ویرگول ، سرِ خط ،

ویرگول ، سرِ خط ،

سلام سلام ...
من زنده ام !
من باز هم زنده ماندم !
و همچنان با نام "او" مغازله دارم
یعنی
گنبد مینا را می بینم
عطر گل مینا را می نوشم
و آواز طرب انگیز پرنده ی مینا را می شنوم
یعنی
حالِ دلم در این میناکاری ها
خوبِ خوب است.

حتا در سماعی که
از زخم های پی درپی
دچارش می شوی
و زمین و آسمان
ترانه خوان تو می شود ؛
جبرئیل
چتر بال های سفیدش را
روی سرت می گیرد
و با لب های بی حرکت می گوید :
"آرام باش".

یعنی
من لال هم نیستم ،
ویرگول ،
سرِ خط ،

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

اتفاقِ بال ها

شنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۰۸ ق.ظ

.

جاری شدی بی زمزمه 
چون خواهشی بی وسوسه ، در متن من
پیدا شدی بی دغدغه 
چون تابشی بی شعشعه ، در بطن من

یک گوشه از چشمان من 
بر کوچه ی مهراوه ات ، اغماض شد 
صد جرعه از باران تو 
بر شاخه ی خشکیده ام ، اعجاز شد

یک "دم" دمید جبریلِ تو 
در سینه ام ، بر مریمِ پیشینه ام
تا شد پدید عیسای تو 
در پیکرم ، در پیکر دیرینه ام

بی "تا" شدم ، "یکتا" شده ! 
"بیتا"ی من همتا شده ، همتای تو
من "لا" شدم ، "الّا" شده ! 
"الّا"ی من لیلا شده ، لیلای تو

با مهر تو 
شهریورِ شیرازی ام 
شیرازه ی میخانه ام.
با عهد تو ـ پیمانه ی میثاق تو ـ 
میثاق یک پیمانه ام

یک اتحاد ، یک اتفاق
چون اتفاقِ بال ها در اوجِ ما ،
فرجامِ یک آغاز شد
آغازِ بی فرجام ما ، آغاز شد

یک اتصال ، یک اشتراک
چون اشتراک قطره ها در موجِ ما ،
انجام یک آواز شد
آوازِ سرانجامِ ما ، آواز شد
.
.
آسیه خوئی
.
.
  • آسیه خوئی

نظرات  (۲)

اواز سرانجام ما....
بی گمان هر ارتباطی یک اهنگ و ترانه ای خاص خود دارد...
پایار باشید
پاسخ:
متشکرم
متوجه منظورتان نمی شوم. لطفا واضح تر بفرمایید.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

جناب نویسنده ی وبلاگ هناسه ی سرد
بالاخره امروز پس از چند روز تأمل و با توجه به محتوای یکی دو کامنت خصوصی که در گذشته برای این وبلاگ نوشته بودید دریافتم که منظور شما از جمله ای که در این کامنتتان نوشته اید ، چیست. ( "بی گمان هر ارتباطی یک آهنگ و ترانه ای خاص خود دارد..." )

ابتدا باید به عرضتان برسانم که شعر "اتفاقِ بال ها" در تاریخ 74/7/12 زمانی که در مشهد زندگی می کردم سروده شده است و در تاریخ 1379 توسط انتشارات رود در اولین کتابم بنام "آرشه های گیسو" در صفحه ی 51 از این کتاب چاپ و منتشر شده است. 

دوم اینکه این شعر تحت تأثیر ارتباط با هیچ گروه و یا هیچ شخص و فردی نوشته نشده است. تمامی اشعار بنده حاصل اندیشه و تخیل خودم پس از سال های سال زندگی با درد ، رنج ، شادی ، شور ، شوق و در یک کلام حاصل قبض و بسط روحی و فکری خودم بوده است. البته مطالعاتم از سن 8 سالگی گرفته که عضو کتابخانه ی ملی بوده ام تا به اکنون که به اندازه ی یک تریلی کتاب خوانده ام ؛ در تشکیل دایره ی لغاتم بی تأثیر نبوده است. اما هرگز تحت تأثیر هیچ کتابی نیز نبوده ام. چرا که شدیدا معتقدم اندیشه ی هیچ انسانی نباید تکرار و کپی اندیشه و تفکر ـ و بخصوص عمل او بی هیچ اندیشه ای تکرار عملِ ـ دیگری باشد.
هر یک از ما فقط یک بار به این دنیا می آییم و حال که آمده ایم باید اعمال و نوشته های ما حاصل تعمق و تفکر خودمان باشد. البته اگر شباهت هایی در عمل و فکر افراد دیده شود الزاما به معنای تقلید و یا تحت تأثیر یکدیگر بودن نیست.

سوم اینکه شعر "اتفاقِ بال ها" گویا و رسانای این مفهوم انسانی و اجتماعی ست که :
هر انسانِ جویای خدا (چه مرد و چه زن) فقط پس ار تحمل رنج ها و مشقت های فراوان می تواند به پاکی درون برسد و مریمِ وجود خود را بسازد و بیابد. 
و هر مریمی نیز پس از تحمل دردها و تنهایی ها و ریاضت های بیشمار قادر به تولد عیسای درون خود خواهد بود. آنهم عیسایی که خود ، بر اساس مصائب و شکنجه های حاصل از ناآگاهی ها و جهل و حماقت و نفهمی حاکمان و مردمانی که کورکورانه از آنها تبعیت می کنند ؛ صلیبِ خود را به دوش می کشد.
مریم و عیسایی که در خلوت شان فقط سه نفر با آنها گفتگو داشته اند : خدا ، جبرئیل و شیطان. به عبارتی دیگر ، در خلوتِ شخصی و خصوصیِ چنین پاکانی فقط یا خدا حضور دارد ، یا جبرئیل و یا شیطان. چنین پاکانی حتی زمانی هم که در جمع و جامعه حضور دارند همیشه همراه با خدا ، جبرئیل و شیطانِ نفسِ مردمان بوده اند !!!!!!!

نکته ی چهارم که هیچ ربطی به سه نکته ی قبل ندارد و انگار مجبورم که برای شمای نوعی بیان کنم در حالی که نه فقط شما بلکه هیچکس این حق را ندارد که در چگونگی و علت سرایش یک شعر تجسس کند ؛ این است :
1- اشعار و ترانه های تمامی شاعران و ترانه سرایان کشورم برایم بسیار قابل احترام و قابل تأمل و تعمق است.
2- سعی می کنم در حد امکان و تواناییِ خود ، در تمامی جلسات شعری که در سطح شهر برگزار می شود حضور یابم. زیرا علاقه ی بسیار زیادی به دانستن گفته ها و نگرش ها و زبان خاص شاعران مملکتم دارم و اگر قادر بودم حتما در جلسات شعری که در سراسر دنیا توسط تمامی مردم دیگر کشورها برگزار می شود ، شرکت می کردم.
3- از بودن و حضور داشتن در بین مردم سرزمینم ، علاوه بر ـ به خصوص ـ قشر مستمند ، مستضعف ، آسیب دیده و رو به اضمحلال ؛ به حضور در بین اندیشمندان ، روحانیان ، نویسندگان ، ادیبان ، هنرمندان و حتی آنها که در کوچه و خیابان دایره و تنبک و ساز و تنبوری به دست گرفته و می نوازند ؛ به خود می بالم.

پنجم اینکه هر کس این حق را دارد که برای صفحه ی فیسبوک هر شخصی و یا هر وبلاگی که تمایل دارد و لازم می داند کامنت نگذارد و پاسخ ندهد.


سلام و عرض خسته نباشید
من واقعا از کامنتم هیچ منظوری نداشتم و واقعا نمیدانم شما چه برداشتی کردید...من شعر شمارا که خواندم در لحظه براساس شعر شما این جمله به ذهنم خطور کرد وبه عنوان کامنت در اینجانوشتم فقط همین...در هر حال اگه این کامنت که تاکید میکنم بدون هیچ منظوری من نوشتم موجبات تشویش ذهن شمارا فراهم کرده من معذرت میخام و تمام مطالبی که در جواب نوشته اید را قبول دارم چون اعتقادم هم همینه که اشعار هر فردی گنجینه های معنوی  و روحی هر فردیست که فقط و فقط به خود آن فرد و لحظات عرفانی که داره ربط داره ...
در هر حال من از نوشته های شما لذت میبرم و بازهم تاکید میکنم کامنت من صرفا یک بداهه بود که بعد از خواندن شعر شما به ذهنم آمد و بدون هیچ منظور و تحلیلی بود...
امیدوارم که همیشه ایام قلم روانتان به شیواترین شکل ممکن بر صفحه سفید کاغذ و روح لطیفتان جاری باشه به نیکی...
ایام بکام
پاسخ:
سلام
حتما همینطور بوده است که می فرمایید چون بعد از شش روز تأخیر در پاسخ به درخواستم در باره ی توضیح بیشترتان (متوجه منظورتان نمی شوم. لطفا واضح تر بفرمایید.) حالا واضح فرموده اید...
شاعران ، حساس ترین انسان ها نسبت به کلمات هستند. آنقدر که با یک کلمه می میرند و با یک کلمه به دنیا می آیند.
خداوند همگی ما را ببخشاید و بیامرزد.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی