سعی کن ، یادآوری آنچه به من بخشیده بودی
یک لباسِ رزم با عطــر سفر پیچیده بودی
روی آن فانسقه ای تاکرده با یک جفت پوتین
با سکــوتی پر هیاهـو.. گوئیـا غمدیده بودی
گفته بودی دورِ پوتین ، بند را محکم ببندم
سنگ هــای بیشمــاری در بیابان دیـده بودی
در کمـر ، فانسقه را مانند یک زُنّـار بستـم
خارها از کوهِ بی بی شهربانو چیده بودی
چون مرا تنها فرستادی به شط - رنجی پر از زهر
مهره های مـار را از قبـل ، خـود ، سنجیده بودی
* * *
بار الها ! این تو بودی که به هر افتادن از بار
مـیـوه هــای دیگـری از درد را زائیــده بــودی
من چـه گویم از بنفشه زارها ، از تازیانه
خود گواهی ، مرهمی که یاس را باریده بودی
* * *
داستــان ِ سنـگ ها وُ آینـه ، یا سنـگ وُ گنجشـک
بازپرس از هر چه کور وُ کر : چرا خوابیده بودی؟
تیزیِ آیینه از هفتاد سنگ است ، آه ، آری ـ
ـ اینچنین شد ای برادر! آنچه را بخشیده بودی
از پـدر گویی برایم ؛ از پسـر ، خود خوب دانم
آنچه مادر گفت ، گویم ؛ تا حسین فهمیده بودی
گفت کشتیبانِ هر طوفان : تو ای شورِ شقایق !
ای که بر هر لاله زاری چون سـری شوریده بودی
از که از سلخِ ستاره بازپرسی؟ ؛ بازجو باش ـ
ـ از همان ماهی که دورش سال ها چرخیده بودی
* * *
آه آن پیراهنـی که داده بودی ، پوستم گشت
شـرحه شـرحه بازگفتم آنچه را پوشیده بودی !
.
آسیه خوئی ـ 7/ 12/ 90
.
.
*پاورقی :
عنوان این شعر ، اقتباس از شعری از کتاب "زیارت نامه ی مرغ سَحَر و همخوانی دخترانِ خردادماه" ، سروده ی "سید علی صالحی" ست.
.
.
- ۱ نظر
- ۱۱ خرداد ۹۴ ، ۱۶:۳۵