ویرگول ، سرِ خط ،

ویرگول ، سرِ خط ،

سلام سلام ...
من زنده ام !
من باز هم زنده ماندم !
و همچنان با نام "او" مغازله دارم
یعنی
گنبد مینا را می بینم
عطر گل مینا را می نوشم
و آواز طرب انگیز پرنده ی مینا را می شنوم
یعنی
حالِ دلم در این میناکاری ها
خوبِ خوب است.

حتا در سماعی که
از زخم های پی درپی
دچارش می شوی
و زمین و آسمان
ترانه خوان تو می شود ؛
جبرئیل
چتر بال های سفیدش را
روی سرت می گیرد
و با لب های بی حرکت می گوید :
"آرام باش".

یعنی
من لال هم نیستم ،
ویرگول ،
سرِ خط ،

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

مَحمِل (1)

سه شنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۲:۵۸ ب.ظ

.

"اکنون هم تو نخواهی توانست تنهایی را فهم کنی ،

چون درکی از یگانگی نداری و نداشته ای هم.

تو به هر دلیل و هزار دلیل

با من همان کردی که خداوند با مسیح کرد."

مینا جان ! 

در زمانه ای به سر می بریم که به سختی می توان دوست را از دشمن بازشناخت.

گاهی دشمنان تو دشمنِ دشمنان من می شوند و گاهی دشمنان من دشمن دشمنان تو می شوند.

اینجاست که گاهی من و تو با هم دوست می شویم برای آشتی دادن آنها تا بیشتر بر ما ضربه بزنند. !!!

گاهی دشمنان من با دشمنان تو دوست می شوند و به تفسیر و تعریف و تمجید سخنان ما می نشینند.

دشمن تو نزد تو از حرف ها و موضع گیری های من حمایت می کند و دشمن من نیز پیش من در باره ی تو چنین می کند تا ما را از چشم یکدیگر همچون قطره ی اشکی بیاندازند.

اینجاست که من و تو یکدیگر را چنین خطاب می کنیم :

ای دوستِ دشمن !

ای دشمنِ دوست !

.

مینا جان !

در زمانه ای به سر می بریم که نمی توان کلمات را در شکل اصلی آن و مفهوم واقعی آن به کار برد.

گاهی باید کلمات را در پوششی چند لایه پنهان کرد.  

اینجاست که اگر مخاطب تو  _که سعی می کنی هر طور شده و به هر شکل ممکن پیامت را به گوش او برسانی _ ، شناخت لازم و کافی از نوع کاربرد تو در کلماتت را نداشته باشد و ذهن او فاقد اطلاعات جامع از شخصیت تو باشد ؛ چاره ای ندارد جز اینکه متوسل به تأویل های مغرضانه و شاید هم ناآگاهانه از سوی بدخواهان و خیرخواهان تو شود. پس جانب انصاف نگاه دار و تا زمانی که به همدستی او با اغیار ایمان نیافته ای به هیچ وجه در باره ی او قضاوت نکن. تا زمانی که رو در رو و حتی در حد دو یا سه جمله با او سخن نگفته ای ، حق قضاوت در مورد او را حتی در ذهن خود نداری.

اینجاست که باید صبری همچون صبر ایّوب داشته باشی در مورد قضاوت های بی رحمانه و ناجوانمردانه ی دشمن و دوست.

اینجاست که باید از فاصله های وحشتناکی که بین تو و مخاطبانت به وجود می آورند و وقفه های زمانی و طولانی ای که برای رو در رو صحبت کردن تو با مخاطبانت می آفرینند نهراسی و در مقابل قضاوت های نادرست و هتک حرمت هایی که مخاطبانت در باره ی تو مرتکب می شوند بردباری و سکوت را به جای پاسخ های عجولانه و پرخاشگرانه برگزینی.

به همین دلیل است که گاهی باید عامدانه با زبانی الکن ، کلماتت را در قالب و وجهی متفاوت به گونه ای بیان کنی که فقط آنها که لالمونی و سکوت را اقتضا می دانند درکی از کلام الکن تو داشته باشند. بنابراین هرگز ننوشتن و نگفتن را برای همیشه پیشه ی خود نساز و مطمئن باش نوشته های تو اگر در سلاخی قصابان کلمات به قصبه ی مطرودین و متروکه ی تارکین حیات ، حواله شود ؛ باز هم مخاطبانی یافت خواهند شد که ردّ حرف به حرف کلام تو را داشته باشند.

.

مینا جان !

هرگز از رعایت صداقت ، درستی و راستی در کلام خود حتی در سخت ترین و مرگبارترین شرایطی که برایت پیش می آید ؛ فروگذاری نداشته باش. چرا که دشمنان تو وقتی پایبندی مصرانه ی تو را _که گویی وجهی استوار از فطرت و ذات مقدس توست_ در داشتن صفا و خلوص در می یابند ممکن است تو را بکشند ولی هرگز بی احترامی ، هتک حرمت و تخریب شخصیت را در باره ی تو بعنوان ترفندی از حیله های خود بکار نمی برند.

.

مینا جان !

می دانم که پاسخ من به کامنتی را که دیشب برای پُست "... و او باقی خواهد بود" ارسال کرده بودی به منظر چشمان مهربان تو نمی رسد !!. بنابراین همین جا در تکمیل و بسط آن که در باب زبانِ عشق بوده است ، برایت می نویسم.

پاسخ من به کامنت تو چنین بوده است :

.

هیچ بُعدی بنام زمان و مکان وجود ندارد...

 

بله ، او باقی خواهد بود. باید که باقی بماند .. وگرنه تلخیِ حصار و حبس در ابعاد زمان و مکان را به بدخواهانش نشان خواهیم داد..

 

افسوس.. افسوس.. افسوس.. که نه او و نه هیچکسِ دیگر هنوز متوجه نشده اند که از عشق گفتنِ من و تو در این سرمای پایان ناپذیر ، سخت و سوزانِ کولاک ها ؛ ساختن محملی ست همانند سورتمه در بوران ها.

نمی دانند که عشق برای ما فقط محمل است. لفافه ای ست برای بیانِ ...

افسوس افسوس افسوس که حتی گوزن هایی را که با تسمه هایی به لطافت ریاحین به سورتمه بسته ایم سگ می بینند... ! افسوس.. 

 

یک دهان خواهم به پهنای فلک برای شرح و بیان شرحه شرحه خونی که بناچار دیر زمانی ست در قفس سینه ، لخته شده ست و زبانم را به سکته واداشته است..

چه گفت مولانا ؟!!!!!!!!! : 

آنچ بیان کرده می‌شود

صورت قصه است وانگه آن صورتیست کی در خورد این صورت گیرانست

و درخورد آینهٔ تصویر ایشان

و از قدوسیتی کی حقیقت این قصه راست

 نطق را ازین تنزیل شرم می‌آید 

و از خجالت سر و ریش و قلم گم می‌کند 

و العاقل یکفیه الاشاره

 

یادت باشد مینا جان !

اینکه وقتی به کسی بی آنکه متوجه باشد ، کمک می کنی در حالیکه او (بی خبر از مقصود تو) حتی بدتر و شدیدتر از دشمنانت و دشمنانش [چه شیر تو شیری بود] به تو زخم میزده و میزند ؛ هیچوقت نه کمکت را به رویش بیاور ، نه زخمهایی را که زده و نه اینکه از همان ابتدا می دانسته ای که دستهایش در دستان چه کسانی بوده و به رویش نیاورده بوده ای و حالا خوشبختانه و به خواست خدا حتی از تو هم بهتر شده است. 

پس بگذار خودش را گم کند !! 

مهم این است که حالا او هم از ما بهتران شده است. مگر نه ؟! 

خب ، خدا را شکر که این ماجرا هم به خوبی و خوشی تمام شد. پرنده به خانه اش رسید و روی صندلی ای که شایستگی اش را داشت نشست.

.

حالا روی نقشه ی جغرافیِ ماکتِ کره ی زمین را نگاه کن ببین ایندفعه بالماسکه ی خود را کجا باید ببریم ؟ [چشمک]

.

و اما بَعد ...

.

.

  • آسیه خوئی

نظرات  (۲)

مطمئنا" پُشت ِ این مَجاز بانویی نشسته گرم؛ بانویی نشسته ماه ؛ بانویی نشسته با وقار
این که در این اوضاع و احوال ِ غم گین ِ جسمی و نه روحی " هرگز اجازه نخواهم داد چنگالِ غم بر تنم لکه اندازد" کسی هست که از دوست نیز بر من دوستانه تر است
مثل ِ خواهر است ؛ کمی جلوتر می روم ؛ مادرانه ای ست مثال ِ ......
کسی که شبیه ِ خودش هست / راست / راست رو/راست گو
منی که تا الان شناخته اَمَت ، اعجابم را برانگیخته اید ؛ با شعرهایتان خو می گیرم با عکس هایی که ضمیمه می کنید با .....

او باقی خواهد بود چرا که همیشه جاودان ها می مانند ؛
وقتی خوب ببینیم همه چیز را ؛ چه قدر دنیا به ما لبخند پس می دهد
یاد گرفته ام از شما : جواب بدی را با خوبی
هر چه قدر بد باشند ما خوب باشیم ؛ چیزی از دست نمی دهیم
امتحانش کرده ام ؛ کارساز بود

یک بغل گل ِ مینا را برایتان

http://images.persianblog.ir/424137_FhEwDQJJ.jpg?w=680&h=510

ممنونم
پاسخ:

ممنونم. فقط امیدوارم با خواندن محمل ها غمگین نشوی دختر قشنگم. 

نمیر قاصدک ِ خوش خبر! نمیر نمیر
هنوز منتظر ِ توست شهسوار ِ اسیر


هنوز بوی تو را از ستاره می شنود
هنوز خسته ی درد است و زخمی ِ زنجیر


نشسته است در این هر شب ِ ستاره گریز
به زیر ِ سقف ِ حوادث به گریه از تقدیر


خبر ببر وَ بگو آفتاب می آید
بگو که تازه شود جان ِ شهسوار ِ دلیر


بگو کویر رسیده ست تا به باور ِ آب
که ابر تازه رسیده ست بر فراز ِ کویر


نمیر قاصدکم با بهار شادی کن
ز مژدگانی ِ نوروز ، جان ِ تازه بگیر


بهار می رسد و شهسوار می شکفد
ز خنده های جوانی به رغم ِ غصه ی پیر


چقدر مانده به تحویل ِ سال ِ نو؟ ، "باران" !
- : هنوز دیر نکردی... هنوز مانده به دیر ...




شیر هرگز سر نمی کوبد به دیوار حصار

من  همان  دیوانه ی  دیروزم  اما  بردبار

می توانستم  فراموشت  کنم  اما نشد!

زندگی یعنی همین؛ جبری، به نام اختیار

□ □

مثل تو آیینه ای "من" را نشان من نداد

بعد تو من ماندم و دیوارهای بی شمار

خوب یا بد،  با  جنـــون  آنی ام  سر  میکنم

لحظه ای در قید و بندم ،لحظه ای بی بند و بار

□ □

من سر ناسازگــاری دارم  و چشمـــان تو

جذبه ای دارد که سر را می کشاند پای دار!

فرق دارد معنـی تنهایــی و تنهـــا شدن

کوه بی فاتح کجا و دشت های بی سوار

□ □

جای پایت را اگــر چه برفهـــا  پوشانده اند

جای زخمت ماند، شد آتشفشانی بی قرار

پاسخ:

خون قبیله ی پدرم عبری ست ، خط زبان مادری ام تازی

از بس که دشنه در جگرم دارم ، افتاده ام به قافیه پردازی


جسمم به کفــر نیچــه می اندیشد ، روحـــم به سهروردی و مولانا

یک قسمتم یهودی اتریشی ست ، یک قسمتم مسیحی قفقازی


اندیشه های من هگلی امّا ، واگوبه های من فوکویامایی ست

انبوهـی از غوامض فکـــری را حل کـــرده است علم لغت بازی


تلفیق عقل و عرف و ولنگاری ، آموزش شریعت و خوشباشی

درک نبــوغ فلسفـی خیّـــام ، با فال خواجـــه حافــظ شیرازی


ما سوژه هـــای خنده ی دنیاییم ، وقتی کـــه یک فقیر گنابادی

با یک دو پاره ذکر و سه تا حق حق ، اقدام می کند به براندازی


می ترسم از تذبذب یارانم ، حالا (!) برادرم شده ای ؟!  باشد

اثبـات کــن برادری خود را ...  

                                    باید مــرا بــــه چـــاه بیندازی ؟؟؟!!!


ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی