.
خورشید چشمان شما فانوس راهم می شود
سیمای گندم گون تان رؤیای ماهم می شود
هر روز وُ شب آویزه ی طوق ضریحت می شوم
آن حلقه های آهنین حلقوم چاهم می شود
جهل خلایق تا به کِی آتش زند جان مرا
این ناله های آتشین سودای آهم می شود
مرضیه ام ؛ هارون اگر یک تاکِ سمّی پروَرَد
کرب وُ بلای خاک مشهد جایگاهم می شود
بر جای جای این زمین شب های شام و غربت است
آن چهره ی تابان تان ، نور پگاهم می شود
بر آهوان ِ خسته ات دست ِ نوازش می کشی
پاهای مجروحم ببین! مصداق راهم می شود
ای مهربان! سنگ صبور بی کَسان ـ غربت کِشان ـ !
دستــــارِ تو ستّـــــارِِ اشـکِ گاهــگاهم می شود
هر شب اگر با دست تو از بام ِ دنیا پَر کشم
گلدسته های سبزِ تو ، سوی نگاهم می شود
.
.
آسیه خوئی ـ تیر ماه 1374
منتشر شده در کتاب "آرشه های گیسو" ـ ص 50
.
.
- ۰ نظر
- ۲۴ مرداد ۹۵ ، ۱۲:۳۱