Art by Sulamith Wulfing
ابر که باشی / به همنام هایت ، / به همسفرانت / شلیک می کنند ؛ / اگر نباری.
آنگاه / تمام وجودت غیر همنام می شود / با صاعقه های فریادی / که در زمین و آسمان / ریشه خواهند دواند.
پس نرم نرمَک ببار / اما همیشه ببار / ابرَک من !
.
.. «« برای صاعقه شلیک می کنند »» ..
.
... و قطره ها ، جَرَیان را به آبشار ، جسارت کردند
هبوط ، پشت هبوطی پس از صعود ، اشارت کردند
چقدر صخره فرود آمدند تا که همیشه برگشت ـ
ـ به خویشتن وَ رسیدن به اصل خویش ، بشارت کردند
از اشتیاقِ رسیدن وَ وصل بودنِ خود با دریا
بنای عشقِ به خورشید ، در حباب ، عمارت کردند
از این خجالت ِ «بودن» ، دوباره آب شدن را آنها
برای نیّت «رفتن» ، پس از «شدن» ، به مهارت کردند
ببین ! همیشه ی تقطیر ، آمدند چگونه «شب ها»
به آسمانِ ستاره ، به قطره ها ، چه شرارت کردند ؟!
ببین ! بدون اجازه ، بدون رخصتِ ماهی ؛ «شب ها»
عروج را قَطَران بر کویر خشکِ اسارت کردند
برای صاعقه شلیک می کنند سحابی ها را
وَ آبشارِ ستاره ، به خاکِ تَف زده غارت کردند
ایلیا
.
.
« پایان قسمت سوم »
.
.
- ۶ نظر
- ۰۶ آبان ۹۳ ، ۰۴:۰۸