.
در سرزمین من
فقط یک فصل وجود دارد
و آدم ها در آن
فقط آدم برفی اند.
.
کفن
پیراهن برفی سرزمین من است
سفیدی مفرط ، همه جا را پوشانده
و انعکاس نور در چشم آدمکِ برفی
همان دو روزنه ی خرد و حقیر دکمه هاست.
دکمه هایی که
زنی جوان و زیبا
وقتی گیسوانش یک شبه سفید شد
از پالتوی زرد رنگ یک سرباز صفر جدا کرده بود.
.
شاید اگر خاک سرزمین من
ـ سبز که نه ـ
حداقل مثل زمین یک شطرنج
سیاه و سفید بود ،
هیچ سربازی
صفر نبود
و می توانست وقتی که پیاده
به آخرین خانه می رسد
نلرزد
نترسد.
یک سرباز صفر ، صفر نیست
حتی اگر اسبش از سرما بمیرد
حتی اگر فیلش یخ بزند ،
به آخر خط که می رسد
فرزینی ست که
فرزانه سازد
کژروان را ...
رخِ بی چهره ی شاهان را ...
.
.
آسیه خوئی ـ جمعه 95/4/4
.
.
- ۰ نظر
- ۱۰ تیر ۹۵ ، ۰۶:۴۳