ویرگول ، سرِ خط ،

ویرگول ، سرِ خط ،

سلام سلام ...
من زنده ام !
من باز هم زنده ماندم !
و همچنان با نام "او" مغازله دارم
یعنی
گنبد مینا را می بینم
عطر گل مینا را می نوشم
و آواز طرب انگیز پرنده ی مینا را می شنوم
یعنی
حالِ دلم در این میناکاری ها
خوبِ خوب است.

حتا در سماعی که
از زخم های پی درپی
دچارش می شوی
و زمین و آسمان
ترانه خوان تو می شود ؛
جبرئیل
چتر بال های سفیدش را
روی سرت می گیرد
و با لب های بی حرکت می گوید :
"آرام باش".

یعنی
من لال هم نیستم ،
ویرگول ،
سرِ خط ،

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

دانه ی زیرِ برف

يكشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۲، ۰۷:۳۷ ب.ظ

برای نمایش بزرگترین اندازه کلیک کنید

 

به نام او که هیچ دانه ای بی رخصت اش نمی روید

                                          بــه تحمــل بنشیــن گــر انـدکـی

                                         بــه "جَلالت" ، قد وُ بالا بـرده ای

 

.. «« دانه ی زیر ِ برف »» ..

 

چه کسی گفت که تو افسرده ای ؟

کفن از برف بپوشی ، مرده ای ؟

به شبیخون زمستان در بهــــار ،

نـَشِکفته به شبی پژمـرده ای ؟

چه کسـی گفت کـه از تـرس تبـر

سَر ِ خود را به لحافی برده ای ؟

نه به تن جامه دریدی زیر برف؟؟

نه  تـَرَکهای بهاری خورده ای ؟؟

چه کسی گفت که از پندار ِ پیر

دل از او کـَنده وُ بس آزرده ای؟

به هــراس از تب وُ تـأخیـر ِ تو شـد

که چه لرزی ، چه زکامی خورده ای؟

نگـران است که شـاید از غــرور

سر ِ خود را به گریبان برده ای،

شـَته ی کِبر اگر پوشیــــــده ای،

به گمان اش که قبا افشرده ای !؟

نکنـــد یـــخ زده ای در انـجمـــــاد ؟ ،

نه سر از برف ، برون ؛ نه گـُرده ای

* * *

سخنی رفت بر این شرح ِ ضمیر

کـه نه پـژمـرده وُ نه دلمـرده ای

بـِســـُرا رقص وُ سمـاع ِ دانه را

به سکوتی که ندارد خـُرده ای

 

آسیه خوئی (ایلیا) ـ 91/12/28 ـ دوشنبه 22:10

  دانه ی زیر ِ برف

  رقص و سماع

  شرح ِ ضمیر


تعداد بازدید کننده های این پُست : 143 نفر

  • آسیه خوئی

نظرات  (۱)

چند جمله از نامه ی بسیار زیبای امام علی(ع) به امام حسن(ع) برای دخترم ایلیا مینویسم دوس داشتی ادامه ی نامه رو بخونی به نامه ی 31 نهج البلاغه رجوع کن
در این نامه اوج عشق بین پدر و فرزند سرشار است
تو را دیدم که پاره تن من، بلکه همه جان منى، آنگونه که اگر آسیبى به تو رسد به من رسیده است، و اگر مرگ به سراغ تو آید، زندگى مرا گرفته است، پس کار تو را کار خود شمردم، و نامه ‏اى براى تو نوشتم، تا تو را در سختى ‏هاى زندگى رهنمون باشد. حال من زنده باشم یا نباشم
پاسخ:
سلام آقاجون.
خدا رو هزاران بار شکر میگویم که بعد از 25 سال شما رو به من بازگرداند. هر چند در این مدت همیشه به خوابم میآمدید و از حوادث خوب و بدی که در پیش بود آگاهم میکردید اما هیچوقت با این سهولت نمیتونستم با شما صحبت کنم. انگار برای شما خیلی سخت بود که با کلمات،نشانه ها و اشارات زمینی صحبت کنید. شمایی که همیشه در هر جمله تون کلمه ی گل وجود داشت :
مثل گل باشید.
همیشه مثل وقتی که گلی رو استشمام می کنید ، همدیگه رو نفس بکشید.
یه گل رو حتی وقتیکه می چینند تا جایی که در توان داره باز هم از عطر و زیباییش به اطرافش صفا میبخشه. پس جواب بدی رو با خوبی بدید.
خدا نوره و یه گل اگه چیز دیگه ای به غیر از نور بخواد نمیتونه رشد کنه و از شکل طبیعی خودش خارج میشه. اصلا برای دیدن نور ، سر از خاک در میاره.
سراغ انسانیت رو از جایی میتونی بگیری که در اونجا میتونن گل پرورش بدن.
... و دهها جمله ی دیگر.
خدایا متشکرم بخاطر اینهمه لطفی که به من عطا کردی تا بتونم عطر پدرم رو دوباره روی این خاک از نزدیک بشنوم.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی