.
گفته بودم از چه گل هایی درونم شور و غوغایی فتاده ست
از نگاه ارغوان ، قالب تهی سازم ؛ پُر و پیمانه _ سرمست _
.
صحبتی در شب ، دعایی در سحر ، آنگاه درس صبحگاهی
کار یک شب در میانم گشته با لادن ، گلایل ، لاله ی مست
.
همسفر با خود شده پروانه ای در پیله اش پایانِ هفته
غمگنانه می رود بالای کوهی ، چشم می دوزد فرادست
.
منتظر بر راهِ نرگس می نشیند ، بی خبر از اینکه نرگس _
آمده در پیش من پرسد که بیداری هنوز ؟ آیا غمی هست ؟
.
او نمی داند که آخر عندلیب از عشق خود در گوش ما گفت
گفت و بر گلبرگهامان شبنمی از صبح صادق کرد پیوست
.
گفت : " ما هم بر شما عاشق ترینیم از شما بر ما ، ولیکن
می توان با عطر خود تا بیکران پرواز کرد ، از ریشه نگسست "
.
گفت و با تأیید منظرها به حل هر معما پاسخم داد
گفت : " آفت می رود از هر طرف بر گل ، نه از بالا نه از پست
.
خاره شو بر پیچشِ لَبلاب و بَد اَشغان و سرسختیِ نِیــژان *
غنچه شو ، سر را فرو بر در میان برگ ها تا از خطا رَست "
.
آه ، آن پروانه را از اشک نسرین ، کنج زندانش بگویید
باغبان بر قفل هر در ، شاکلیدی از بهار آرد ؛ کجا جَست ؟
.
از غم خود گفتم اما قصه ی پر غصه ی گل ها سرآید
این ، درخت ارغوان گفت ؛ او که بر هر شاخه اش جامی ست در شست
.
ایلیا ـ 91/8/9 ـ دوشنبه 04:50 بامداد
.
.
* پاورقی :
.
نیژ ، لبلاب ، بداشغان :
.
نیژ . ( اِ ) گیاهی است که بر درخت پیچد و به عربی عشقه گویند. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء).
لبلاب . [ ل َ ] (ص ، اِ) عزیمت خوان . عزائم خوان . افسونگر. (برهان ). ساحر. افسون ساز : چنان نمایدم از آب دیده صورت او که چهره ٔ پری از زیر مهره ی لبلاب . مسعودسعد. گهی چو مرد پریسای گونه گونه صور همی نماید زیر نگینه ٔ لبلاب . لبیبی (از صحاح الفرس ). لبلاب. همان نیژ است که خود را بر درخت پیچاند. (از فرهنگ خطی ). نویچ . (فرهنگ فارسی معین ). عاشق سخت و مبرم . (ناظم الاطباء).
بداشغان . [ ب َ دَ ] (اِ) گیاهی است بر هم پیچیده مانند ریسمان تافته و آن از پنج عدد بیشتر نمی شود.عشقه . لبلاب . قاتل ابیه . (برهان قاطع) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). درختچه ای است به ارتفاع 2 تا 5 متر و دارای شاخه های متعدد برنگ سبز مایل به آبی است گلهای درشت برنگ زرد طلایی و معطر آن بصورت خوشه های زیباجلوه می کند. میوه اش نیام ، بطول 6 تا 8 سانتیمتر و به پهنای 5 تا 6 میلی متر است . این گیاه را در نواحی مختلف ایران برای زینت پرورش می دهند. گل طاوسی . رتم . مست خدیجه . بذسقان . (از گیاهان دارویی زرگری ص 391). بدسگان . (فرهنگ رشیدی ). بداسقان . بدشغان . بدسگان . کف الکلب . (از برهان قاطع). بدسقان .
.
.
- ۲ نظر
- ۱۵ فروردين ۹۴ ، ۱۸:۰۹