از شمال ِ شرق ، یک سینی پر از سنجد به دست
.
ذرّه ام در دور جذاب ِ میادین شما
می رباید آهنم میقات ِ آیین شما
می فشاند رشته ای نور از محلّ ِ ناف ِ عشق
قدرتی از ماورای پوشه ی دین شما
می کِشد کاه ِ تنم را تا به صحنه های نور
با شرار ِ رقص می سوزم در آجین شما
کهکشان ِ چشم ها تا ابروان ، تا گیسوان
شد "محاسن هاله"هایی رنگ ِ آذین شما
عشق ، رنگ نور باشد ، رنگ خورشید ، آفتاب
وَه چه مسرورم هم از آنم ، هم از این شما :
حلقه ای از طیف ِ گیسوی مسلسل سای تان
در حریم ِ پر انرژی ـ مهر آگین ِ ـ شما
چیست آن جنّت که از روزن نشانم داده اید ،
در مقابل با کمی لبخند ِ نوشین شما ؟
* * *
در غریبستانِ این بیگانه پرور ـ خاک سرد ـ
آشناها دیده ام بر دامن ِ چین ِ شما
هر کبوتر تا به بامت شوکران ها خورده است
تا بنوشد جرعه ای از شعر ِ شیرین شما
* * *
می رسانم بر لب ِ رأس ِ زمین این گام ها
تا نیوشم در اجابت ، ذکر ِ آمین شما
تا که در بی سایه گی ، محو ِ تماشا می شوم
می رسد خیل ِ سلام از پیک ِ کابین شما
از شمال ِ شرق ، یک سینی پر از سنجد به دست :
میوه های لطف تان ، ترتیب ِ گلچین شما
* * *
گوی سنگینِ سرم را تا به کِی باید کِشــم ؟
تشنه ام بر فکرت و هوش ِ تبرزین شما
باز بگشائید یک پرده به حسن و روی تان
تا ببینم جنت المأوای زرین شما
.
.
آسیه خوئی ـ فروردین 1375
منتشر شده در کتاب "آرشه های گیسو" ـ ص 58 و 59
.
.
- ۹۵/۰۵/۲۴
دوست می داریم کتابتان را در دستانمان ورق بزنیمْ