"یکی" بود ، یکی نبود (11)
.
همانطور که در بخش دهم برشمردیم ، اولین و دومین دلیل توانایی و قدرت روحی بالای سارا در برابر سختی ها و ناملایمات ؛ ارتباط ناگسستنی او با جهان اول از واقعیات و دوستی خالصانه و منسجم او با طبیعت بکر بود. اما دلیل سوم که از دید او مهمترین دلیل برای داشتن این قدرت که در هر انسانی می تواند وجود داشته باشد ، ارتباط منسجم و ناگسیختنی او با جهان دوم از واقعیات بود.
سارا طبق آموزه های فطری و خوداندیشی خویش به این نتیجه رسیده بود که سه جهان به شکل سه دایره ی تو در تو و هم مرکز ، در طول حیات انسان ها ـ پیش از مرگ جسمانی ـ وجود دارد. جهان اول که کوچکترین دایره است را واقعیت اول می نامید. از نظر او واقعیت اول ، همین دنیای عادی ست که در آن ، مردم معمولی توانایی تطبیق آگاهی شان را با جهان عادی و روزمره دارند.
جهان دوم ـ یعنی دومین دایره ـ را واقعیت دوم می نامید که در ورای دایره ی اول و جهانِ قابل رؤیتِ اول قرار داشت. از نظر او واقعیت دوم ، همان جهان ماورایی ست که در آن ، نه مردم عادی بلکه فقط آنها که واقعاً در طلب کسب این نوع از آگاهی هستند و خود را زنده به دانستن این قسم از آگاهی ها می دانند ، قدرت و توانایی تطبیق آگاهی شان با جهان غیر عادی و ماوراء جهان اول را دارند. ضمن اینکه بر واقعیت اول نیز احاطه و اشراف دارند.
جهان سوم ـ یعنی سومین دایره ـ را واقعیت سوم می نامید که محیط بر دو دایره ی قبلی ست. عالَمی که در آن ـ فقط پس از دست یابی به واقعیت دوم ـ قدرت و توانایی ساختن واحدی یگانه را از برقرار کردن وحدت بین واقعیت اول و دوم خواهیم داشت. او معتقد بود که این همان جهان وحدت خویشتنِ خویش با تمام هستی ست که در آن باید کاملاً بی عیب و نقص بوده باشی تا بتوانی قدرت تطبیق و مطابقت دادن بین واقعیت اول و دوم را داشته باشی. او معتقد بود که فقط در این نوع از اقتدار ـ بی عیب و نقص بودن ـ است که می توانی بر هر دو واقعیت دیگر سیطره و استیلا یابی و از هدایت و مهار هر دو ، راه به عالم سومی که کامل تر از دو دیگر است ببری.
سارا همه ی این رشته از افکارش را در یادداشت های شبانه ی خود نوشته بود. یادداشت هایی که در اختیار پدر نیز قرار می داد تا او نیز آنها را بخواند و نظرش را بگوید.
به همین دلایل سه گانه بود که سارا توانایی مقابله با هر پیشامد مصیبت باری را داشت.
.
در بخش بعدی علت دستگیری و بازداشت او را در تاریخ بیست و هشتم خرداد 1360 ، وقتی بعد از اتمام یکی از کلاس های دوره ای اش در سازمان هلال احمر ، برای خرید چند کتاب به خیابان اصلی شهر آمده بود ، خواهم گفت. شهر کوچکی در حوالی روستای پدری اش.
.
.
... ادامه دارد
.
.
- ۹۵/۱۲/۰۷