ویرگول ، سرِ خط ،

ویرگول ، سرِ خط ،

سلام سلام ...
من زنده ام !
من باز هم زنده ماندم !
و همچنان با نام "او" مغازله دارم
یعنی
گنبد مینا را می بینم
عطر گل مینا را می نوشم
و آواز طرب انگیز پرنده ی مینا را می شنوم
یعنی
حالِ دلم در این میناکاری ها
خوبِ خوب است.

حتا در سماعی که
از زخم های پی درپی
دچارش می شوی
و زمین و آسمان
ترانه خوان تو می شود ؛
جبرئیل
چتر بال های سفیدش را
روی سرت می گیرد
و با لب های بی حرکت می گوید :
"آرام باش".

یعنی
من لال هم نیستم ،
ویرگول ،
سرِ خط ،

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مه بوس من !» ثبت شده است

.

مَه بوسِ من !
شما بهتر از تمام آدمیزادگان می دانید که اولین اختراع خداوند ، پیش از آنکه مخترعی را بیافریند ، "عشق" بود. بنابراین من هرگز با شما دشمن نبوده ام. من هیچگاه با هیچکس دشمن نبوده ام. اما نمی دانم چرا عده ای از کاشفانِ شوکران که کلامشان همیشه همرنگ و هم عطر با مکاشفات شان است ، مرا دشمن خود می دانند. من همیشه حتی برای آنها که خود را دشمن من می دانند دعا می کنم تا خویشتن را به دست خود ، مانند اخسران روزگار به هلاکت نیافکنند. شاید از همین روست که شمــــا مرا مسلح به بُرّنده ترین و کارآمدترین سلاح ، یعنی "عشق" می دانید.
از شما ممنونم به خاطر اینکه شما نیز مانند من معتقدید که یکی از بارزترین خصیصه های "عشق" ، احترام است و انسان عاشق هرگز در گفتگوهایش با دیگران ، کلامی به دور از ادب و اخلاق بر زبان جاری نمی کند. 
از شما ممنونم که کماکان مانند سال های گذشته به خاطر من با بال های فرشته سان خود بر گونه ی شیاطین سیلی می زنید و گاه نیز باز هم به خاطر من از بال فرشتگان ، سیلی های فراوان می خورید.
از شما بسیار سپاسگزارم که دوباره خود را برای نجات من اختراع کرده اید. شاید از همین روست که خداوند نیز مرا برای نجات "عشق" اختراع کرده است.
نمی دانم این چندمین نامه است که به دستتان نمی رسد اما من هرگز از نوشتن خسته نمی شوم و اگر این نامه ها و پچ پچه های شبانه ام باز هم برای صورت ماه شما ، سیلی و سِیلی از اشک نمی آفریند ، اجازه می خواهم تا هر از چند گاه برایتان نامه بنویسم و به گفتگوی خود با شما مثل سابق بر روی همین ورق پاره ها ادامه دهم. 
از دور روی ماهتان را می بوسم.
مَه بوس من ! گفته بودم اگر هر شب به ماه نگاه کنید ، آخر شکل ماه می شوید و ممکن است رشکِ حتی ستارگان را برانگیزید.
بدرود

.

.

  • آسیه خوئی