ویرگول ، سرِ خط ،

ویرگول ، سرِ خط ،

سلام سلام ...
من زنده ام !
من باز هم زنده ماندم !
و همچنان با نام "او" مغازله دارم
یعنی
گنبد مینا را می بینم
عطر گل مینا را می نوشم
و آواز طرب انگیز پرنده ی مینا را می شنوم
یعنی
حالِ دلم در این میناکاری ها
خوبِ خوب است.

حتا در سماعی که
از زخم های پی درپی
دچارش می شوی
و زمین و آسمان
ترانه خوان تو می شود ؛
جبرئیل
چتر بال های سفیدش را
روی سرت می گیرد
و با لب های بی حرکت می گوید :
"آرام باش".

یعنی
من لال هم نیستم ،
ویرگول ،
سرِ خط ،

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

وقتی تو ساکتی

چهارشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۴، ۰۶:۲۳ ق.ظ

یادت باشه تا وقتی زنده هستم

تا وقتی پیک مرگمُ ندیدی

تا وقتی پیغام شهادتم رو

از مچ پای قاصدک نچیدی ،

.

با من همیشه از همین فاصله

حرف بزن ، شعر بخون ، دعا کن

مثل سکوتِ قرنِ عاشقی ها

آسمونُ پر از ترانه ها کن

.

من اگه ساکتم خیال نکن که

خدا حسوده _ تو رو دوست نداره _

ببین خدا تو نقاشیش با ابرا

نقش ما رو کنار هم میذاره

.

تو  آسمون تو رو نشونم میده

وقتی که سر میذاری رو دامنم

وقتی که با لب های تو می بوسه

ستاره هاشُ تا بگه : این منم

.

وقتی تو ساکتی پر از گریه ام

سر میذارم به روی سنگر عشق

پُر می کنم خشاب ابرُ از اشک

می چّکونم ماشه رو بر سر عشق

.

وقتی تو ساکتی هوای گریه

کوله ی ابراشُ به دوش می گیره

خدای من تابلوشُ بر می داره

می شینه یک گوشه ، دلش می گیره

.

ایلیا ـ تیر ماه 1394

.

.

  • آسیه خوئی

نظرات  (۴)

آرزو میکنم در این شبهای عزیز زیباترینها را از دستان خدا ھدیه بگیرید.

پاسخ:

متشکرم نیلوفر عزیز. همچنین شما.


  • مداد کوچک
  • به تو سلام می کنم که روزگاری اتاق مرا از بابونه و حرف آکندی ..
    من در میان کلمات تو جوانه زدم و دفترهایم ناگهان لال شدند ..
    به تو سلام می کنم که همواره از دستهایم هواداری می کردی
    و هیچ گاه مرا در مهلکه عشق و نان تنها نگذاشتی !!

    چقدر تیره است، روزهایی که از نام دلاویز تو تهی است !!
    چقدر طولانی است ؛ جاده ای که گام تو را از یاد برده است !!
    چقدر لجوج است، مدادی که نمی خواهد از تو بنویسد !!

    چرا به من نگاه نمی کنی ؟
    چرا دستی بر سر و روی کلمات یتیم من نمی کشی ؟
    چرا سری به تنهایی من نمی زنی ؟
    دلم را به خانه ی تو می آورم ..
    برایم فنجانی عشق و تکه ای شعر بیاور ..
    سلام مرا سبز کن ،
    ای یگانه ای که سیاره های خانه ات پاییز و زمستان ندارند ..
    پاسخ:
    گفت :
    ردّ پای فقط مرا بگیر و بیا
    پرسیدی :
    پس چرا آهو را خلق کردی
                 تا حواسم پرت شود؟
    گفت :
    باشد ، برو
    اما حالا که می روی
    فقط با شقایق های بین راه
                 مرا به یاد خواهی آورد
    پرسیدی :
    چگونه می توان مثل تو اینهمه عاشق ماند؟
    گفت :
    با آفریدن کسی مثل خودت
    .
    .
    .
    دیگر هیچ نپرسیدی
    فقط آهسته می خرامیدی
                 تا حواس هیچ شقایقی پرت نشود ...


    "ایلیا"

  • هناسه سرد
  • وقتی تو ساکتی؟! همه ی شهر بامن حرف میزند، اما چه سود....کر میشوم در سکوت تو!!!

    پاسخ:
    نه یک واژه ، نه حرفی ؛ نمانده روی لبهام
    سکـوتی بس طرب زا  ز سوژه هـای الهام

    جهان خاک ، انسان وَ عرش و آسمان ها
    برای چشم سوم ، مفرّی از زمان ها

    زمان ، این سیرِ مُهمل ، خیالی بیشتر نیست
    زمان محو مکان است... مکان ؟! ... این واژه ها چیست ؟

    سراپا چشم گشتم وَ غرق در تماشا
    برای هر جوابی ، سئوالم پر ز معنا

    منم این جاودانه_نگاهی پر طراوت
    نه حرفی ، نظم و نثری ، سکوتی پر سعادت

    بسازم "خانه گاهی" برای رقص ذرات
    فلاطون و ارسطو نشانم پای سقراط

    ...

    نیازی نیست ما را به خانِقاه اغیار
    تمام لحظه هایم پر از سیر است و اسفار

    شود خمخانه ی دل ، سرا و خان و منزل
    سماع و شعر و دف را ، مرید و پیر محفل

    به یک ذره ز خاک خراباتم نیارزد
    مغان و دیر و مسجد ، کلاس شعر و ابجد

    ...

    ایلیا

    وقتی تو ساکتی پر از گریه ام ...  مثل همیشه زیبا 




    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی