.
در سحَر باز به نجوای تو انکار شدم
مثل هر شب غزلی خواندی و هشیار شدم
باز ذهنم لغتی چند به خاطر نسِپرد
با ردیفی که "نبود" است و پدیدار شدم
قافیه ، واژه ی "تقدیر"ِ کسی بود که او
تیغ شمشیرِ من اش کُشته ، گنهکار شدم
در همان مصرع اول که شروعِ "قتل" است
اعترافی ست ز مقتول که ... بیدار شدم
یکی از جرگه ی عشّاق گله مند شده ست ...
... بگذر آن لاف گزافی ست که : بر دار شدم
لاف عشق و گله از زلفِ رها ـ آزادی ـ !؟
عاشق آن است که گفته ست : چه بسیار شدم
عاشق آن نیست که از کُشته شدن می ترسد
کُشتگان هیچ نگفتند که خونخوار شدم
تو اگر کُشته شدی هیچ نگو کُشته شدم
اینهمه شعر و غزل چیست که : گُفتار شدم !؟
کاش منقارِ شـِکـر داشتی و شُکر به لب
تا بدانی که چرا طوطیِ اسرار شدم
.
.
آسیه خوئی
پنجشنبه 95/4/17 ـ پنج عصر
.
.
- ۰ نظر
- ۱۷ تیر ۹۵ ، ۱۹:۴۹