.
با اشکلکِ امروز به مشکل بحران حزب گرایی در ایران می پردازیم.
این متن را ابتدا با یک سئوال آغاز می کنیم.
به نظر شما چرا "رومن رولان" ـ نویسنده ی فرانسوی ـ معتقد بوده است که :
"وقتی در یک کشور ، انقلابی بزرگ رخ می دهد محال است که مردم آن کشور حداقل تا 200 سالِ دیگر ، دوباره انقلابی به همانسان به وجود آورند !؟"
مگر نه آنست که هر انقلابِ همگانی ، بزرگ و وسیع ، جامعه را تا مدت های مدید مواجه با تبعات زیانبارِ آن خواهد کرد ؟ به خصوص انقلابی که به جای آنکه جهشی حداقل 50 ساله در مسیر رشد و تکامل همه جانبه ی یک کشور داشته باشد ؛ 500 سال به قهقرا بر می گردد.
به همین دلیل است که امروزه روشنفکران ، انقلابِ مجدد یا حتا انقلابی که برای اولین بار در یک کشور رخ بدهد را نشانه ی فقدانِ دانش و بینش تکامل یافته ی یک جامعه می دانند.
بنابراین اگر نیاز است که در یک جامعه ، تحول و یک دگرگونی اساسی تکرار شود باید بتدریج و آهسته بصورت روش های تربیتی توسط حکیمان ، فرهیختگان ، عالمان و روشن ضمیرانِ آن جامعه در رئوس آن و نهاد ملت صورت پذیرد و نهادینه شود. نه اینکه مثلا یکی پیدا شود که بر مبنای صلاحدید خود به تنهایی ، در یک زمان به نظرش برسد که مثلا الآن باید ولی فقیه داشته باشیم و یا الآن به نظر من آن آقا یا این آقا بهترین مورد است و بعد از حدود 25 سال که مخالفت با حضور نقشی بعنوان ولایت فقیه از سوی بعضی کارشناسان ، شلاق ها و زندان ها و تبعیدها و حبس ها برای افراد بدنبال داشت ؛ حالا بنا بر مقتضیاتی نامعلوم به این نتیجه برسد که اصلا نباید ولی فقیه داشته باشیم !!.
ملت که بازیچه و قربانی نظرات شخصی و دیدگاه های جناحی شما نیستند. شما اگر خیلی روشنفکر و صلاح نگر هستید و آنقدر قدرت اعمال نظر دارید که می توانید افراد را از رأس مملکت گرفته تا سطوح پایین جامعه تعویض و جابجا و حذف نمایید ، چرا در خلوت و در نهان به اصلاح نقش همان ها که برگزیده اید نمی پردازید ؟. این آشکارا عمل کردن شما آیا به معنای خودجلوه گری و خودنمایی نیست ؟!
همیشه در جوامع غیر پیشرفته ـ از نظر مذهب رسمی ، تمدن و فرهنگ ـ فقط به دو صورت ممکن است یک تحول ، دگرگونی و انقلاب بنیادین و اساسی در جهت تکامل ابعاد مدنیت ، فرهنگ ، مذهب و اقتصاد آن مملکت و جامعه ؛ صورت پذیرد.
صورت اول آن است که در آن جامعه آنقدر ظلم و استبداد ، خفقان و خُنّاق ، تبعیض مذهبی ـ انسانی و طبقاتی از سوی حاکمان ؛ بیداد کند که مردم از این اوضاع به تنگ آیند و از تنگ آن ، هجوم به دیوارها و حصارهای تنگه ی ایجاد شده آورند. آنقدر که حصرهای این تنگنا به نازکی یک تُنگ درآید و تُنُکای حجم وسیع آن هجمه به راحتی موجب شکست دیواره های تنگاتنگ ، زجاجی شکل و آبگون تُنگ شود. تُنگی که تمام مردمان را در بر گرفته است. و ای بسا شکسته شدن این تُنگ موجب غرق شدن آنها در اقیانوسی انباشته از کوسه ها و نهنگ ها باشد.
صورت دوم آن است که در این جوامع غیر پیشرفته ، حاکمانی حکیم ، فرهیخته ، عالم و روشن ضمیر بر رأس امور مملکت قرار گیرند که موجبات تحول ، دگرگونی ، شکوفایی و احیایی اساسی را در چهارچوب مذهب ، تمدن ، اقتصاد و فرهنگ آن جامعه به وجود آورند. در این صورت بی آنکه ضرر و آسیب اجتماعی ، اقتصادی و فشارهای روانی بر جامعه به واسطه سوق دادن آنها به یک انقلاب همگانی وارد شود و به عبارتی دیگر بی آنکه پیکر جامعه متوجه زیان ها و بحران های روانی ، اجتماعی و اقتصادی شود که از تبعات یک انقلاب دفعتی و ناگهانی ست ؛ مردم با جریان موج های آرامِ رگه ها و رودهای جاری شده از سوی حاکمان مذکور به دریای مقصود و اقیانوس آرامِ تکامل خویش می رسند.
در کشوری مثل کشور ایران که همیشه دچار پیامدهای ناهنجار حزب گرایی و دسته جات جناحی در تخاصم و تناقض با یکدیگر بوده است و ظاهراً توصیه های شخص اول مملکت در پایبندی گروه ها و احزاب به رعایت اتحاد و در نظر گرفتن مصالح کشور و مردم هرگز تأثیر دیرپایی بر این خصومت ها ندارد ؛ مردم جز شیوه ی نظّارگی را پیشه کردن ، از دور بر این تشتّت ها تماشا داشتن ، کناره گیری از این بحران ها ، بایکوت کردن سیاسیون و فاصله گرفتن از مسائل سیاسی ؛ چاره ای دیگر نخواهند داشت.
در کشور ایران جدا از سال هایی که احزاب و گروه هایی مانند چریک های فدائی (اکثریت و اقلیت) ، توده ، جمهوری اسلامی ، مجاهدین اسلامی ، مجاهدین خلق و ... وجود داشتند و همگی تغییر نام یافتند و بتدریج حذف شدند ؛ سال هاست که فقط سه حزب اصلاح طلبان ، اصولگرایان و پایداری سعی و حضور کم رنگ و یا پر رنگ در رسیدن به قدرت و در رأس امور قرار یافتن داشته است.
در میان این سه حزب ، حزب اصولگرایان همیشه نقش واسطه و گاه خنثی و بی تأثیر داشته و دارد.
حزب پایداری با پیشینه ی سوء و تأثیرات منفی ای که تاکنون با عملکرد دگماتیسم خود در حذف (!!) افراد ، بر جامعه ی ملی ـ دینی داشته است ؛ مهیا شدن صورت اول از انقلابی دیگر را با بر سر کار آوردن اعضای خود فراهم خواهند کرد.
حالا در نهایت ، ناگزیر ، تنها یک حزب باقی مانده است. حزبی که بر حسب تقریبی حسن عملکرد خویش می تواند موجبات امید و تدبیر به بهروزی را برای جامعه فراهم سازد. حزب اصلاح طلبان. حزبی که اگر دیگر احزاب همچون گذشته بر سر راه او پیچ و خم و موانع کوتاه و رفیع ایجاد نکنند ، صورت دوم از انقلاب ، تحول و یک دگرگونیِ ارزشمند را برای ملت ، مذاهب و کشور به ارمغان خواهد آورد.
نظامِ فعلی حاکم بر ایران اگر در حال حاضر بتواند برقرار باشد فقط در صورت بر سر کار آمدن و قدرت یافتن حزب اصلاح طلبان قادر خواهد بود که پسوند "اسلامی" را به معنای واقعی و نابِ آن بر پیشوند فراموش شده ی آن یعنی "جمهوری" بیفزاید.
در حال حاضر حزب اصلاح طلبان به ناگزیر ، تنها گروه مطلوب اکثریت مردم ایران است. چرا که در کارنامه ی این گروه ، درخشانترین نمرات در خدمتگزاری به مردم و احیای تقریبی مذهب رسمی مملکت نقش بسته است.
هنوز تا فرا رسیدن روز انتخابات اسفند ماه سی روز باقی ست و می توان با تجدید نظری غیر مغرضانه در برگرداندن افراد حذف شده و رد صلاحیت شده ی این گروه اقدام کرد.