ویرگول ، سرِ خط ،

ویرگول ، سرِ خط ،

سلام سلام ...
من زنده ام !
من باز هم زنده ماندم !
و همچنان با نام "او" مغازله دارم
یعنی
گنبد مینا را می بینم
عطر گل مینا را می نوشم
و آواز طرب انگیز پرنده ی مینا را می شنوم
یعنی
حالِ دلم در این میناکاری ها
خوبِ خوب است.

حتا در سماعی که
از زخم های پی درپی
دچارش می شوی
و زمین و آسمان
ترانه خوان تو می شود ؛
جبرئیل
چتر بال های سفیدش را
روی سرت می گیرد
و با لب های بی حرکت می گوید :
"آرام باش".

یعنی
من لال هم نیستم ،
ویرگول ،
سرِ خط ،

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خواب در چشم تو ویرانی صد طایفه است» ثبت شده است

خانه ات را باد برد ! 
تو هنوزم نگرانِ وزشِ باد، در موی منی !؟ 
مسخِ افیونیِ افسانه ی اصحابِ کدامین غاری ؟ 
در کدامین خوابی ؟ 
خواب در چشمِ تو ویرانیِ صد طایفه است 
تشتِ رسواییِ دزدانِ امارت افتاد 
تو نگهدار ، هنوزم دو سرِ شالِ مرا !!!
...
پشتِ این پرده ی پوسیده ، تو در خوابی و من 
با همین زلفکِ ممنوعه ی خود 
نردبانی به بلندای سحر میبافم 
تا برآرم خورشید
و تو در خوابی و آب
از سرت می گذرد !!!
... 
و ندیدی هرگز 
توی جنگل ، کاج را 
شب به شب ، جای سپیدار زدند !
و نبودند پلنگان، وقتی 
که دماوندِ اساطیری را 
از کمر، دار زدند ! 
و به هر دانه برنجی که به رنج 
بر سرِ سفره ی ما آمده بود 
توی شالیزاران 
آهن و آجر و دیوار زدند !
و تو در خوابی و آب 
تشنه ی هامون شد 
خونِ زاینده برید 
و نفس های شبِ شرجیِ هور 
زیر گِل ، مدفون شد ! 
... 
خانه ات را باد برد !
تشتِ رسوایی و غارت افتاد !
تو نگهدار به چنگت ، شبِ گیسوی مرا 
تا مبادا شبِ قحطی زده ی سفره ی ما 
مشتِ خالی ترا باز کند !!!
تا مبادا که ببینند همه خوی ترا !!!
موی مرا !!!

.

.

موی من مشت تو را باز نمود / هیلا صدیقی

.

  • آسیه خوئی