ویرگول ، سرِ خط ،

ویرگول ، سرِ خط ،

سلام سلام ...
من زنده ام !
من باز هم زنده ماندم !
و همچنان با نام "او" مغازله دارم
یعنی
گنبد مینا را می بینم
عطر گل مینا را می نوشم
و آواز طرب انگیز پرنده ی مینا را می شنوم
یعنی
حالِ دلم در این میناکاری ها
خوبِ خوب است.

حتا در سماعی که
از زخم های پی درپی
دچارش می شوی
و زمین و آسمان
ترانه خوان تو می شود ؛
جبرئیل
چتر بال های سفیدش را
روی سرت می گیرد
و با لب های بی حرکت می گوید :
"آرام باش".

یعنی
من لال هم نیستم ،
ویرگول ،
سرِ خط ،

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

نگاه چهارم ( غربت )

چهارشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۳، ۰۳:۱۵ ق.ظ

ایوان یزید

ایوان یزید ؛ محلی که یزید ملعون در آنجا ایستاد و با اسیران صحبت کرد. محلی که با چوب خیزران ...

.

غریب که باشی / از سر و سرّی که با حضرت دوست داری /

سر را می زنند / تا سرّ / همیشه / سرّ بماند.

.

.

نمی دانم تا به حال برایتان قابل تصور بوده است یا نه ؟

اینکه بتوانید به هنگام رسیدنِ کاروانِ اسیرانِ کربلا به کاخ یزید ، خود را در جمع بــانــوانــی تصور کنید که دور تا دور خانم حضرت زینب (س) حلقه زده بودند تا ایشان بتواند بی آنکه خیلی به چشم نامحرمان آید ، به راحتی از جا برخاسته و وقتی به نحوه ی عملکرد و سیاست های یزیدبن معاویه اعتراض می کند تا آن سخنرانی قرّای خود را ایراد نماید ؛ شما نیز به هر نحوی که قادرید و با هر هنر و توانایی و استعدادی که در چنته دارید ، در راستای سخنان ایشان - که از خطبه ی شقشقیه ی پدرشان اگر وزین تر نبوده کمتر نیز نبوده است - همزادپنداری داشته باشید.

.

.

.. «« خیابان های ما »» ..

.

تا به کِی این خاک ، بایر به بلا خواهد بود ؟

راهِ جـــوباران آن ، سمـت خـطا خواهد بود

.

تا به کِی خورشید را سر ببُرند از هـر بام ؟

بام هامان  بی رد از پای خــدا خواهد بود !

.

از خیابان های ما می گذرد شب هر شب

مستِ رگ های گلوی شهــــدا خواهد بود

.

هر زمان ، ای ســاقیِ "ابن زیاد" از کأساً

ناوِلِ عاشق ، نه تسکین شما خواهد بود !

.

عشق ، آسان نیست در ورطه ی این مشکل ها

بـد مزاجـی از مجـازی ؛ به خَــلا خواهد بود !

.

عاشقی یعنی که سَر را به بدن ، سنگینی

تن ، جدا از سِرّ ، سزاوار فنا خواهد بود

.

ما سَر هر کوچه مان ، سـِـرّ جدایی داریم

سَر اگر بالاست ، تن های جدا خواهد بود

.

سَــردَرِ هر خانه در کوچه ی سَـــربالایی ،

پرچمی قرمز که در باد ، رها خواهد بود ؛

.

یــادمــان می آوَرَد "شـــــام غـریبــــان" ات را

سفره هایی که به مهمان ، نه روا خواهد بود !

.

ترســــی از شبنـم به چشمـــان شقــایق داران ـ

ـ نیست ؛ آیا اینچنین اشک ، سزا خواهد بود ؟

.

کاسه های چشـــمِ خونین شده را می نوشند

باده نوشان را چنین جور و جفا خواهد بود

* * *

تا به کِی این خاک ، بایر به بلا خواهد بود ؟

راهِ جـوبـارانِ آن ، سمـت خــطا خواهد بود

.

از خیـابـان های ما می گـذرد یک شبگـــرد

مست ؛ بی تشویش از روز جزا خواهد بود

.

ایلیا

.

.

زندگی کنید مثل علی و بمیرید مثل حسین 

.

.

« پایان قسمت چهارم »

.

.

  • آسیه خوئی

نظرات  (۹)



آره یادمه که
همیشه معتقد بوده ای که :


"دیو اگر عاشق شود هم گوی برد
جبرییلی گشت و آن دیوی بمرد
اسلم الشیطان آن جا شد پدید
که یزیدی شد ز فضلش بایزید
پس اگر دیو عاشق شود به جبرییل تبدیل می یابد و بر همین سیاق هم، یزید که فرد بسیار منفوری است تبدیل به بایزید که سلطان العارفین است می گردد."
 
اما ...
آره این اما خیلی مهمه ایلیا.
همیشه در مورد همه جواب نمیده. خوشحالم که خودتم به تجربه برات ثابت شد که در مورد همه صدق نمی کنه. افسوس که تو نصایح دوستانت رو می شنیدی اما بکار نمی بستی و چند سالی از عمرت رو ... نمیتونم بگم هدر دادی. نه اصلا هدر ندادی. خودت هم میدانی چرا ؟
خدا بسیار حکیم است و خوب میداند چرا چنین صحنه هایی را کارگردانی می کند.
فقط در بیت خدا بمان.




هنوز برنگشته باد، هنوز عطر نسترن نمی‌وزد منم هنوز و این دری که دست‌های تو هنوز...



زیبا مثل همیشه ..........
دیگر ندیدمت
نه در خواب و نه آینه
نه در امواج فرادست دریا
نه در سنگواره
نه مرجان
نه در هیات ناموازی خارا !
دیگر ندیدمت
نه در هجوم اندیشه های نباتی
نه استعاره های کهن
در کتاب های بویناک
دیگر ندیدمت
نه در خواب
نه بیداری
نه در ارتعاش مطبوع گیتار
- گیتار اسپانیولی ! –
و نه در التهاب تنم
که هنوز
هی می سوزد ..

پاسخ:
نقطه چین عزیزم سلام
چه کسی گفته که من برای همیشه رفتم؟ اصلا چه کسی حرف از بسته شدن این پنجره زده خوبِ من؟
.........
چی بگم؟ چه جوری بگم که بال پروانه نسوزه، پر کبوتر نریزه، دل غنچه نلرزه و نسیم بتونه همچنان آروم برقصه؟
............
بله ، فقط یه خورده ناراحتی و گرفتگی در انگشتان دستهام و مچ دست راستم دارم. همین چند جمله رو هم بخاطر رفع رنجیدگی دل نازک گل مینای قشنگم بسختی تایپ کردم.
مگه میشه فصل زیبای پاییز (رنگ آمیزترین تابلوی نفیس خدا) باشه و چشمامون بسته باشه؟؟!!


Sulamith Wulfing


ایلیای خوب من سلام
دیشب جمله ای خواندم
یعنی شعری که نمی دانم شاعرش کیست
دیوانه ام کرده
گفتم تو هم در این دیوانگی همراهم شدی بانو ...


 ﺍﯾﻦ "ﺗﻨﺎﻗﺾ "ﺗﺎ ﺍﺑﺪ سنگین ﺗﺮﯾﻦ ﻣﺮﺛﯿﻪ ﺍﺳﺖ  / ﺳﺮﺗﺮﯾﻦ ﺁﻗﺎﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺧﺪﺍ " ﺑﯽ ﺳﺮ" ﮔﺬﺍﺷﺖ....
السلام علیک یا اباعبدالله!

پاسخ:


هر چه را جز عشق و مستی ، در جهان ابتر گذاشت

نکته هایی را خدا در سوره ی کوثر گذاشت


در بیانِ مهربانیَ ش همین یک نکته بس

اندکی از مهر خود در سینه ی مادر گذاشت

 

آن خدایی که تغزل منشأش از ذات اوست ،

جای جای شعر خود ، آرایه ای محشر گذاشت

 

تا بنازد بر مراعات النّظیرش پیش خلق

  شاعر هستی کنار فاطمه ، حیدر گذاشت

 

معرکه گیری ، زمانِ پیری اصلا زشت نیست !

یک حبیب بن مظاهر ، یک علی اکبر گذاشت

 

این "تناقض" تا ابد شیرین ترین مرثیه است

سرترین آقای دنیا را خدا "بی سر" گذاشت

 

 ایمان زعفرانچی (سید طاهر)

سلام ایلیا

ببخشید دیر خدمت رسیدم


پاسخ:
سلام
هر وقت این جمله ی "دیر آمدی" را جایی می خوانم یا می شنوم خیلی عذاب می کشم. خواهش میکنم دیگه این جمله رو بکار نبر. حتی نسبت به خودت. چون هیچوقت دیر نیست. هیچوقت. 

.. «« محجوب »» ..

نمی دانم چرا در خواب هایم اینچنین نزدیک تر هستی
به "قل لا اسئلک" هایی که تلقین می کنی هشیار یا مستی؟

نمی دانی چه هستم یا که هستم ، کاش توضیحی بفرمائی
چرا باید بپوشاند تو را محجوب بی پا ، بی سر و دستی ؟

شبیه ابرهایم ، شکل بی شکلی ؛ سفرهایم چه کوتاه است
مرا می بردن ات از بادهای فروَدین بی هیچ پابستی

نمی دانم ، نمی دانم ، نمی دانم چه تقدیر است بر ماها
خدا از ما چه نقشی را برانگیزد به فرداها از این هستی

فقط این را یقین دارم که سربازم اگر چه آخرین سرباز
ولی هرگز نگو دیر آمدی ، آنهم به دنیایی به این پستی

به هر عصری سرت را لامروّت ها بریدند از قفا ، از پشت
چرا که بوسه ها وُ اشک مردی پس زند خنجر به تردستی



آن زمانی
که برای تو
تمامیت تن های جهان
در یک تن
و تمامیت زنهای جهان
در یک زن
و تمامیت عشق
و تمامیت شعر
در نگاهش
متجلی گردد
و تو مجبور به دوری و صبوری باشی
آه
آن روز
تو محروم ترین مرد زمین خواهی بود

محمد رضا ترکی


پاسخ:
منم مقصود "صاحب کعبه" ات ، آنکه به دامن ، چشمه ها زاید
تویی آنکه همیشه رفته ای ، آری تویی مهجور از آن پهلو

منم آن چشمه ی زمزم ، منم زاینده ؛ آری زن ، زنی مادر
چه اسماعیل ها دارم ؛ به گردن ، طوف تیغ ات ؛ طوق این کوکو

سلام ایلیا

ببخشید دیر خدمت رسیدم


پاسخ:
سلام 
خیر مقدم 
من هیچوقت یه هیچکس نمیگم دیر آمدی. 
نمیدانی چه رنجی دارد وقتی به کسی این جمله را بگویی. و هیچ رنجی بیشتر از شنیدن این جمله نیست. 
تو هم هرگز هرگز هرگز به هیچکس نگو دیر آمدی.


سلام ودرود بر شما ایلیای عزیز

ممنونم هم از دقت نظرتون وهم از حضورتون





به نامه ای نوشته ام برای دوست زنده ام

بدون او به مرگ من یکی خدا خدا کند

اگر جواب نامه را به علتی نمیدهد

برای قلب منتظر به خنده اکتفا کند

خسته و دل شکسته ام همیشه گریه میکنم

به احترام چشم من به گریه اعتنا کند

جلیل چرخی
پاسخ:
سلام خانومی
خوشحالم از زیارت مجدد شما


بار سنگینی ز غم بر شانه دارم سالهاست
در میان آب و آتش خانه دارم سالهاست

بنگر احوال مرا آنکس که سنگم میزند
بر سر دیوار ایشان لانه دارم سالهاست

بلبلم یا جغد شب هرگز ندانستم ولی
آشیانی کنج این ویرانه دارم سالهاست

من مسافر بودم از اول در این دیر خراب
در دیار دیگری کاشانه دارم سالهاست

شهنه گر دستم شکست و ساغرم را عیب نیست
خاطرات ماندنی از گوشه ی میخانه دارم سالهاست

گر چه لب را بسته و می را حرامم کرده اند
نقشی از لب بر لب پیمانه دارم سالهاست

گفتمش پائیز را این خش خش دل چیست گفت
شکوه ها از این دل دیوانه دارم سالهاست


"جلیل چرخی"

با تمام عشق های این جهان

عاقبت عاشق گریزان می شود

چون نمی یابد پناهی در دلش

در بهارش چون زمستان می شود

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی