.
خوب...
بسیار خوب...
برگشتیم لیلاجان ؟؟
دانستی که تقدیر همیشه همین بوده ؟
و گریزی نیست از خود !
از بیابان های ناگهان !...
.
هر جا رویم زمین همین رنگی ست که بوده
و تکلیف همان.
جاری کردن آسمان
با رقص سیب های سرخ
و جاروب زمین با رودهایی که
چشمه چشمه
از سرانگشتان بجوشد...
.
حالا که برگشتی
برای آخرین بار
به یادت بسپار
هرگز
دیگر از رفتن نگویی
که من باز هم
پیش از تو خواهم رفت...
.
باید بمانیم
حتی اگر
به جای سیب های سرخ آسمان
رگ های ما
زمین را تطهیر کند...
.
.
آسیه خوئی ـ 95/9/14 ـ یکشنبه 23:39
.
.
- ۱ نظر
- ۱۴ آذر ۹۵ ، ۲۳:۵۷