طرّه ی طرّار
.
یک طرّه زلف یاری افتاده مست و مدهوش بادی وزیده او را می گیردش در آغوش
.
.
به اولیــــن عبــارت که بین ما بیـــان شد
به تاب جعد رودی که مثنوی نشان شد
.
به موی پر شکنجی که آینـــه ندیده ست
وَ مهر و ماه با این شکنجه بی امان شد
.
به جهــد آمــودریا ، به موج موجِ موی اش
به زنجه مویه هایش که چشمه ای نهان شد
.
به عشق ، درّ غلتان ؛ ثبوت موج هایش
تغیّــــر درونی که طعنه بــر زمـــان شد
.
به تار تارِ مویی که رهزن است و طرّار
به طرّه ی دوتایی که بر غــم ام عیان شد
.
قبــــــول کرده ام تا همیشــــــه "اســــــم" باشد
"صفت" برای رودی که "جعـدِ" او روان شد
.
ایلیا ـ 1392/6/31 ـ 05:15 بامداد
.
.
.
- ۹۳/۱۲/۱۶
ممنون بانو.