ویرگول ، سرِ خط ،

ویرگول ، سرِ خط ،

سلام سلام ...
من زنده ام !
من باز هم زنده ماندم !
و همچنان با نام "او" مغازله دارم
یعنی
گنبد مینا را می بینم
عطر گل مینا را می نوشم
و آواز طرب انگیز پرنده ی مینا را می شنوم
یعنی
حالِ دلم در این میناکاری ها
خوبِ خوب است.

حتا در سماعی که
از زخم های پی درپی
دچارش می شوی
و زمین و آسمان
ترانه خوان تو می شود ؛
جبرئیل
چتر بال های سفیدش را
روی سرت می گیرد
و با لب های بی حرکت می گوید :
"آرام باش".

یعنی
من لال هم نیستم ،
ویرگول ،
سرِ خط ،

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رُخان کژرو» ثبت شده است

.

در سرزمین من 
فقط یک فصل وجود دارد
و آدم ها در آن
فقط آدم برفی اند.
.
کفن
پیراهن برفی سرزمین من است
سفیدی مفرط ، همه جا را پوشانده
و انعکاس نور در چشم آدمکِ برفی
همان دو روزنه ی خرد و حقیر دکمه هاست. 
دکمه هایی که
زنی جوان و زیبا
وقتی گیسوانش یک شبه سفید شد 
از پالتوی زرد رنگ یک سرباز صفر جدا کرده بود.
.
شاید اگر خاک سرزمین من
ـ سبز که نه ـ
حداقل مثل زمین یک شطرنج 
سیاه و سفید بود ،
هیچ سربازی
صفر نبود
و می توانست وقتی که پیاده 
به آخرین خانه می رسد
نلرزد
نترسد.
یک سرباز صفر ، صفر نیست
حتی اگر اسبش از سرما بمیرد
حتی اگر فیلش یخ بزند ،
به آخر خط که می رسد
فرزینی ست که 
فرزانه سازد
کژروان را ... 
رخِ بی چهره ی شاهان را ...
.

.
آسیه خوئی ـ جمعه 95/4/4

.

.

  • آسیه خوئی