ویرگول ، سرِ خط ،

ویرگول ، سرِ خط ،

سلام سلام ...
من زنده ام !
من باز هم زنده ماندم !
و همچنان با نام "او" مغازله دارم
یعنی
گنبد مینا را می بینم
عطر گل مینا را می نوشم
و آواز طرب انگیز پرنده ی مینا را می شنوم
یعنی
حالِ دلم در این میناکاری ها
خوبِ خوب است.

حتا در سماعی که
از زخم های پی درپی
دچارش می شوی
و زمین و آسمان
ترانه خوان تو می شود ؛
جبرئیل
چتر بال های سفیدش را
روی سرت می گیرد
و با لب های بی حرکت می گوید :
"آرام باش".

یعنی
من لال هم نیستم ،
ویرگول ،
سرِ خط ،

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

.

این قوم باید بتازند بر آسمان های وحشی
خورشید را پس بگیرند از کهکشان های وحشی
ای کاش یک زن در این قوم نوحی برامان بزاید
کشتی به طوفان سپارند این بادبان های وحشی
آنان که فکری به حال بال کبوتر نکردند
دست نوازش کشیدند بر آسمان های وحشی
ای کاش می شد که لختی در آسمان پر بگیرم
بستند پرهای ما را این آشیان های وحشی
این تیغ ها لحظه ای صبر تا وحی دیگر نکردند
خورشید را سر بریدند در بیکران های وحشی

.

.

  • آسیه خوئی

.

کبریای توبــه را بشکن پشیمانی بس است
از جواهر خانه ی خالی نگهبانی بس است

ترس جای عشق جولان داد و شک جای یقین
آبرو داری کــن ای زاهد! مسلمانی بس است

خلـق دل سنگ اند و من آیینه با خود می برم
بشکنیدم دوستان! دشنام پنهانی بس است

یوسف از تعـبیر خــواب مصـــریان دلســـرد شد
هفتصد سال است می بارد! فراوانی بس است

نسل پشت نسل تنها امتحان پس می دهیم
دیگر انسانـــی نخواهد بود قربانــی بس است

بـــر سر خوان تـــو تنــــها کــــفر نعمت مــــی کنیــم
سفره ات را جمع کن ای عشق! مهمانی بس است

.

.

  • آسیه خوئی

.

ﺑﯿﺎ ﺑﻪ ﻣﺎﺗﻢ ﻧﺴﻞ ﺑﻬﺎﺭ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﯿﻢ
ﺑﻪ ﺳﻮﮒ ﭼﻠﭽﻠﻪ ﻫﺎ ﺯﺍﺭ ﺯﺍﺭ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﯿﻢ

ﺟﻮﺍﻧﻪ ﻫﺎﯼ جوانمرگ ﺭﺍ ﺑﻨﺎﻡ ﺷﻬﯿﺪ ـ
ﺷﻬﯿﺪ ﺑﯽ ﮐﻔﻦ ﻭ ﺑﯽ ﻣﺰﺍﺭ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﯿﻢ

ﺳﭙﺎﻩِ ﺑﺎﺩ ﮐﻪ ﻫﺮﭼﻪ ﺷﮑﻮﻓﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﮑُﺸﺖ
ﻗﺮﺍﺭ ﻧﯿﺴﺖ ﻣﮕﺮ ﺑﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﯿﻢ؟

ﺩﻣﯽ ﺑﻪ ﺷﺎﺧﻪ ی ﺳﺮﻭﯼ ﮐﻪ ﺳﻮﺧﺖ ﺻﺎﻋﻘﻪ ﺍﺵ
ﺩﻣﯽ ﺑﻪ ﺯﺧﻢ ﺗﻦ ﯾﮏ ﭼﻨﺎﺭ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﯿﻢ

ﺑﯿﺎ ﮐﻪ ﺧﻮﻥ ﺩﻝ ﻏﺮﻕ ﻣﻮﺟﻪ ی ﺧﻮﻥ ﺭﺍ
ﭼﻮ ﺩﺍﻧﻪ ﺩﺍﻧﻪ ی ﺳﺮﺥ ﺍﻧﺎﺭ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﯿﻢ

ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺷﺎﺩ ﻧﺸﺴﺖ ﺍﺯ ﻗﺒﯿﻠﻪ ی ﻣﺎ ﻧﯿﺴﺖ
ﺑﻪ ﻫﺮ ﺩﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﻮَﺩ ﺩﺍﻏﺪﺍﺭ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﯿﻢ



"ﺟﻤﺎﻝ ﺍﻟﺪﯾﻦ ﺟﯿﺤﻮن"

.

.

  • آسیه خوئی

                         

.

ساعتِ بیست و سه در شبی از همین "شب،سکوت و کویر"ی که هست،
از نمی دانم آنجا کجا یا چه کس بود ؟ شیخی ، چراغی به دست ؛
بی محابا به لب داشت شیرین غزل های لبخند و تکرارِ شهد
مثل یک " یاکریم" این تکرّر به منقار از عمق شب های پست :
" کو تقی ؟ موسیِ من! تقی؟ کو تقی؟ موسیِ من! تقی؟ کو تقی؟ ".
ناگهان کورسویی از این کوچه پس کوچه های سر و عمق ـ بست ،
مثل سوسوی یک روزن از انتهای شبی بی ستاره وَ ماه ،
پلک می زد به سختی وَ پرسید از موسی و سامری های مست :
" آی موسا! ندیدی کجا؟ از چه سمتی؟ چه راهی؟ تقی؟... کو تقی؟...
آی موسا! تقی... کو تقی؟ آی... ، موسا! کجا رَست و جَست؟... ".

.

***

.
گوئیا خوابِ یک " کودکِ شاهزاده به دنبال یک دوست" بود
مثل رؤیایی از کشتزاری طلایی وَ گیسوی گندم به شَست
گویی انگار او از جهانی دگر پای بر عرصه ی خاک داشت
بی خبر از همین "شب ، کویر و سکوت" ، از همان قومِ گاوَک پرست.
.
ساعتِ بیست و شش ، نرم نرمک وَ آرام گفتم : تقی قرن هاست ـ
ـ از بلاد ثمودان ، یهودان ، قریش و عجم ها به ژَخ رفته است.
.
ساعتِ بیست و نُه بانگ زد : من جواب از خدا ، نه ؛ که از سنگ هم ـ
ـ می توانم بگیرم وَ دیوار هم پاسخم می دهد از الست.

.

***

.
ساعتِ سی و دو ، شب... کویر و سکوت است ؛ موسا! کجایی؟ کجا؟
غرقِ دریای پشتِ سرت یک نفر بی خبر می زند پا و دست...
.
ساعتِ سی و پنج است. اینجا کسی نیست ، دیوار ، موسا ، تقی...
قمریِ حنجره پر زد و شب ، کویر و سکوتی که دل را شکست !
.

.
آسیه خوئی (ایلیا) ـ 90/1/4 ـ ساعت 6 بامداد

.

.

.

  • آسیه خوئی

.

سه یا چهار شب پیش ، خبری کوتاه مابین پخش اخبار از تلویزیون ایران شنیدم مبنی بر اینکه : 
نماینده ای از تریبون خود در مجلس شورای اسلامی اعلام کرد :
" برای تأدیب فلانی ( اسم شخص نامبرده مهم نیست ) باید پرونده ای به زیر بغلش بدهیم و او را با پرونده اش به زیر دست قاضی محمد مقیسه ای بفرستیم." 
.
همین جملات بالا که در گیومه قرار دارد و متأسفانه آشکارا و با گستاخی تمام از زبان یک نماینده ـ آنهم نماینده ای در مجلس شورای اسلامی ـ بیان شده است ، کفایت می کند برای شناخت تمام مسائل جاری و حاکم بر اوضاع ماضی و حال ایران و برای شناخت تمام افرادی که تاکنون مسئولیت و اشتراک مساعی در ساری بودن و جریان داشتنِ اوضاع بغرنج سیاسی و اجتماعی ایران داشته و دارند. 
به خصوص و صد البته اگر شخص مورد رجوع قرار داده شده توسط نماینده ی مجلس را بشناسید : قاضی "محمد مقیسه ای (ناصریان)".
تنها قاضی فروتن و متواضعی که چون فقط محض رضای خداوند خدمت می کنند ، هرگز هیچ تصویر و هیچ عکسی از ایشان نخواهید یافت. (!!)
تنها قاضی خداجو و حق جویی که از ایشان در هیچ جا ـ به خصوص از سال 1360 به بعد که به تهران انتقال یافته اند ـ حتا یک عکس سلفی هم نمی توانید بیابید. (!!) :

.
http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-23032.html
.
http://www.iranglobal.info/node/37269
.
https://fa.wikipedia.org/…/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D9%85%… 

.

.

  • آسیه خوئی

.

با آبیاری هر روزه حتا برای یک شاخه ی خشکیده و بدون برگ و ریشه در یک ساعت و یک زمانِ مشخص در هر روز ، می توان به شکل معجزه آسایی به آن شاخه ی نازک حیاتی جاودانه بخشید. حتا اگر این شاخه ی بی برگ و بی ریشه ، شاخه ی خشکی باشد که در ساحل دریایی تلخ و شور کاشته شده باشد و مدام از مجاورت با آب های تلخ و شور خشکیده تر شود !!
.
" آلکساندر برمیخیزد و شاخه ای خشک و پیچ خورده را از روی زمین برمی دارد و انتهای ضخیم ترش را در حفره ای از صخره فرو می کند. به پسرش می گوید: 
« قشنگ است ، نه؟ این هنر گُل آرایی است ! » 
پسرک نزدیک میآید، چمباتمه میزند و با سنگ و مشتی خاک ، شاخه ی خشک را در شکاف صخره محکم میکند. 
شاخه ی خشک و خمیده در پیش زمینه ی دریایی مه آلود و درخشان ، بسیار زیباست. پسرک لبخند میزند. 
« می دانی ! ، زمانی،سالهای سال قبل ، راهبِ یک دیرِ ارتدکس ، بنام پام وه ، درختی خشکیده را بر فراز کوهی کاشت. او از نوآموزش خواست که هر روز درخت را آبیاری کند تا وقتی که جان بگیرد». 
آلکساندر با حالتی جدی ادامه میدهد : 
« آن نوآموز سالهای سال ، هر روز و هر روز دلو خود را سحرگاه آب میکرد و با خود به کوه میبرد. غروب بود که به مقصد میرسید. او به درخت خشکیده آب میداد و بعد در تاریکیِ مطلق به دیر برمیگشت. و به این ترتیب سه سال گذشت. و بعد در روزی دل انگیز ، وقتی از کوه بالا رفت ، دید... تمام شاخه های درخت را جابه جا شکوفه پوشانده». 
« بگو چه دوست داری ؟ ، و بدان که کلید رسیدن به آن ، یک برنامه و نظم است. گاهی فکر میکنم که اگر من هم دقیقاً کار مشابهی انجام دهم ، هر روز ، در یک زمان مشخص ، مثل آیین و عبادت با یک برنامه و بدون بی نظمی ، هر روز و کاملاً در زمانی مشخص ... جهان تغییر خواهد کرد ! . خُب مثلاً فرض کن که تو هر روز درست سر ساعت هفت از خواب بیدار شوی ، بروی حمام و بعد لیوانی آب را لبالب پر کنی و بعد آن را در روشویی بریزی... همین و نه بیشتر...». 
پسرک با صورتی پنهان میان دستها ، بی صدا میخندد.
آلکساندر ادامه می دهد :
« مدتی بعد به یُمن همین لیوان آب ، اتفاقی خواهد افتاد ـ باید اتفاقی بیفتد ـ نه! من کاملا جدی ام. مثلاً می دانی چرا سربازها اجازه ندارند روی پل ها رژه بروند؟ نمیدانی؟ چون حجم گامهای موزونشان میتواند پل را با نیرویی مهیب به جنبش درآورد و فرو بریزد. بله! بله! در این باره چیزی نشنیده بودی؟ ... فکر نمیکنی هر کار روزانه و مشخصی ، مثلا همان داستان لیوان آب ، میتواند موزون باشد ؟». "
.

.
بخشی از فیلم زیبای " ایثار" اثر آندره تاراکوفسکی

.

.

  • آسیه خوئی

.
راه نظر نبستی ، دیشب خیال شبرو از راه دیگر آمد
آمد نشست در بر ، در سوره های چشم ات بی آیه  ازبَر  آمد
.
گفت ای صبور چشم ام ! افطار کن ، سحر شد ؛ این نرگس ، این دو زیتون
خرما ، پیاله ای چای ، ظرفی عسل ... به دورش لب های پَرپَر آمد
.
ماهی که از سرِ تو ، هنگام خوشه چیدن ، دزدید هر کلاهت
امشب به یک پیاله ، از تن کـَنَد قبا را ، گوید غم ات سرآمد
.
*  *  *
.
هَش دار ای برهنه ! شاید قِران بعدی خورشید برنگردد
پیراهن سفیدی از تو به جا بماند در هر گذر ، هر آمد
.
.
آسیه خوئی (ایلیا)

.

.

  • آسیه خوئی

.

تکرار خاطرات تو شعری مجسّم است
من هر چه می نویسم و می خوانمت کم است

.
تو کیستی ؟ پیامبری ؟ یا خدای عشق ؟
هر آیه از کلام تو چون وحی ملزم است

.
تردید در برابر چشمان تو خطاست
حکم نگاه های قشنگت مسلّم است

.
من می رسم به تو ولی شاید هنوز نه
آینده ای که در من و یک لحظه و دَم است.
.

.
(؟؟؟)

.

.

  • آسیه خوئی

.

در روز 18 بهمن 1394 دوران پنج ساله ی زندانی بودن استاد محمد علی طاهری به سر می رسید و قرار بر این بود که ایشان بر طبق حکم صادره آزاد شوند اما ، اما ، اما ... مثل اینکه همه ی مسئولین سرگرم انتخابات و رد و حذف و احراز صلاحیت کارناوال مجلس خبرگان رهبری و مجلس نمایندگان مردم هستند. 
رهبری (؟؟!!) ، مردم (؟؟!!).

.

احتمال سخت تر شدن اعتصاب غذای محمدعلی طاهری، در پی ادامه ی بازداشت
.
روز 18 بهمن 94، آخرین روز دوره حبس 5 ساله #محمدعلی_طاهری بوده است. وی باید طبق قانون و وعده مقامات قضایی در این روز آزاد می شد، اما او همچنان در سلول انفرادی زندان اوین محبوس است و مقامات قضایی هیچ توضیحی در این خصوص ارائه نکرده اند. 

محمدعلی طاهری که با بدعهدی مسوولین #قوه_قضاییه به خوبی آشناست از روز شنبه 10 بهمن دست به اعتصاب غذای سخت تر زده و در دهمین روز اعتصاب خود به سر می برد. 

وی اعلام کرده این #اعتصاب_غذا نامحدود و تا زمان #آزادی است و در صورت عدم آزادی در روز 18 بهمن، اعتصاب غذایش را سخت تر خواهد کرد. 

گفتنی است جمعی از فعالان حقوق بشر و شاگردان محمدعلی طاهری اعلام کرده اند در اعتراض به بازداشت غیرقانونی محمدعلی طاهری و تا زمان توقف آن، در تمام کشورها دست به تحصن و اعتصاب غذا خواهند زد.

.

.

  • آسیه خوئی

.

دوباره چشم تو ابری ، دوباره بارانی !
چه کس به خنجر ابروش داده فرمانی ؟!
گذشت شنبه ی آغاز عاشقی هایت ؟!
ز پنج شنبه ی فارغ شدن هراسانی ؟!
تمام شادی تو ساعتی نمی پاید
دوباره ساعت بعدی غمین و گریانی !
کدام فلسفه آتش به جان تو انگیخت ؟
چه شعر طاهرِ عوری ؟ کدام "عریانی" ؟
جهان پر از کمدی های بی کلاسیک است
تو از کدام جهانی که گاه خندانی ؟!
اگر چه لحظه ی شادیِ عشق ، کوتاه است
دلیل قهقهه های تو چیست ؟ "حیرانی" ؟!
اگر چه هستیِ اندوهِ عشق ، جاوید است
چرا تو از غم کوتاهِ خود گریزانی ؟
نگو به کوره ی عشقی جدید می سوزی
تو از زبانه ی آتش ، "زبان" چه می دانی ؟!
بدونِ هیچ کلامی ، شکایتی حتا
فقط بسوزد و ... خاکستری و پایانی
.
* * *

.
خموش باش ، چموشی نکن ، نگو عَـرّ ... عَـرّ
سکوت کن ، اگرین فلسفه به پالانی !
.
(؟؟؟)

.

.

  • آسیه خوئی