ویرگول ، سرِ خط ،

ویرگول ، سرِ خط ،

سلام سلام ...
من زنده ام !
من باز هم زنده ماندم !
و همچنان با نام "او" مغازله دارم
یعنی
گنبد مینا را می بینم
عطر گل مینا را می نوشم
و آواز طرب انگیز پرنده ی مینا را می شنوم
یعنی
حالِ دلم در این میناکاری ها
خوبِ خوب است.

حتا در سماعی که
از زخم های پی درپی
دچارش می شوی
و زمین و آسمان
ترانه خوان تو می شود ؛
جبرئیل
چتر بال های سفیدش را
روی سرت می گیرد
و با لب های بی حرکت می گوید :
"آرام باش".

یعنی
من لال هم نیستم ،
ویرگول ،
سرِ خط ،

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

۱۵ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است

Mermaid love

"بی تو هر هوای این شهر ، حبس می شود" را چه می کنی؟

بی خودت به کوچه پس کوچه های خـواب و رویا چه می کنی؟

.

بی تو در تمامِ اوقاتِ بی زمان ، مکان ، بی تو در اَبَد ؛
_آسمانـ بدون ساعت_ بدون خود در آنجا چه می کنی؟

.

اینکه بُعدِ بی زمان ، بُعد بی مکان ، ندارد "من" و "تو"یی
بُعد دیگری به ابعادِ "بودن" ست ؛ حالا چه می کنی؟

.

بی بعید نیست نزدیکِ اشتباه ، افکارِ اینچنین
چون که با تو هم که هستم بپرسم از خود : آیا چه می کنی؟

.

با خودم حوالیِ ماه ، بی تو سخت دلتنگ می شوم
بی منم تو باز باشی ، بگو تو بی من اما چه می کنی؟

.

با تو نیز باز دلتنگ می شوم ، چرا ؟ این چه شیوه است ؟ :
وقتِ با تو بودنم ترسِ "بی تو بودنی ها چه میکنی" !!

.

* * *

.

این سؤال پُر جوابی ست : "قطب های آهن ربا چقدر
در کنار هم بپرسند این براده ها را چه می کنی؟"

.

کارِ ماست اینکه میدان برای جذب سازیم فصل را
فصلِ وصل ها مسیحای ما ! به طور سینا چه می کنی؟!

.

آسیه خوئی(ایلیا) _ 1382/5/7 ـ از مجموعه شعر "ایلیا" ـ ص 120

.

.

  • آسیه خوئی

♒ Mermaids Among Us ♒ art photography & paintings of sea sirens & water maidens -

اصلا تو بگو کافر , بی قبله وُ آیینم 
یک بار مگر دیدی من آنچه که میبینم؟

در قطره ی اشکت نیل , موسا و عصا دیدم 
من غربت یوســـُـف را در چشم شما دیدم 

در پستویِ چشمانت دیدم غم مریم را 
یک در به در عاشق , شاید خود آدم را 

بر قله ی ابرویت یک صومعه پیدا بود
ابروی دگر اما بت خانه ی بودا بود 

در گرمی دستانت , آتشکده ی زرتشت 
انگار که " آشموغ " را نفرین تو هم میکشت

در هر نفست جاری جادوی مسیحا بود 
هندو و یهودا بود , شاید خود عیسا بود 

در دوزخ آغوشت صد راه به عرفان ها
مجموع خدایانی در قالب انسان ها

از گوشه ی لبهایت جاریست هزاران رود 
در جنگل موهایت , هستای جهنم بود

بانو تو خود عشقی ... تفسیر خدایانی 
آنو , انیل , هرمس ... اوشنوس وَ  ولکانی

.

.

.

  • آسیه خوئی

file:///C:/Users/Ozma/Pictures/11081478_10153269861999063_8376752971740516805_n.jpg

 * برای دیدن اجرای بسیار زیبای این غزل با صدای همایون شجریان و هنرمندی مهتاب کرامتی ، بر روی بیت زیر کلیک کنید :

گر اجزای زمینی وَ گر روح امینی
چو آن حال ببینی بگو جــلَّ جــلالا

.

زهی باغ زهی باغ که بشکفت ز بالا
زهی قدر و زهی بدر تبارک و تعالا
زهی فر زهی نور زهی شر زهی شور
زهی گوهر منثور زهی پشت و تولّا
زهی ملک زهی مال زهی قال زهی حال
زهی پر و زهی بال بر افلاک تجلا
چو جان سلسله‌ها را بدرد به حرونی
چه ذوالنون چه مجنون چه لیلی و چه لیلا
علم‌های الهی ز پس کوه برآمد
چه سلطان و چه خاقان چه والی و چه والا
چه پیش آمد جان را که پس انداخت جهان را
بزن گردن آن را که بگوید که تسلا
چو بی واسطه جبّار بپرورد جهان را
چه ناقوس چه ناموس چه اهلا و چه سهلا
گر اجزای زمینی وَگر روح امینی
چو آن حال ببینی بگو جلَّ جلالا
گر افلاک نباشد به خدا باک نباشد
دل غمناک نباشد مکن بانگ و علالا
فروپوش فروپوش نه بخروش نه بفروش
تویی باده ی مدهوش یکی لحظه بپالا
تو کرباسی و قصار تو انگوری و عصار
بپالا و بیفشار ولی دست میالا
خمش باش خمش باش در این مجمع اوباش
مگو فاش مگو فاش ز مولی و ز مولا
.
                                            "حضرت مولانا جلال الدین"
.
.
  • آسیه خوئی

Soft summer rain in the forest

بید مجنون

.

روی یک صفحه از دفترم آسمانی کشیدم ، پرنده وَ یک ابر باران
بی درنگ از قلم های رنگی ، تو قرمز ترین را گُزیدی وَ ناگاه در آن -
- رنگ نیلی ؛ درختی کشیدی که تا آسمان سر کشیده وَ پا در زمین داشت.
شاخه هایش به هر ناکجا شانه می زد زمینی که در رَدِّ پای ستوران ،
خالی از تاختن های بی باختن بود. آری چه اندازه سبز است قرمز :
با سرانگشت ها هم برآیند از خاک ، این دانه هایی که ماندند بی جان.

* * *
حال ، با آن پرنده چقدر آمدند از خطوطی که بر صفحه ی دفترم کادر -
- بسته ام : بال گستردگانی که هِی می نشینند بر شاخه هایت شتابان.
ابرِ باران_سرودی که بالای دفتر نشسته ست می شویَد آن شاخه ها را
همنوای سرودی که از آشیان های بسیار بر شاخه ها بسته سامان.

* * *
گفته بودم که از این ورق ، کُنجِ گنجینه های کتابی که بعداً نهفته ست ،
هر پرنده به پایانِ هر آسمان می رسد از نظامِ کلامِ خداوندگاران. 
اینک این نکته بسپار در خاطر از هر پرنده که ما ، خارج از کادر هستیم
راویانی که اسرارشان را همان ابر ، خواهد پراکند بر خاکِ پنهان.

.

آسیه خوئی ( ایلیا ) ـ مرداد ماه 90

.

.

  • آسیه خوئی

Rohays book 2

.

.. «« قصه ی دیو و پری »» ..

.

تو تونستی شاخ دیوُ بشکنی
پری قصه ها رُ نجات بدی
به تن مرده وُ خشکِ شهرِ خواب
قصه های تازه وُ حیات بدی

.

تو تونستی کوهُ جابجا کنی
پای رودخونه رُ به صحرا بدی
از تمام صخره ها عبور کنه
دست ماهیا رُ به دریا بدی

.

نکنه عاشقِ این پری بشی
شهر خوابُ پر کنه ز غصه ها
واسه پنهون شدنِش یه کوه بشی
یه غولِ دیگه به شعرُ قصه ها

.

نکنه سدّی بشی به راهِ رود
دشتِ پُر گل دوباره صحرا بشه
ماهیا راهِشونُ گم بکنن
براشون دریا فقط رویا بشه ...

.

ایلیا ـ 94/2/6 ـ یکشنبه 16:25

.

.

  • آسیه خوئی