.
پس خدا به شکل صندلی ست ، می شود که روی او نشست
این نتیجــــه را گرفت و بعـــــد ، روی دسته اش دخیــــل بست
گاه شکل میــــز می شود ، دست تکیـــــه داده ام به او
لحظه ای نگاه می کنم : دست من سفید تر شده ست
شکل استکان به خود گرفت ، لب بزن نتـرس ناخدا
من هزار مست دیده ام ، هر کدام یک خدا به دست
اینکه او یکـــی ست یا هــــزار ، واقعـــا چــــه فـــرق می کند ؟
او درون هر چه نیست ، نیست ؛ او درون هر چه هست ، هست
اولیـــن خدا مداد بــــود ، سر خمیــــده روی دفتــرم
زیر تیغ یک تراشِ کُند ، چرخ شد خدای من شکست
از چه می نویسد این قلم ؟ ، اسم این غزل چه می شود ؟
کفــــر کافـــــری ادیب یا شعـــــر شاعری خدا پرست !؟
.
.
"مریم جعفری آذرمانی"
.
.
- ۱ نظر
- ۱۱ خرداد ۹۵ ، ۱۶:۵۶