ویرگول ، سرِ خط ،

ویرگول ، سرِ خط ،

سلام سلام ...
من زنده ام !
من باز هم زنده ماندم !
و همچنان با نام "او" مغازله دارم
یعنی
گنبد مینا را می بینم
عطر گل مینا را می نوشم
و آواز طرب انگیز پرنده ی مینا را می شنوم
یعنی
حالِ دلم در این میناکاری ها
خوبِ خوب است.

حتا در سماعی که
از زخم های پی درپی
دچارش می شوی
و زمین و آسمان
ترانه خوان تو می شود ؛
جبرئیل
چتر بال های سفیدش را
روی سرت می گیرد
و با لب های بی حرکت می گوید :
"آرام باش".

یعنی
من لال هم نیستم ،
ویرگول ،
سرِ خط ،

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

۸ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

عکس ‏‎Asieh KHoei‎‏

.

گویا مولانا هم می دانسته که آنها که در دیوان محاسبات خود، حتی نور مَه را نیز مسخر خود می دانند؛ خود همانا تسخیرشدگانِ دیوان اند و دیوانگان :


جزوی چه باشد کز اجل اندر رباید کل ما
صد جان برافشانم بر او گویم هنییا مرحبا
از مَه ستاره می‌بری تو پاره پاره می‌بری
گه شیرخواره می‌بری گه می‌کشانی دایه را
گر موی من چون شیر شد از شوق مردن پیر شد
من آردم گندم نیم چون آمدم در آسیا ؟
در آسیا گندم رود کز سنبله زاده ست او
زاده مَهم نی سنبله در آسیا باشم چرا ؟
نی نی فتد در آسیا هم نور مَه از روزنی
زان جا به سوی مَه رود نی در دکان نانوا
با عقل خود گر جفتمی من گفتنی‌ها گفتمی
خاموش کن تا نشنود این قصه را باد هوا
.

.
توضیح تصویر : "احمد ارشدی" نانوای اهل «نیار» که پریروز در حیاط اداره کل صنعت، معدن و تجارت اردبیل در اعتراض به عدم تحویل آرد خودسوزی کرد و درگذشت.

.

.

  • آسیه خوئی

عکس ‏‎Asieh KHoei‎‏

.

من سنگ خوردم ، مات ماندم مهربانم !
این شعبده دیدن ندارد بیش از اینها
دیدن ندارد خاطری را خسته کردن
آزردن و خنجر زدن بر بهترین ها

هِی تو ! کلاهت را کمی کوتاه تر کن
باید برایت دست زد ، کولاک کردی
این روح زخمی جا شده در شب کلاهی
یادت نمی آید تنش را خاک کردی؟

حتما شنیدی من نهنگی مرده بودم ؟!
حتما شنیدی تن زدم بر ساحل درد ؟!
یک بار دیگر دست کن در شب کلاهت
انگشت هایت می خورد بر یک تن سرد

آقای بازیگر ! کلاهت را عوض کن
دست تو و دست تمام شهر ، رو شد
فهمیده اند اینجا نهنگی با غرورش
با مرگ ، با تصمیم قبلی روبرو شد
.
.
"شهره سادات حقدوست"

.

.

  • آسیه خوئی

عکس ‏‎Asieh KHoei‎‏

.

باید تو را برگردانم...
باید هر بار
پیش از تو برسم
به تک تک سرزمین های جنگ زده
که شوق تو را به سرباختن
بیش از آبادانیِ خود می خواهند.

برای برگرداندن تو به خانه
باید نقشه ی حماقت مردان جنگ را
از هر نقطه از جهان
پاک کنم.

باید پیش از شروع هر عملیات
مثل سربازی که به شناسایی دشمن می رود،
به هر گوشه از خراب آبادِ آدمی سر بزنم.

برای برگرداندن تو
باید تمام جهان را به صلح برسانم...
.

.
" آسیه خوئی "

.

.

  • آسیه خوئی

عکس ‏‎Asieh KHoei‎‏

.

چقدر خوب است.. خیلی خوب..
اینکه تو 
از تماشای بال بال زدنِ پرندگانِ نیم بسمل
به معنای درست آسمان برسی
و رازی را در گوش مَحرمِ جفتِ خود 
هم قافیه با ترانه های ناب یک سروش
نجوا کنی :
زندگی، حتماً...
حتماً
دانه دانه 
جمع کردنِ شاخه های خشک و نازک کاج هاست 
و ساختن آشیانه های محکم پاییزی در جهانی بی مرز ...
آشیانه ای زیر سقف شیروانی یک کتابفروشی
در خیابان زیبای "لاو استریت"
پاتوق عاشقانه های چلچله ها.
.
اصلاً... زندگی، حتماً...
حتماً
همین خیره شدن من به پنجره ی رو به حیات است
و فکر باغچه را خواندن
که برای تو
در وسط همین سطرهای سپید بنویسم :
زندگی، حتماً... 
حتماً
بالابال با جفتِ خود
و سرودخوانان
از این شاخه به آن شاخه پریدن است 
شکافتن سینه ی میوه های رسیده به کنج آفتاب
و پر کردن چینه دان جوجه های بهاری بی مرز ...
.
می دانی ؟
پرندگان نیم بسمل
اصلاً برای رسیدن تو به خمپاره ی همین معناها
بال بال می زنند...
زندگی خیلی ساده ست
ساده تر از آنکه حنجره ات را 
حتی با فیگور ناسیونالیست ها
به چاقوی تیز لبه ی مرزها بسپاری
به خاطر یک مشت خاک..
.
.
"آسیه خوئی"
.
.
  • آسیه خوئی

عکس ‏آسیه خوئی‏

.

از کالبدهای چهارگانه، کالبد دوم و سوم و چهارم نیز در مدت زمان معین و مخصوص به خود ـ چه در زمان محدودِ زنده بودن و چه پس از مرگِ انسان ها ـ قادر است بین خود و هر یک از آدم ها ارتباط برقرار کند. بخصوص آن عده از انسان ها که در طول حیات خود، حداقل دورادور یکدیگر را رصد می کرده اند. 
بعضی از آنها (چه معصیت کاران و آشوب طلبان و چه نیکوکاران و خدمتگزاران) که در طی زندگی به دلیل جایگاه و موقعیت خاص مسئولیت های اجتماعی یا سیاسی شان و بوسیله ی نوع عملکرد یا طرز فکر و یا نوع گفتار خود، همیشه بر سرنوشت گروه عظیمی از جامعه تأثیرگذار بوده اند؛ انرژی عظیمی ـ مثبت یا منفی ـ را، هم در طول حیات خود و هم پس از مرگ کالبد اول (جسم فیزیکی)، بر همگان تحمیل می کنند. گاه این انرژی آنقدر سنگین است که پس از مرگ جسمِ فرد مورد نظر، دیگران نیز با آزاد شدن شخص فوت شده از چنگال آن انرژی، مانند او احساس سبکی و بی وزنی می کنند. 


غروب روز یکشنبه پس از شنیدن خبر فوت او، چنین احساسی داشتم. حس می کردم تمام جهان مادی اطرافم تا شعاعی بسیار دور، از وزن سنگین انرژی ای که خود او را نیز عذاب می داده رها شده است. احساس می کردم سبکبالی من از آن لحظه که او فوت کرده، از خود او نیز بیشتر است.
با این حال بلافاصله تا لحظاتی، برایش طلب بخشش و استغفار کردم. مثل همیشه ای که نه فقط برای او که برای آمرزش همگان ـ رفتگان و باشندگان ـ و خودم، دعای آمرزش می خوانم.

فردای آن روز به خوابم آمد و با لحنی آرام و کلامی شمرده حرف می زد.

از بین تمام حرف هایش فقط همین جمله را می نویسم :

"خیابانی اولی تر از خیابان ولیعصر برای برگزیدن نام ایشان نیست ".

هنوز هم که دو روز از دیدن او می گذرد باورم نمی شود که این همه مشقت را به خود داده باشد تا بتواند به عالم مادی برگردد و پاسخ سئوال هایم را و نیز جمله ی فوق را در پاسخ به یکی از پرسش های استعاری ام بدهد. آن سئوال که پرسیده بودم :

" بر فرض اینکه به قول شما "اشخاصِ واردی برای تشخیص صلاحیت ها وجود داشته باشند"؛ اگر ایشان مخالف تروریسم و تعصبات کورِ تندرو هستند چرا هنوز که هنوز است خیابان "نواب صفوی" به خیابان "احمد کسروی"، تغییر نام نداده است ؟؟؟!!! ".

 

.

.

  • آسیه خوئی

عکس ‏آسیه خوئی‏

.

اگر فرزندانتان تمایل به تحصیل در رشته های هنری دارند، به هیچوجه مانع آنها نشوید. گرایش آنها را به موضوعاتی مانند هنر و ادبیات و رشته هایی که نمایانگر طبع لطیف و روح سرشار آنها از ظرافت های انسانی ست، به مثابه ی هشداری تلقی کنید که اگر در مقابل خواسته ی آنان قد علم کنید؛ بعید نیست که با تحصیل در رشته های ناسازگار با روحیات شان، تبدیل به دیکتاتور و ستمگری شوند که جهانی را به نابودی و جنگ و خونریزی و نسل کشی بکشانند.
تصویر فوق، یکی از نقاشی های فراوانی ست که آدولف هیتلر سالها قبل از ورودش به ارتش، رسم کرده است. 
هیتلر علاقه‌ مند بود به رشته هنر بپردازد ولی پدر وی او را به مدرسه فنی فرستاد. هیتلر بعدها در کتاب "نبرد من" اعتراف کرد که «امیدوارم بتوانم چند سال عقب افتادگی ای که پدرم به من تحمیل کرد را جبران کنم». پس از مرگ پدر، هیتلر در ۳ ژانویه ۱۹۰۳ مدرسه فنی را ترک کرد. آدولف هیتلر در کتابش، "نبرد من"، لحنی مودبانه درباره ی پدرش دارد و اظهار کرده که همین تصمیم جدی که برای نقاش شدن داشته باعث اختلاف نظرات بسیاری در بین او و پدرش شده بود.
او دوبار نیز از مؤسسه ی هنرهای زیبای وین (۱۹۰۷-۱۹۰۸) به خاطر عدم صلاحیت در نقاشی مطرود شد. به او گفته شد که توانایی‌هایش بیشتر در زمینه ی معماری کاربرد دارد. 
بعد از دومین بار اخراج از مؤسسه ی هنرهای زیبا، هیتلر دچار فقر مالی شدیدی شد. در ۱۹۰۹ وی به دنبال سرپناهی می‌گشت و در ۱۹۱۰ در خانه‌ای که برای کارگران فقیر در نظر گرفته شده بود سکنی گزید. 
و سرانجام پس از ده سال سرگردانی که مسبب آن، پدر وی و دانشگاهی بود که او را دو بار از پرداختن به هنر نقاشی طرد کرده بود، در اوت ۱۹۱۴ جنگ جهانی اول آغاز و هیتلر برای لشکر باواریا داوطلب شد و شد آنچه که نباید می شد !!

.

.

  • آسیه خوئی

عکس ‏آسیه خوئی‏

.

اشخاصِ وارد چه کسانی هستند؟ و اساساً، "وارد بودن" چه مفهومی را به ذهن مخاطب القا می کند؟
من فکر می کنم این موضوع صحیح است که گروه اصلاح طلبان، یک آب شسته تر از گروه های اصولگرا و تندروها و کل راستگرایان اند اما هنوز تا هفت آب شسته شدن خیلی فاصله دارند.
من فکر می کنم اگر اشخاص واردی وجود داشته باشند حتما با وجود پاره ای از قول هایی که حسن روحانی پیش از انتخابات 1392 به مردم داد و نتوانست به آنها عمل کند و یا به قول همین اشخاصِ وارد، از حیطه ی قدرت وی بیرون بوده است، باید پیش از هر تحلیلی در وهله ی اول حداقل به این دو سئوال پاسخگو باشند :


چرا آرش صادقی رکورد اعتصاب غذا را بعنوان یک زندان سیاسی در نظام جمهوری اسلامی و در دوران ریاست جمهوری حسن روحانی، از بابی سندز ربوده است و این در حالی ست که یکی از خیابان های تهران بنام بابی سندز است اما خیابانی به نام آرش صادقی نداریم !!!؟؟؟
اگر ایشان مخالف تروریسم و تعصبات کور تندرو هستند چرا هنوز که هنوز است خیابان "نواب صفوی" به خیابان احمد کسروی تغییر نام نداده است ؟؟؟!!!

سایت خبرگزاری "خبرآنلاین" در روز پنجشنبه 9 دی ماه نوشت : هاشمی رفسنجانی در گفتگو با شرق گفته است : "حسن روحانی در سال 1396 هم دوباره منتخب ریاست‌جمهوری می‌شود و جای نگرانی وجود ندارد."
به گزارش "خبرآنلاین"، هاشمی رفسنجانی گفته است که "حسن روحانی در این سال‌ها نشان داده که چه شخصیت کارآمدی دارد و با مجموعه شرایط جهانی و اعتباری که پیدا کرده و منطق درستی که دارد و راه درستی هم برای اداره کشور در پیش گرفته، برای مردم بیشتر شناخته شد؛ در مجموع به نظرم خوب پیش رفته است. شاید بعضی از آرا را نداشته باشد؛ اما این شرایط، آرای ایشان را اضافه می‌کند. نکته بعدی این است که در مقابل آقای روحانی کسی نیست، شما در بین اصولگراها و تندروها کسی را نمی‌بینید که بتواند در مقابل آقای روحانی بایستد، حتی اگر همه جمع شوند، باز در اقلیت هستند؛ یعنی همه اینها که یک مجموعه هستند، اقلیت‌اند. این قضیه را "اشخاص وارد" می‌فهمند... به نظر می‌رسد آقای روحانی ماندنی است."

.

.

واژه های کلیدی : آرش صادقی / بابی سندز / احمد کسروی 


داستان تلخ و حقیقی احمد کسروی ـ ادیب فرهیخته، اندیشمند، جستجوگر و محقق ـ را در لینک زیر از ویکی پدیا بخوانید :


https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF_%DA%A9%D8%B3%D8%B1%D9%88%DB%8C

.

.

  • آسیه خوئی

عکس ‏آسیه خوئی‏

.

رودخانه ی وُلگا وقتی به دریای عمّان پیوست، جام وُدکای خود را به دلفین ها بخشید.
کفش دوزک، دو بال خود را به دو طرف وانی پر از تخم اژدها دوخت و در ژاپن فرود آمد.
مورچه ای لباس هایش را شُست و بر رختآویزِ ماه پهن کرد.
در قطب شمال، پادشاه خرس های قطبی از خواب ششصدساله ی خود برخاست.
یک حلزون، کوله ی نامه ها را از اداره ی پُست تحویل گرفت و صحیح وُ سالم به مرّیخ رساند.
دو شاخِ مدلِ گوزنی، آنقدر بر پیشانی کره ی زمین رشد کرد تا ستاره ها را نیز قلقلک داد.

و آخرین خبر اینکه طبق گزارش اخیر کمیته ی تحقیقاتی، خوشبختانه پس از نزدیک به یک سال هنوز پنج سرباز ربوده شده ی ایرانی توسط داعش، اسیر و زنده اند !!!!!
.

.
پینوشت (1) : این متن در اسفند 1392 در یکی از مسابقات وبلاگ نویسی بعنوان "مسابقه ی مزخرف نوشت"، برنده شد.
پینوشت (2) : عنوان تابلو ( 9دی ) در تصویر فوق که در ابتدای بلوار "مرزدارانِ" تهران نصب شده است، مرا به یاد عنوان این مطلبم انداخت. یعنی "ودکا". آنهم وُدکای روسی !!.

.

.

  • آسیه خوئی