صبوحی
ـ «در این شبگیر
کدامین جام و پیغام صبوحی مستتان کردهست ای مرغان،
که چونین بر برهنه شاخههای این درختِ برده خوابش دور،
غریب افتاده از اقرانِ بستانش درین بیغوله مهجور،
قرار از دست داده، شاد میشنگید و میخوانید؟
خوشا، دیگر خوشا حال شما، امّا
سپهر پیر بد عهد است و بیمهر است، میدانید؟»
ـ «کدامین جام و پیغام؟ اوه
بهار؛ آنجا نگه کن، با همین آفاق تنگ خانه تو باز هم آن کوهها پیداست.
شنل بر فینهشان دستارِ گردن گشته، جنبد جنبشِ بدرود.
زمستان گو بپوشد شهر را در سایههای تیره و سردش،
بهار آنجاست، ها آنک طلایهی روشنش، چون شعلهای در دود.
بهار اینجاست، در دلهای ما، آوازهایِ ما
و پرواز پرستوها در آن دامانِ ابر آلود
هزاران کاروان از خوبتر پیغام و شیرینتر خبر پویان و گوش آشنا جویان،
تو چشنفتی بجز بانگ خروس و خر
در این دهکور دور افتاده از معبر؟»
- «چنین غمگین و هایاهای
کدامین سوک میگریاندت ای ابر شبگیران اسفندی؟
اگر دوریم اگر نزدیک
بیا با هم بگرییم، ای چو من تاریک.»
سروده شده در اسفند ماه ۱۳۳۹ در تهران
و اینک یک رباعی:
گر زرّی و گر سیم زرانددودی، باش
گر بحری و گر نهری و گر رودی، باش
در این قفس شوم چه طاووس چه بوم
چون ره ابدی است، هر کجا بودی، باش
بیادگار آشنائی در دفتر آقای خامنهای
نوشته آمد در اسفند ماه ۱۳۴۱
در تهران ـ مهدی اخوان ثالث ـ
م. امید خراسانی
.
.
- ۷ نظر
- ۰۸ شهریور ۹۳ ، ۱۷:۰۱