گل لیلیـوم (سوسـن چلچـراغ)
.
زانو زده بر پای شما ، هر چه مَلَک در شبِ رحمانی
قدری ست در این شب که نداند کسی ادراکِ "چه می دانی؟ "
.
گل ها همه در صف شده ، صافات به عطری که برانگیزید
نرگس زده زانوی ادب ، چشم به "لب بسته ی خندانی"
.
سوسن که به ده فن ، سخن از عشق به لب داشته ، خاموش است
خَم گشت بنفشه ، کله انداخت بر آن طلعت ریحانی
.
در کاسه ی خود ، لاله به جوش آوَرَد این باده ؛ بفرمایید :
"گل _داغ" به خونِ جگری پیشکشِ محفل ربانی
.
هُش دار که یک لحظه به آنی بدمد زنبقِ ترسایی
هرگز قدمی رنجه نکن جای یکی عالِمِ صنعانی
.
حالا بسُرا شعرِ تَری را به گلوی گل شیپوری
بسم اللهی از عشق به فرمان هوالباده ی روحانی
.
ایلیا ـ 90/11/20
.
.
- ۱۰ نظر
- ۱۶ فروردين ۹۴ ، ۱۸:۳۲