عاشق که باشی ؛
آسمان ، زمین ، دریاها ...
همه مثل تو
پیراهن آبی می پوشند.
.
.
نمی دونم تا به حال خدای ناکرده این شرایط براتون پیش اومده یا نه ؟
اینکه یه زمانی در خانواده تون پدر رو از دست داده باشید ، مادر رو از دست داده باشید و همچنین برادر بزرگتر رو هم از دست داده باشید.
اونوقت برادر کوچیکه به شما ، هم به چشم پدر نگاه کنه ، هم به چشم مادر نگاه کنه و هم به چشم برادر.
یعنی در واقع شما همه کس او میشید.
خیلی سخته. خیلی.
حالا
فکر کن !!؟؟
علاوه بر پدر بودن ، مادر بودن و برادر بودن ؛ خواهر هم باشی.
ایفای نقش پدر برای یک زن خیلی راحته. از اون راحت تر ایفای نقش مادره. همینطور برادر.
اما خدا نکنه کوچکترین خاری به پای اون برادر کوچیکه بره. خدا نکنه یه وقت از تشنگی بی تاب بشه. خدا نکنه بچه ای تو کوچه بهش دشنام بده یا با چشم چپ بهش نگاه کنه. خدا نکنه ...
اونوقته که می فهمی خواهر بودن چقدر از هر نسبت دیگه ای سخت تره.
چرا ؟ چون خواهرا خیلی حساس و دل نازک اند. اگه کوچکترین خراشی به دست و پای تنها برادرشون ببینند ، اشک شون زودتر از داداشه جاری میشه.
بعدش فکر کن !!؟؟
قرار نباشه تا او زنده ست ، تو گریه کنی
قرار نباشه هیچوقت تو زودتر از او گریه کنی
قرار باشه مثل آسمون ، براش پدر باشی
مثل زمین ، براش مادر باشی
مثل کوه ، براش برادر باشی
و مثل
مثل
مثل دریا ،
براش خواهر باشی ...
.
.
« پایان قسمت اول »
.
.
ایلیا ـ 93/8/3 ـ شنبه 22:18
یک شب قبل از محرّم
- ۸ نظر
- ۰۴ آبان ۹۳ ، ۰۲:۴۲