ویرگول ، سرِ خط ،

ویرگول ، سرِ خط ،

سلام سلام ...
من زنده ام !
من باز هم زنده ماندم !
و همچنان با نام "او" مغازله دارم
یعنی
گنبد مینا را می بینم
عطر گل مینا را می نوشم
و آواز طرب انگیز پرنده ی مینا را می شنوم
یعنی
حالِ دلم در این میناکاری ها
خوبِ خوب است.

حتا در سماعی که
از زخم های پی درپی
دچارش می شوی
و زمین و آسمان
ترانه خوان تو می شود ؛
جبرئیل
چتر بال های سفیدش را
روی سرت می گیرد
و با لب های بی حرکت می گوید :
"آرام باش".

یعنی
من لال هم نیستم ،
ویرگول ،
سرِ خط ،

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

۱۳ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

سپیدارانِ شهر تبریز

دو چشــــم سبــــزِ شورانگیز باشی

گـــل نیـــلوفــــر تبــــریـــــز بـــاشــی

بیــــا و جرعــه ای بر خاک من بـاش

که گفت از مِی چنین لبریز باشی ؟

(تضمینی از یک دوبیتی)

.

من و مینای قشنگم میان تبریزی ها (سپیداران شهر تبریز). 
در سفر سه روزه ای که برای جشن ازدواج برادرزاده ام به تبریز داشتیم توفیق دیدن روی زیبایش را یافتم که به زیبایی روح و قلمش بود.
یکی از بهترین دوستانم که بعد از چند سال مکاتبه و مکالمه ، موفق به دیدار یکدیگر شدیم. 
همیشه اولین دیدار پس از چندین سال دوری ، از شیرین ترین و کمیاب ترین لحظات عمر آدمی ست که تو گویی به شکل ابدیتی بی مانند در باقی عمرت به زمان می نشیند.
تعویض تصویر به درخواست مینا و حذف بخش راست و چپ تصویر اصلی ، باز هم کار میناست. 
اصلا میناکاری انگار کار اصلی همه ی میناهاست.

.

.

  • آسیه خوئی

.

گفتی نگاه کن ! ببین بهــــــار چگونه با آمدنش زمین مرده را زنده می کند ؟
گفتم دیده ام و یقین دارم که مردگان زنده می شوند. نه فقط به این دلیل که دیده ام.
. 
گفتی دیده ای کسانی را که تاکنون حتی برای یک بار هم به آسمان نگاه نکرده اند ؟
گفتی من اصلا از آنها انتظار ندارم که به تحقیق و جستجو در آسمان ها بپردازند !
. 
گفتی آیا از نشانه های آمدن بهــــار خبر داری ؟
گفتم بهــــار ؟
گفتی منظورم فقط رستاخیز جان ها نیست. بهــــار ، رستاخیز جسم و جانِ آدمی ست.
گفتی هر گاه با تو از بهــــار بگویم ، یعنی رستاخیز جان و جسم آدمیان که شباهت بسیاری به فصل بهــــار دارد.
.
گفتی پس یکی از نشانه های آمدن بهــــار ، باد است. بادها بشارت دهنده ی رسیدن بهـــار جان ها هستند. بشارت دهنده ی روان شدن جان ها که مثل روان شدن کشتی ها به فرمان ایشان است.
.
گفتی از دیگر نشانه های آمدن بهــــار ، ابر است. ابرها هم مثل کشتی ها به فرمان باد برانگیخته می شوند. باد آنها را در آسمان به هر شکلی که بخواهد می گستراند و یا آنها را بصورت قطعه هایی متراکم بر روی هم قرار می دهد.
گفتی وقتی باد ، ابرها را به سمت یکدیگر گسیل دهد تا بصورت متراکم روی هم قرار گیرند آنگاه می بینی که از لابلای آنان باران بیرون می آید.
.
گفتی سومین نشانه ی آمدن بهــــار ، باران است.
گفتی آیا دیده ای که وقتی باران بر هر کس که بخواهد ببارد ، ببارد ؛ آن فرد به ناگاه غریو شادی سر می دهد ؟
گفتم دیده ام و یقین دارم که غریو شادی سر خواهند داد تمام آدمیان. نه فقط به این دلیل که دیده ام.
.
گفتی انگار بهـــار آمده است... گوش کن ! من صدای پای او را می شناسم...
.
.
  • آسیه خوئی

.
در اولین دقایق از بامداد نخستین روز از فصل بهار سال 1395 ، پس از پشت سر قرار گرفتن زمستان با شکوه پیشین که توأم با پیروزی اراده و خواست مردم ایران در انتخابات اخیر بوده و نیز با سپری شدن سال های رنج و سختی و انزوای هم میهنان ؛ احساس می کنم بهــــار در کشورم ـ ایران ـ برای اولین بار است که قدم گذاشته و همزمان با آغاز ماه فروردین تشریف آورده است.

.
احساس می کنم دامان گسترده ی بهـــــار ، موجی از هوای سالم و تازه به فراخنا و پهنای سرزمینم ، با خود به همراه آورده است. هوایی مملو از اکسیژن خالص. هوایی که تمام ذرات گرد و غبار و آلودگی ها را از آسمان سرزمینم می زداید. هوایی که هیچکس و هیچ چیز نمی تواند مانع از گسترش و انتشار آن شود. نمی تواند آن را حبس کند و یا دور تا دور آن حصار ایجاد کند. هوایی که نمی توان آن را زندانی کرد و یا آن را شستشوی مغزی داد. یک جبهه ی عظیم و یک جریان سیال و گسترده از هوایی سالم و تازه و بهاری را چگونه می توان محصور کرد و آلوده ؟. امواج دامان بهارانه اش با چین هایی ملایم ، حتی به آنسوی سرحدّات وطنم انتشار می یابد و تمامی افکار مسمومی را که در اذهان مردمان تزریق شده است می شوید و لایه روبی می کند. افکاری پوسیده و متحجرانه که دیری ست مردم سرزمینم ، آنها را با صلابت و آرامشی موقرانه از ذهن خود زدوده اند و مانع از ورود و نشست لایه های آلوده و قیراندود فکری متحجران بر ذهن خود شده اند. افکار سودجویانه و منفعت طلبانه ی قدرت مدارانی که تمامی ارزش های دینی ، اخلاقی و انسان مدارانه را در قالب های پیش ساخته ، خود ساخته ، کهنه و فرسوده ی خویش ریخته و صرفاً جهت حفظ موقعیت و قدرت خود ؛ به خورد مردمان می داده اند.

.

اولین و مهمترین ارمغانی که بهـــــار حقیقی با خود می آورد یک جریان سیال فکری و ذهنی ست که موجب کنار رفتن پرده ی جهل و خرافه از مقابل چشم های مردم خواهد بود. پرده ای که از قرن ها پیش ، استحمارگران با افراشتن آن ، بقای خویش را بقای دین و ضرورت اعتقادات مردم قلمداد کرده اند. پرده ای که در پس آن برای خود زمان های طولانی خریده اند و منفعت های بیشمار اجتماعی و حقوقی برده اند.

.

دومین هدیه ی بهـــــار حقیقی ، رسیدن مردم به نگاهی فرادینی به خصوص در جوامعی ست که دین ـ اعم از هر دین و مسلک و آئینی ـ ملعبه ی قدرت و ماسماسک حفظ آن شده است. آنچه که هم مسئولین و حاکمان و هم مردم در یک جامعه ی دین محور و الینه شده توسط متدینین به آن نیاز دارند ، داشتن نگاهی فرادینی و ورای پوشه ی مذهب است. تمامیت هویت واقعی انسان ها وابسته به مدار دینمداری نیست. دوام و بقای جوامع بشری و حکومت های مذهبی ، بسته به دیانت و یا نوع خاصی از مذهب و اِعمال بی خردانه ی تعصبات مذهبی ، صورت نمی پذیرد. تعصب ورزیدن برای هر ارزشی ، آن را تبدیل به ضد ارزش خواهد ساخت. مثلا مانند زمانی که شما برای رونق هنر و یا رواج فرهنگ یک ملت ، تصمیم می گیرید که صرفاً و فقط از یک قشر خاص و یا یک گروه ایدئولوژی ـ عقیدتی دعوت به همکاری و انجام گزینش داشته باشید. 
شما اگر یک حاکم دینی در یک حکومت دینی هستید ، بی آنکه حتی یک کلمه ی تبلیغی در باب دین خود در پیشگاه مردم به زبان آورید ؛ تنها با سعی و عمل در ایجاد آسان ترین راه های تحصیل علوم و فنون برای عموم ، احیا و رونق صنایع مادر ـ کشاورزی ، دامداری ، ماهیگیری و ... ـ ، رفاه ، آرامش ، آسایش و شادیِ مردم ؛ توانسته اید مبلّغی بی غل و غش و بی غرض برای دین و همچنین تداوم بخش نظام حکومتی خود بوده باشید. تبلیغات برای هر دینی که شما ممکن است پس از ادعای تدین ، قادر به انجام دستورات آن در خصوص احقاق حقوق حقه ی مردم نباشید ؛ همچون تیشه ای ست که در دست گرفته اید و به ریشه ی خود ، دین خود ، کشور خود و مردم خود می زنید.

.

سومین ارمغانی که بهـــــار حقیقی با خود برای همگان به همراه خواهد آورد ، آزادی و رهایی از هر گونه تعلقات حزبی و ایسمی به خصوص ملی گرایی یا ناسیونالیستی و نژادپرستی ست...

.
.
95/1/1 ـ یکشنبه 00:14 بامداد

.

.

  • آسیه خوئی