ویرگول ، سرِ خط ،

ویرگول ، سرِ خط ،

سلام سلام ...
من زنده ام !
من باز هم زنده ماندم !
و همچنان با نام "او" مغازله دارم
یعنی
گنبد مینا را می بینم
عطر گل مینا را می نوشم
و آواز طرب انگیز پرنده ی مینا را می شنوم
یعنی
حالِ دلم در این میناکاری ها
خوبِ خوب است.

حتا در سماعی که
از زخم های پی درپی
دچارش می شوی
و زمین و آسمان
ترانه خوان تو می شود ؛
جبرئیل
چتر بال های سفیدش را
روی سرت می گیرد
و با لب های بی حرکت می گوید :
"آرام باش".

یعنی
من لال هم نیستم ،
ویرگول ،
سرِ خط ،

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اولیـــن خدا مداد بــــود» ثبت شده است

.

پس خدا به شکل صندلی ست ، می شود که روی او نشست 
این نتیجــــه را گرفت و بعـــــد ، روی دسته اش دخیــــل بست 

گاه شکل میــــز می شود ، دست تکیـــــه داده ام به او 
لحظه ای نگاه می کنم : دست من سفید تر شده ست 

شکل استکان به خود گرفت ، لب بزن نتـرس ناخدا 
من هزار مست دیده ام ، هر کدام یک خدا به دست 

اینکه او یکـــی ست یا هــــزار ، واقعـــا چــــه فـــرق می کند ؟
او درون هر چه نیست ، نیست ؛ او درون هر چه هست ، هست 

اولیـــن خدا مداد بــــود ، سر خمیــــده روی دفتــرم 
زیر تیغ یک تراشِ کُند ، چرخ شد خدای من شکست 

از چه می نویسد این قلم ؟ ، اسم این غزل چه می شود ؟
کفــــر کافـــــری ادیب یا شعـــــر شاعری خدا پرست !؟
.

.
"مریم جعفری آذرمانی"

.

.

  • آسیه خوئی