.
عالمی بر وهم پیچیده ست مانند حباب
جز هوا نَبوَد سری در زیر این دستارها
.
دریا در اعماق سینه اش رازهای نهفته و پنهانِ بسیاری دارد که آنها را فقط در گوش مَحرم صدف هایش زمزمه می کند.
صدفی که به راحتی لب به راز می گشاید ، اسیر صیادان سوداگر می شود و هرگز نمی تواند مرواریدی گرانبها را به فقیران اهل ساحل برساند.
تنها آن صدف که در اعماق ، سفرها داشته و گردیدن ها و گشتن ها ؛ کلمات را آنقدر در دهان خود به زدودن جِرم غلتاند که هیچ حرفی اضافه و سخنی به گزاف و لاف نتواند بگوید و هرگز لام تا کام نگوید مگر به کلامی روشن ، صیقل یافته و سوده ؛ چون دُرّ.
از صدفی که انگاری به خمیازه دهان به سهولت باز می کند ، نمی توان جز صدای رفت و آمد بادِ هوا ، صدایی دیگر شنید. تو گویی فقط صدای ترکیدن حباب هایی ست که بر سر بی مغز خود ، کلاه می شکنند. دهان درّه هایی که از سر هواطلبی اگر کلام شان بالا می رود و صعود می کند ؛ فقط تا به سطح آب دریا ، اوج و عروج دارد.
صدفی که به سرعت لب می گشاید ، دهانی گشاده را مانَد حرّاف برای کف به لب آوردن.
دریا بزرگ است. پند بزرگان را همچون گوشواری مرواریدنشان ، آویزه ی گوش سازیم.
.
.
#آسیه_خوئی
#صدف
.
- ۱ نظر
- ۲۰ اسفند ۹۵ ، ۱۱:۳۷