / حلقه ی مفقوده
.
.
- ۹۳/۰۷/۱۲