هُدهُد
.
.. «« هُُد هُد »» ..
.
تا دلت به لحن مرغکان ، اسیر می شود ناگهان هوا چه قدر دلپذیر می شود
.
با تو جمع شان به سی پرنده می رسد ، بیا با تو فرش آسمان چه چشمگیر می شود
.
مرغ های حبس گشته در قفس شنیده اند یک پرنده از همین غزل سفیر می شود
.
پَر زند به پشت بام ِسبز رنگِ خانه ات مرغکی که نه فلک بر او دبیـر می شود
.
یک کلید زیر بال های او برای صبح یک کلید بر غروب غم ، بشیر می شود
.
او تمام سعی خویش را به کار می بَرَد چون پیمبـری که با تو هم مسیر می شود
.
هرگز از دلیل تأخیر او نپرس ،آه هد هد است ، سر بریده بر سریر می شود
.
از تو یک سؤال بیشتر ندارد او بگو یک امیر از چه رو ، چرا حقیر می شود؟
.
کوله پشتی اش پر است ، ویرگول آوَرَد آن زمان که حکم ، حصر سی وزیر می شود
.
* * *
.
او تویی که خواهی آمد از غبارِ هر چه راه پرده ی نقاب ِ چهره ات ، حریر می شود
.
ایلیا ـ 16/شهریور/93 ـ یکشنبه 03:30 بامداد
.
.
هدهد / سفیر / ویرگول
.
- ۹۳/۰۶/۱۷