آتش
.
نشسته ای دوباره کنار آتش ، بابی ! *
بدون حرف ، بی غش ، بدون "با" ، بی "با" ، "بی"
.
مذاب ناب در مس ، طلای خالص در مس
که ریخت روی آتش ، تمامِ خود را "بابی" **
.
بلند می شود از زبانه های آتش
پرنده ای که منقار می زند بر بابی ***
.
گشوده می شود در ، به روی بال سیرنگ
و می کِشد به انگشت روی آتش : "با" ، "بی"
.
صعود کرد شولای آتشی از سیمرغ
و بانگ می زند هِی ، به : "بی" ، به : "با" ، "بی با" ، "بی" ...
.
ایلیا ـ بسطامِ شاهرود
.
پاورقی ها :
* محفف بابا
** بحر ، دریا
*** باب الابواب
.
.
- ۹۳/۱۲/۲۶
بابی را بیشتر " باب الابواب را بیشتر " توضیح دهید بانو .