خضوع بنفشه
گل لیلیـوم (سوسـن چلچـراغ)
.
زانو زده بر پای شما ، هر چه مَلَک در شبِ رحمانی
قدری ست در این شب که نداند کسی ادراکِ "چه می دانی؟ "
.
گل ها همه در صف شده ، صافات به عطری که برانگیزید
نرگس زده زانوی ادب ، چشم به "لب بسته ی خندانی"
.
سوسن که به ده فن ، سخن از عشق به لب داشته ، خاموش است
خَم گشت بنفشه ، کله انداخت بر آن طلعت ریحانی
.
در کاسه ی خود ، لاله به جوش آوَرَد این باده ؛ بفرمایید :
"گل _داغ" به خونِ جگری پیشکشِ محفل ربانی
.
هُش دار که یک لحظه به آنی بدمد زنبقِ ترسایی
هرگز قدمی رنجه نکن جای یکی عالِمِ صنعانی
.
حالا بسُرا شعرِ تَری را به گلوی گل شیپوری
بسم اللهی از عشق به فرمان هوالباده ی روحانی
.
ایلیا ـ 90/11/20
.
.
- ۹۴/۰۱/۱۶
ای عاشقان ای عاشقان آن کس که بیند روی او
شوریده گردد عقل او آشفته گردد خوی او
معشوق را جویان شود دکان او ویران شود
بر رو و سر پویان شود چون آب اندر جوی او
شاهان همه مسکین او خوبان قراضه چین او
شیران زده دم بر زمین پیش سگان کوی او
این عشق شد مهمان من زخمی بزد بر جان من
صد رحمت و صد آفرین بر دست و بر بازوی او
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند – نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند
شاهان همه مسکین او خوبان قراضه چین او
شیران زده دم بر زمین پیش سگان کوی او
این عشق شد مهمان من زخمی بزد بر جان من
صد رحمت و صد آفرین بر دست و بر بازوی او
جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست – ماه و خورشید همین آینه می گردانند