ویرگول ، سرِ خط ،

ویرگول ، سرِ خط ،

سلام سلام ...
من زنده ام !
من باز هم زنده ماندم !
و همچنان با نام "او" مغازله دارم
یعنی
گنبد مینا را می بینم
عطر گل مینا را می نوشم
و آواز طرب انگیز پرنده ی مینا را می شنوم
یعنی
حالِ دلم در این میناکاری ها
خوبِ خوب است.

حتا در سماعی که
از زخم های پی درپی
دچارش می شوی
و زمین و آسمان
ترانه خوان تو می شود ؛
جبرئیل
چتر بال های سفیدش را
روی سرت می گیرد
و با لب های بی حرکت می گوید :
"آرام باش".

یعنی
من لال هم نیستم ،
ویرگول ،
سرِ خط ،

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

صیقل عشق

سه شنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۴، ۰۱:۱۷ ب.ظ

.

.

.. «« صیقل عشق »» ..

.

ممنون که پیدا شدی ای گم شده در ساحلِ دریا

بگذار تهیدستی ساحل نخرد یوسف ما را

.

ممنون که جام جمِ خود یافتی از مصرِ وجودت

زندانِ صدف شد قفسِ سینه بر آن گوهرِ پیدا

.

ممنون که قفلی نزدی بر درِ گنجینه ی اسرار

بیچاره زلیخای گریبان به طلوعِ ید بیضا !

.

ممنون که در گنجه ی خود ساحلی از دکمه نداری !

دریا شده پیراهنِ تو  ای صدفِ رفته به ژرفا

.

ممنون که پنهان نکنی ، سر نَنَهی مُهر بر این مِهر

بگذار که عاشق بشود هر چه مَلَک بر لب دریا

.

بگذار به دریا بزند هر صدفِ مانده به سـاحل

تا دُرّ خودش را بدهد صیقلی از عشق ، به فردا

.

ایلیا ـ 90/7/24 

.

.

  • آسیه خوئی

نظرات  (۶)

دریا به تن داری و چشمانت پر از موج است

.............

مثل همیشه زیبا بود بانو .
پاسخ:

قعر دریا چگونه داند باز

آن کسی کو به ساحل افتادست

گر رجوعی کند سوی قعرش

گوهری سخت قابل افتادست

ور کند حبس ساحلش محبوس

در مضیق مشاغل افتادست

هست در معرض بسی گرداب

هر که را این مسایل افتادست

خاک آنم که او درین دریا

ترک جان گفته کامل افتادست

هر که صد بحر یافت بس تنها

قطره‌ای خرد مدخل افتادست

جان عطار را درین دریا

نفس تاریک حایل افتادست


سلام بانو
دریای چشمان ت دمادم لبریز از آبی آسمان باد
پاسخ:

سلام دختر قشنگم


در دلم بنشسته‌ای بیرون میا

نی برون آی از دلم در خون میا

چون ز دل بیرون نمی‌آیی دمی

هر زمان در دیده دیگرگون میا

چون کَسی یک ذره هرگز پی نبرد

تو به یک یک ذره بوقلمون میا

غصه‌ای باشد که چون تو گوهری

آید از دریا برون بیرون میا

سرنگون غواص خود پیش آیدت

تو ز فقر بحر در هامون میا

گر پدید آیی دو عالم گم شود

بیش از این ای لولو مکنون میا

نی برون آی و دو عالم محو کن

گو برون از تو کسی اکنون، میا

چون تو پیدا می‌شوی گم می‌شوم

لطف کن وز وسع من افزون میا

چون به یک مویت ندارم دست رس

دست بر نه برتر از گردون میا

چون ز هشیاری به جان آمد دلم

بی‌شرابی پیش این مجنون میا

بدرهٔ موزون شعرت ای فرید

بستهٔ این بدرهٔ موزون میا


چقدر این غزل عطار زیباست ساغر ! خیلی خیلی خیلی ...

بخصوص بیتی که با فونت بزرگتر و پررنگ تر مشخص کرده ام. فوق العاده ست.

  • مجید شفیعی
  • سلام

    ممنون از اشتراکش با ما :) @}-----

    مضامین به نظرم جای کار داره

    مثلا صدف همون پیراهنه

    یا زلیخا و گریبان و ید بیضا !؟

    یا عشق به فردا

    البته کار مال سال 90 و حتما الان خیلی بهتر شدید و همه با هم در حال تمرینیم
    پاسخ:
    (پاسخ به سوالات هر دو کامنتتان به این پُست و پُست قبلی را با هم نوشتم.)

    سلام. منظورتون رو از "ممنون از اشتراکش با ما" متوجه نمیشم.

    من حاضرم برای هر کدام از شعرهایم یکبار به دار آویخته شوم (همانطور که خیلی ها آرزوی رقصیدن مرا بر بالای دار به زبان آورده اند) ، اما برای هیچیک از کلمات آن به هیچکس توضیح ندهم. !!!!!

    بله. تصویر این پُست بسیار زیباست. تصویری از فیلم پرمحتوای شهر فرشتگان است.

    البته این فیلم که نویسنده ی آن ویم وندرس است ، در اولین ساخت ، همان عنوان اصلی فیلمنامه را داشته است : زیر آسمان برلین.

    در تصویر ، فرشتگان را ملاحظه می کنید که همیشه به هنگام طلوع و غروب خورشید در ساحل جمع می شدند و به خورشید چشم می دوختند.



    ای عجب دردی است دل را بس عجب

    مانده در اندیشهٔ هر روز و شب

    اوفتاده در رهی بی پای و سر

    همچو مرغی نیم بسمل زین سبب

    چند باشم آخر اندر راه عشق

    در میان خاک و خون در تاب و تب

    پرده برگیرند از پیشان کار

    هر که دارند از نسیم او نسب

    ای دل شوریده عهدی کرده‌ای

    تازه گردان چند داری در تعب

    برگشادی بر دلم اسرار حق

    گر نبودی در میان ، ترک ادب

    پر سخن دارم دلی لیکن چه سود

    چون زبانم کارگر نی ای عجب

    آشکارایی و پنهانی نگر

    دوست با ما، ما فتاده در طلب

    زین عجب تر کار نبود در جهان

    بر لب دریا بمانده خشک لب

    اینت کاری مشکل و راهی دراز

    اینت رنجی سخت و دردی بوالعجب

    دایم ای عطار با اندوه ساز

    تا ز حضرت امرت آید کالطرب


  • زخم های آهسته
  • سلام بانوی گرامی

    حضور حضرتعالی در پایتخت شعر موجب شعف و مباهات شد

    و قرائت شعر سرشار از عرفان و معرفت ، سر بلندی اهل قلم را رقم زد.

    لذا از آنجاییکه ذهن حقیر رو به زوال هست، استدعا دارم با توجه به دیرینه ی شعرتان "جهت حفظ اثر"، شعر را بصورت پستی جدید گذاشته، که شاید شمه ای باشد بر یاد و خاطره ی مان.

    زیر پایتان همیشه سبز[گل]

    پاسخ:

    فرو رفتم به دریایی که نه پای و نه سر دارد

    ولی هر قطره‌ای از وی به صد دریا اثر دارد

    ز عقل و جان و دین و دل به کلی بی خبر گردد

    کسی کز سرّ این دریا سر مویی خبر دارد


    سلام 

    خواهش می کنم. من اصلا قابل این همه الطاف شما و همسر گرامی تان نیستم.

    ممنونم از اینهمه توجه و دقتی که دارید. بله، این شعر قبلا در همین وبلاگ در پُستی بنام "نگاه چهارم (غربت)" درج شده است. ولی باز هم فرمایش شما متین است و امرتان مطاع. 

    همراه با شما دوستان خوب.

    (بله ، با عرض معذرت ، گمان کردم کلمه ی "سمه" در کامنت شما همان "شمه" بوده است و بدلیل اشتباه تایپی سه نقطه ی شین نوشته نشده است. حق با شماست. کلمه ی "سمه" درست است ).

    ممنونم از توضیح تان. 


  • مجید شفیعی
  • سلام

    ممنون

    :)
    @}-----
    پاسخ:
    سلام

    اگر ساحل خموش و صخره آرام

    وگر کار صدف چشم انتظاری ست

    من و دریا نیاساییم هرگز

    قرار کار ما بر بی قراری ست


    " استاد شفیعی کدکنی "



  • سید حسن سعیدزاده بیدگلی .صهبای بیدگلی
  • سلام و درود

    چه غزل زیبایی

    تا به  حال غزلی در این وزن (با یک مستفعل بیشتر)نخوانده بودم



    با وزنی طویل (مستفعل مستفعل مستفعل مستفعل مستف)

    در مصراع اول
    ممنون که پیدا شدی ای گم شده در ساحلِ دریا

    سهوا (که) از قلم افتاده است

    ممنون که تو پیدا شدی ای گم شده بر ساحل دریا

    ایضا در مصرع

    ممنون که جام جمِ خود یافتی از مصرِ وجودت

    ظاهرا(به)از قلم افتاده است

    ممنون که به جام  جم خود بافتی از مصر وجودت

    و در مصرع

    ممنون که قفلی نزدی بر درِ گنجینه ی اسرار

    باید ظاهرا باشد

    ممنون که تو قفلی نزدی بر در گنجینه ی اسرار

    و در مصرع

    ممنون که در گنجه ی خود ساحلی از دکمه نداری 

    باید باشد

    ممنون که تو در گنجه ی خود ساحلی از دکمه  نداری.....................(دکمه،دگمه،تکمه)

    و در مصرع


    ممنون که پنهان نکنی ، سر نَنَهی مُهر بر این مِهر

    مجددا

    ممنون که تو..............................


    نمیدانم چرا این سریال سهوا تکرار شده است.  بگذریم

    برای مصرع


    دریا شده پیراهنِ تو  ای صدفِ رفته به ژرفا

    اگر به جای ژرفا  از (رویا) استفاده میکردید بهتر نبود؟

    دو مصرع


    بگذار که عاشق بشود هر چه مَلَک بر لب دریا

    و


    بگذار به دریا بزند هر صدفِ مانده به سـاحل

    آنقدر دوست دارم که

    هر دو را با هم میخواهم و میخوانم

    بگذار به دریا بزند هر صدفِ مانده به سـاحل
    بگذار که عاشق بشود هر چه مَلَک بر لب دریا..........................


    درودها





























    پاسخ:
    درودها بادتان استاد صهبـــای بیدگلی

    سپاسگزارم از توجهات بی دریغ تان
    هوش و ذکاوت شما حقا که بسیار جای تحسین و آفرین دارد. بله حق با شماست در باره ی سریال سهو و تکرار خلاء یک هجا در ابتدای اکثر مصاریع. اما بنده ی بی تقصیر فقط بدلیل پایبندی به عروض قدیم که حرف "ن" را در انتهای کلمات بعنوان یک هجای کوتاه متصور بوده اند ، این لحاظ را انجام داده ام. برای خودم هم بعد از زمانِ سرایشِ این غزل ، این نکته که شما  فرمودید جالب بود و برایم این نکته هم که چرا فقط در این غزل چنین لحاظی انجام شده ، جای پرسش داشت. 

    ژرفا را برای رساندن این منظور بکار بردم : در اعماق بودن. در عمق دریا بودن. مثل صدفی که در اعماق دریا قرار دارد. / سپاس

    و اما این دو مصراع که بسیار دوست داشته اید تقدیم حضرتتان باد. هدیه ی این شاگرد حقیر به استادش :
    بگذار به دریا بزند هر صدفِ مانده به سـاحل
    بگذار که عاشق بشود هر چه مَلَک بر لب دریا

    سپاس از نگاه و نظرات ارزشمندتان. 


    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی