سفر آینه ها
شنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۲۴ ب.ظ
.. «« سفر آینه ها »» ..
.
آینــــه هـای روبـــرو تــن بــه شـــراب می زنند
مست ز باده های هم ، پلک به خواب می زنند
.
آن ، همه آه می شود ، این ، همه مات می شود
بــاز ز تـأثیـــــر اثــــر ، چهـــــره بـــه آب می زننــد
.
سکه ی قلب می زنند ، رنگ به جیوه می زنند
یــار چو آیینــه شــود ، ســکه ی نـاب می زنند
.
در رخ ما بیا ببین ، شعر نخوان ، سخن نگو
آینــه هــای گفتگــو ره بـه ســراب می زنند
.
نور به رقص می دود ، چهره به چهره ، رو به رو
تــا کــه نگاه می شــوی ، زود نقــــاب می زنند
.
* * *
.
آی شمـا کـه تاکنـون قصـد سفــر نکرده اید !
حال ، به روی سینه ها طبل شتـاب می زنند
.
زود چَـغـَل(1) به تن کنید ، از ره دور بر شما
هلـهلـه ی مسـافـرت ، گاهِ کِراب می زننــد.
.
.
آسیه خوئی (ایلیا)
.
(1) : چـَغـَل : زره
نه همچون دیگران زآهن چغل پوش
ســـلاح عصمت یـزدانـش بــر دوش
.
.
- ۹۴/۰۵/۱۷
حال ، به روی سینه ها طبل شتـاب می زنند
مانا باشید