ویرگول ، سرِ خط ،

ویرگول ، سرِ خط ،

سلام سلام ...
من زنده ام !
من باز هم زنده ماندم !
و همچنان با نام "او" مغازله دارم
یعنی
گنبد مینا را می بینم
عطر گل مینا را می نوشم
و آواز طرب انگیز پرنده ی مینا را می شنوم
یعنی
حالِ دلم در این میناکاری ها
خوبِ خوب است.

حتا در سماعی که
از زخم های پی درپی
دچارش می شوی
و زمین و آسمان
ترانه خوان تو می شود ؛
جبرئیل
چتر بال های سفیدش را
روی سرت می گیرد
و با لب های بی حرکت می گوید :
"آرام باش".

یعنی
من لال هم نیستم ،
ویرگول ،
سرِ خط ،

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

.

موهایت را که شانه می زنی
حتا کلاغ ها هم
شانه به سر می شوند.
.
در فصل سرخ یاقوت گوشوارت
درخت های بلوط هم
گیلاس می دهند.
.
از رشته رشته چین های سبز دامنت
دامنه ی رشته کوه های بی آب و علف
جنگل می پوشد.
.
با من حرف بزن بانو !
اینجا تمام مریم ها به یادت
هر روز صبح 
سبحه سبحه
می شکفند.
نرگس ها 
به رنگ چشم هایت قسم می خورند
و سوسن ها 
لبهایت را 
به شبنمِ شعری تازه
آواز می دهند.
.
موهایت را که شانه می زنی
تمام شانه به سر ها
آزاد می شوند !
.
با من حرف بزن بانو !
.
.
آسیه خوئی (ایلیا) ـ 94/11/9

.

.

  • آسیه خوئی

.

این بار هم 
قرار ما 
پای همان دیوارِ کوتاه.
همان روز
همان ساعت.
حتا اگر برف بیاید
حتا اگر از آسمان 
سنگ ببارد.
.
این بار هم
قرار ما
پای همان دیوارِ کوتاه
تا از تو تمام بهانه ها را
برای تکرار جمله ی همیشگی ات بگیرم :
" تو رفتی ،
چون پیامبران نمی روند ! "
.
این بار هم
قرار ما
پای همان دیوارِ کوتاه
دیواری که سال ها شاهد است ،
قرار ما
هرگز
"عاشقی" نبوده است.
دیواری که خوب می داند
نه من در کمین تو بودم
نه تو در کمین من.
.
آنچه در کمین ماست
گلوله است 
نه عشق.
پس مثل همیشه
هرگز
بر سر قرارت نیا
قاصدک دلتنگ !
.
.
آسیه خوئی (ایلیا) ـ 94/11/8

.

.

  • آسیه خوئی

.

با اشکلکِ امروز به مشکل بحران حزب گرایی در ایران می پردازیم.

این متن را ابتدا با یک سئوال آغاز می کنیم.

به نظر شما چرا "رومن رولان" ـ نویسنده ی فرانسوی ـ معتقد بوده است که :

"وقتی در یک کشور ، انقلابی بزرگ رخ می دهد محال است که مردم آن کشور حداقل تا 200 سالِ دیگر ، دوباره انقلابی به همانسان به وجود آورند !؟"

مگر نه آنست که هر انقلابِ همگانی ، بزرگ و وسیع ، جامعه را تا مدت های مدید مواجه با تبعات زیانبارِ آن خواهد کرد ؟ به خصوص انقلابی که به جای آنکه جهشی حداقل 50 ساله در مسیر رشد و تکامل همه جانبه ی یک کشور داشته باشد ؛ 500 سال به قهقرا بر می گردد.

به همین دلیل است که امروزه روشنفکران ، انقلابِ مجدد یا حتا انقلابی که برای اولین بار در یک کشور رخ بدهد را نشانه ی فقدانِ دانش و بینش تکامل یافته ی یک جامعه می دانند.

بنابراین اگر نیاز است که در یک جامعه ، تحول و یک دگرگونی اساسی تکرار شود باید بتدریج و آهسته بصورت روش های تربیتی توسط حکیمان ، فرهیختگان ، عالمان و روشن ضمیرانِ آن جامعه در رئوس آن و نهاد ملت صورت پذیرد و نهادینه شود. نه اینکه مثلا یکی پیدا شود که بر مبنای صلاحدید خود به تنهایی ، در یک زمان به نظرش برسد که مثلا الآن باید ولی فقیه داشته باشیم و یا الآن به نظر من آن آقا یا این آقا بهترین مورد است و بعد از حدود 25 سال که مخالفت با حضور نقشی بعنوان ولایت فقیه از سوی بعضی کارشناسان ، شلاق ها و زندان ها و تبعیدها و حبس ها برای افراد بدنبال داشت ؛ حالا بنا بر مقتضیاتی نامعلوم به این نتیجه برسد که اصلا نباید ولی فقیه داشته باشیم !!.

ملت که بازیچه و قربانی نظرات شخصی و دیدگاه های جناحی شما نیستند. شما اگر خیلی روشنفکر و صلاح نگر هستید و آنقدر قدرت اعمال نظر دارید که می توانید افراد را از رأس مملکت گرفته تا سطوح پایین جامعه تعویض و جابجا و حذف نمایید ، چرا در خلوت و در نهان به اصلاح نقش همان ها که برگزیده اید نمی پردازید ؟. این آشکارا عمل کردن شما آیا به معنای خودجلوه گری و خودنمایی نیست ؟!

همیشه در جوامع غیر پیشرفته ـ از نظر مذهب رسمی ، تمدن و فرهنگ ـ فقط به دو صورت ممکن است یک تحول ، دگرگونی و انقلاب بنیادین و اساسی در جهت تکامل ابعاد مدنیت ، فرهنگ ، مذهب و اقتصاد آن مملکت و جامعه ؛ صورت پذیرد.

صورت اول آن است که در آن جامعه آنقدر ظلم و استبداد ، خفقان و خُنّاق ، تبعیض مذهبی ـ انسانی و طبقاتی از سوی حاکمان ؛ بیداد کند که مردم از این اوضاع به تنگ آیند و از تنگ آن ، هجوم به دیوارها و حصارهای تنگه ی ایجاد شده آورند. آنقدر که حصرهای این تنگنا به نازکی یک تُنگ درآید و تُنُکای حجم وسیع آن هجمه به راحتی موجب شکست دیواره های تنگاتنگ ، زجاجی شکل و آبگون تُنگ شود. تُنگی که تمام مردمان را در بر گرفته است. و ای بسا شکسته شدن این تُنگ موجب غرق شدن آنها در اقیانوسی انباشته از کوسه ها و نهنگ ها باشد.

صورت دوم آن است که در این جوامع غیر پیشرفته ، حاکمانی حکیم ، فرهیخته ، عالم و روشن ضمیر بر رأس امور مملکت قرار گیرند که موجبات  تحول ، دگرگونی ، شکوفایی و احیایی اساسی را در چهارچوب مذهب ، تمدن ، اقتصاد و فرهنگ آن جامعه به وجود آورند. در این صورت بی آنکه ضرر و آسیب اجتماعی ، اقتصادی و فشارهای روانی بر جامعه به واسطه سوق دادن آنها به یک انقلاب همگانی وارد شود و به عبارتی دیگر بی آنکه پیکر جامعه متوجه زیان ها و بحران های روانی ، اجتماعی و اقتصادی شود که از تبعات یک انقلاب دفعتی و ناگهانی ست ؛ مردم با جریان موج های آرامِ رگه ها و رودهای جاری شده از سوی حاکمان مذکور به دریای مقصود و اقیانوس آرامِ تکامل خویش می رسند.

در کشوری مثل کشور ایران که همیشه دچار پیامدهای ناهنجار حزب گرایی و دسته جات جناحی در تخاصم و تناقض با یکدیگر بوده است و ظاهراً توصیه های شخص اول مملکت در پایبندی گروه ها و احزاب به رعایت اتحاد و در نظر گرفتن مصالح کشور و مردم هرگز تأثیر دیرپایی بر این خصومت ها ندارد ؛ مردم جز شیوه ی نظّارگی را پیشه کردن ، از دور بر این تشتّت ها تماشا داشتن ، کناره گیری از این بحران ها ، بایکوت کردن سیاسیون و فاصله گرفتن از مسائل سیاسی ؛ چاره ای دیگر نخواهند داشت.

در کشور ایران جدا از سال هایی که احزاب و گروه هایی مانند چریک های فدائی (اکثریت و اقلیت) ، توده ، جمهوری اسلامی ، مجاهدین اسلامی ، مجاهدین خلق و ... وجود داشتند و همگی تغییر نام یافتند و بتدریج حذف شدند ؛ سال هاست که فقط سه حزب اصلاح طلبان ، اصولگرایان و پایداری سعی و حضور کم رنگ و یا پر رنگ در رسیدن به قدرت و در رأس امور قرار یافتن داشته است.

در میان این سه حزب ، حزب اصولگرایان همیشه نقش واسطه و گاه خنثی و بی تأثیر داشته و دارد.

حزب پایداری با پیشینه ی سوء و تأثیرات منفی ای که تاکنون با عملکرد دگماتیسم خود در حذف (!!) افراد ، بر جامعه ی ملی ـ دینی داشته است ؛ مهیا شدن صورت اول از انقلابی دیگر را با بر سر کار آوردن اعضای خود فراهم خواهند کرد.

حالا در نهایت ، ناگزیر ، تنها یک حزب باقی مانده است. حزبی که بر حسب تقریبی حسن عملکرد خویش می تواند موجبات امید و تدبیر به بهروزی را برای جامعه فراهم سازد. حزب اصلاح طلبان. حزبی که اگر دیگر احزاب همچون گذشته بر سر راه او پیچ و خم و موانع کوتاه و رفیع ایجاد نکنند ، صورت دوم از انقلاب ، تحول و یک دگرگونیِ ارزشمند را برای ملت ، مذاهب و کشور به ارمغان خواهد آورد.

نظامِ فعلی حاکم بر ایران اگر در حال حاضر بتواند برقرار باشد فقط در صورت بر سر کار آمدن و قدرت یافتن حزب اصلاح طلبان قادر خواهد بود که پسوند "اسلامی" را به معنای واقعی و نابِ آن بر پیشوند فراموش شده ی آن یعنی "جمهوری" بیفزاید.

در حال حاضر حزب اصلاح طلبان به ناگزیر ، تنها گروه مطلوب اکثریت مردم ایران است. چرا که در کارنامه ی این گروه ، درخشانترین نمرات در خدمتگزاری به مردم و احیای تقریبی مذهب رسمی مملکت نقش بسته است.

هنوز تا فرا رسیدن روز انتخابات اسفند ماه سی روز باقی ست و می توان با تجدید نظری غیر مغرضانه در برگرداندن افراد حذف شده و رد صلاحیت شده ی این گروه اقدام کرد. 

  • آسیه خوئی

.

کلمه را با کلمه ، شعر را با شعر ، اندیشه را با اندیشه ، هنر را با هنر و دانش را با دانش پاسخ گفتن ؛ نشاندهنده ی قدرت ، دارایی ، توانایی ، هوش و داناییِ یک حکومت است.
هر حکومت و دولتی که علم و هنر و اندیشه را با شلاق و زندان و اعدام پاسخ گوید در واقع در حوزه ی حکومتِ خود نه عالمی دارد ، نه هنرمندی و نه اندیشمندی.
آنچه دارد نادانی است و زور.
و اگر همچنان پابرجاست ، 
این ماندگاری نشاندهنده ی آن است که این حکومت ، حکومتِ ثروت و دارایی ست !
چرا که علاوه بر زور ، 
زر و تزویر نیز جزو مایملکِ پایدار اوست و دارایی او بر اساس زر و زور و تزویر است نه بر مبنای علم و هنر و اندیشه.

.

.

  • آسیه خوئی

.

بررسی  یکی از اتهامات ناروایی که بر استاد محمد علی طاهری روا دانسته شده است :
اتهام به داشتن افکار ماتریالیستی !!؟

.

در بند دوم رأی ‫#‏دیوان_عالی_کشور‬ در خصوص حکم صادر شده در دادگاه بدوی محمدعلی طاهری می خوانیم: «ثانیاً : در مورد اتهاماتی که می تواند موجب تحقق و احراز عنوان افساد فی الارض شود از قبیل اجتماع و تبانی به قصد ارتکاب جرم علیه امنیت کشور از طریق عضویت در گروه چریک های فدایی خلق و ترور های انجام شده و تهدید افراد و نقش متهم در آنها، پرونده در دادسرا مفتوح اعلام شده و نتیجه نهائی آن معلوم نبوده و ضمیمه پرونده نشده است. »

اما این اتهام از کجا آمده؟ آن هم در مورد شخصی که بنا به شواهد و قرائن، نه دغدغه اش و نه رویکردش سیاسی بوده است و نه هیچ رد پایی از همکاری یا عضویت در سازمان چریک های فدایی خلق، در تاریخچه زندگی اش وجود دارد.
به گفته ‫#‏محمودعلیزاده_طباطبایی‬ در یکی از جلسات اولیه بازجویی، در مورد یکی از مباحث عرفان با عنوان« تضاد» از محمدعلی طاهری سوال شد.
وکیل پرونده می افزاید:« بازجو تحلیل کرده منظور او از تضاد،‫#‏تضاد_مارکسیستی‬ است، در صورتی که منظور ایشان اصلا چنین نبوده است.»
محمد علی طاهری در جلسه ای که با وکیل پرونده داشته با شنیدن این بخش باز از پرونده متعجب شده و از وکیل پرسیده: « چطور چنین اتهامی در پرونده من وارد شده در حالی که حتی یک برگ بازجویی هم در این مورد به دست من داده نشده چه برسد به سندی که برای ورود به پرونده وجود داشته باشد!»

.

محمدعلی طاهری در دفاعیاتش چه می گوید؟
محمد علی طاهری در بخشی از دفاعیات خود، با ذکر توضیح مختصری در این خصوص می نویسد: « در اینجا لازم به ذکر است داشتن افکار ‫#‏ماتریالیستی‬یکی از تهمت های ناروا بوده که در آخرین لحظات به آن اشاره شد که تصور میکنم این اتهام کذب به خاطر اشاره به ‫#‏تضاد‬ در دروس ‫#‏عرفان_حلقه‬ می باشد(ماده، ضدماده _ انرژی،ضد انرژی _ شعور، ضد شعور).
در حالیکه بحث در موضوع تضاد مختص ماتریالیست ها نبوده و به قدمت تاریخ سابقه دارد و همانطوریکه در سطور قبل اشاره شد در فلسفه اسلامی آمده که«تعرف الاَشیاء بِاضدادها – ظهور جمله اشیاء به ضد است و ....» و اینطور نیست که هر کس از تضاد صحبت کند، ماتریالیست است و ... خصوصا اینکه موضوعاتی مانند ماده_ضد ماده در زمره مباحث اثبات شده فیزیک مدرن است و موضوع انرژی_ضدانرژی نیز که برای اولین بار در دنیای فیزیک توسط اینجانب نظریه پردازی شده؛ هم اکنون در محافل علمی در دست تحقیق و بررسی میباشد.
در قرآن آمده:« ومن کُل شَئ خلقنا زوجین» که اشاره به همین موضوع علمی داردکه از هر چیزی زوج آفریدیم(حتی ذره را) که حاکی از ساخت عالم مادی از عوامل متضاد است و با توجه به آیات « وجعل الظلمات و النور».،« ونَبلُوکُم بِالشَّر والْخَیرِ فتْنَة » و...نتیجه گرفته میشود که عالم ناسوت، دو قطبی و عالم تضاد می باشد و این موضوع هیچ ارتباطی به تفکرات ماتریالیستی ندارد. »

.

نظر استاد ‫#‏مرتضی_مطهری‬ چیست ؟
استاد مرتضی مطهری در ‫#‏نقدی_بر_مارکسیسم‬ به تشریح اصل تضاد و انواع تعاریف آن می پردازد. وی منظور از «تضاد» در دیدگاه ماتریالیست را «تناقض» می داند: « فولکیه در صفحه 25 [راجع به مفهوم دیالکتیک در دوره ی جدید] می گوید: "با مقابله ی منطقی سروکار ندارد و اصل اجتماع ضدین مورد نظر نیست" .
در اینجا باید توضیح دهیم اینها به آنچه که ما «تناقض» می گوییم «ضدیت» می گویند. ما دو قضیه ای را متضاد می گوییم که از نظر موضوع و محمول واحد باشند و از نظر کمیت هم واحد، فقط اختلاف در کیف داشته باشند، مثل موجبه ی کلیه و سالبه ی کلیه؛ اینها را متضادین می گوییم. » (مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 834)

آیت الله ‫#‏مطهری‬ در ادامه به این مطلب اشاره می کند که همه «تضاد» ها به معنای تضاد ماتریالیستی نیست و انواع دیگری از تضاد هم وجود دارد: « مطلب سوم که پایه ی حرف ‫#‏هگل‬ است و در کلمات هراکلیت بوده این است که: هر چیزی حاصل جمع اضداد است (که اصلا از باب تناقض بیرون می رود و مطلب دیگری پیش می آید) یعنی هر چیزی را که ما در نظر بگیریم محصول هماهنگی اشیاء متضاد است، درست به همان اصطلاحی که ما در «ضد» داریم؛ و این حرف از باب تناقض ما فاصله زیادی می گیرد و هیچ ربطی به مسأله ی امتناع اجتماع نقیضین ندارد. مثلاً به قول فولکیه یک آهنگ زیبا حاصل جمع مجموع آهنگهای متضاد است.
اینکه اشیاء (اشیاء وجودی) با هم تضاد دارند و از تضاد اینهاست که یک واحد کاملتر به وجود می آید، مسأله ی دیگری است و ربطی به باب تناقض و جمع ضدین ندارد و حرف درستی هم هست. (مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 835)

وی با درست دانستن تعریف تضاد در اشیاء با این مفهوم که (مانند «ماده» و «ضد ماده») اثر هم را خنثی می کنند و با "یکی از ارکان عالم" خواندن آن، به بیان تفاوت این تضاد با تضاد ماتریالیستی می پردازد: « یک تضاد دیگر هست که تنها در لفظ با این تضاد شریک است و در معنی نهایت اختلاف را با هم دارند و هیچ فیلسوفی قائل به امتناع آن نیست، بلکه همه حکم به ضرورت وجود آن کرده اند. آن تضاد به معنای این است که دو شئ اثرهای مختلف دارند، مثل آب و آتش. آب و آتش دو شئ متضاد هستند، یعنی اگر به یکدیگر برسند اثر یکدیگر را خنثی می کنند. به این معنی، تضاد یکی از ارکان عالم است، که گفتیم این همان بحثی است که ما در باب شرور داریم؛ چون شرور از اعدام پیدا می شود و اغلب این اعدام ناشی از تضادهاست، مثل تضادی که سیل با باغ و تگرگ با میوه ی سر درخت دارد. به این معنی، تضاد یکی از ارکان نظام عالم است؛ یعنی اگر تضاد در عالم نمی بود حرکتی و تکاملی نبود. به این معنی است که گفته اند: «لو لا التضاد ما صحّ دوام الفیض عن المبدأ الجواد» . (مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 837)

استاد مرتضی مطهری در خصوص این دیدگاه و تعریف از «تضاد» تصریح می کند: «پس این تضاد، یک اصل خیلی درستی هم هست و هیچ ربطی هم به اصل امتناع نقیضین یا ضدین به آن معنی که در منطق می گویند ندارد، و این تضادی که در باب عناصر می گویند، یعنی تزاحم نه جمع بین ضدین به آن معنی. خلاصه اینکه این حرف درست است. » (مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 838)

.

تعریف «تضاد» در عرفان حلقه
مفهوم تضاد در عرفان حلقه یک مفهوم فیزیکی و در حوزه علم نوین است. این تضاد به عالم اشیاء مربوط است و محمدعلی طاهری در تعریف آن می نویسد: « خمیر مایه‌ی جهان دوقطبی که انسان در آن قرار دارد، همان دوقطبی بودن و تضاد است. خداوند دو شبکه‌ی مثبت و منفی را آفرید و انسان را در وضعیت انتخاب بین این دو شبکه قرار داد؛ در حالی که میل به این دو را نیز در وجود او نهاد تا بتواند به اختیار خود هر یک از این دو شبکه‌ی متضاد را انتخاب و به سوی آن حرکت کند: «فَأَلهَمَها فُجُورَها وَ تَقواها: سپس پلید کاری و پرهیزگاری‌اش را به او الهام کرد» (سوره‌ی شمس - آیه‌ی ۸).
این آزمایش بزرگی است که پختگی و کار آزمودگی به دنبال دارد و اگر نبود، هرگز در جهان هستی تجربه‌ای متعالی ایجاد نمی‌شد.
اما انسان فراموش می‌کند که در کجا قرار دارد و منظور از آفرینش این دنیای پر از تضاد چیست. دنیایی که در یک سوی آن، فساد، ظلم و بی‌عدالتی و ... و در سوی دیگرش، حق و عدالت، ایثار و فداکاری و ... در جریان است. » (بینش انسان ص28)

.

رابطه ی جانِ متهم با گمانه زنی بازجو
با این بررسی ساده در می یابیم پرونده یکی از اتهامات محمدعلی طاهری تنها به واسطه گمانه زنی یکی از بازجوهای پرونده، مفتوح باقی مانده است. بازجویی که درک درستی از مفهوم «تضاد» در عرفان حلقه نداشته و یا نخواسته که به فهم درستی از آن برسد.
با اینکه این گمانه زنی پس از 5 سال تحقیق هنوز استدلال قانونی یا عقلی را به دنبال ندارد و هیچ سندی مبنی بر اتهام «عضویت در گروه چریک های فدایی خلق» نیز بدست نیامده است، این اتهام به صرف برداشت اشتباه بازجو پرونده همچنان مفتوح است.

.

نظر شما در مورد برخوردهای غیرقانونی با محمدعلی طاهری چیست ؟

.

.

.

  • آسیه خوئی

.

.

.. «« صیقل عشق »» ..

.

ممنون که پیدا شدی ای گم شده در ساحلِ دریا

بگذار تهیدستی ساحل نخرد یوسف ما را

.

ممنون که جام جمِ خود یافتی از مصرِ وجودت

زندانِ صدف شد قفسِ سینه بر آن گوهرِ پیدا

.

ممنون که قفلی نزدی بر درِ گنجینه ی اسرار

بیچاره زلیخای گریبان به طلوعِ ید بیضا !

.

ممنون که در گنجه ی خود ساحلی از دکمه نداری !

دریا شده پیراهنِ تو  ای صدفِ رفته به ژرفا

.

ممنون که پنهان نکنی ، سر نَنَهی مُهر بر این مِهر

بگذار که عاشق بشود هر چه مَلَک بر لب دریا

.

بگذار به دریا بزند هر صدفِ مانده به سـاحل

تا دُرّ خودش را بدهد صیقلی از عشق ، به فردا

.

ایلیا ـ 90/7/24 

.

.

  • آسیه خوئی

.

.

تجرید

.

.

نسیم ِ بی تأهل !  هوائیِ هوایم !

بنفشه ی تجرّد !  بنفشِ بی صدایم !

.

بهانه ی تغـازل !  مسیـحِ مریم و یاس !

تو نطفه های گندم ، تو مزرعی ، توئی داس

.

تو مزدوج به آبی ، تو زوجه ی هوایی

وسیع !  بایر ِ جان !  تو دانه ی صدایی

.

قصیده های گیسو ، مسیر انتهایت

به مثنوی قدم زد غزاله ی رهایت

.

به انتها رسیدی وَ این شروعِ آغاز

فرودِ دیگری شد برای حقّ پرواز

.

از اشتیاق عصیان ، خروشِ بی امان ات

سفر به دیگران سو ، عروجِ توأمان ات ؛

.

به صاعقه کشاندی نظر ، بدن و جان ات

تمام هستی ات را ، زمان ، مکان و "آن" ات

♦ ♦ ♦

نسیم ِ بی تأهل !  هوائیِ هوایم !

بنفشه ی تجرّد !  بنفشِ بی صدایم !

.

تو سوری از بنفشی ؛ سفید ، سبز ، آبی

خودِ خودِ بهشتی ، فقط  فقط  گلابی

.

آسیه خوئی (ایلیا) ـ اسفند 1375

 

 

  • آسیه خوئی

.

پافشاری بر به رسمیت شناختن تشیع یکی از بازی های سیاسی ست که عمده عواقب آن که گاه ناآگاهانه از سوی شیعیان بوجود می آید تفرقه ، چنددستگی و تزاید خطرات منطقه به نفع سیاست بازان داخلی و خارجی در تمام کشورهای منطقه است.
اگر هدف واقعی وحدت و اتحاد مردمان باشد اینهمه اصرار بر به رسمیت شناختن تشیع در یک کشور سنی مذهب چه دلیل و لزومی می تواند داشته باشد ؟
نه سفارت آمریکا اولین نمایش بود و نه سفارت عربستان ، آخرین.
عربستان دشمن نیست ، همچنان که عراق دشمن نبود.
دشمن مردم منطقه ، مردم منطقه نیستند!
نخستین دشمن ما در محدوده ی ما نشسته نه بیرون ما.
قطب سازی دروغین عربستان و ایران
و تاکید بر  آریایی ـ شیعی  در برابر  عربی ـ سنی ، 
و ایجاد بحرانهای مصنوعی در سیاست 
و گمراه ساختن مردم از اصل تضادهای اجتماعی.

.

.

  • آسیه خوئی

.

با اشکلکِ امروز به مشکل انتخابات در ایران می پردازیم.

از آنجا که طبق تشخیص صلاحیت بر مبنای صلاحدید رهبران بعضی از جبهه ها و به خصوص جبهه ای مافیایی ـ که بسیار غیرمحسوس ، غیرملموس و نامرئی ست ـ مردم ایران قدرت تشخیص و درک صلاحیت هیچ کاندیدایی را در هیچ انتخاباتی ندارند و در نهایت پس از طی مراحل فرمالیته ی انتخابات ، رأی نهایی و انتخاب های نهایی توسط گروهی خودساخته (!!) انجام می شود ؛ بهتر است که مردم همچنان به روال عادی سیر و سلوک خاموش خود ادامه دهند.

.

"سلوک خاموش" یعنی اینکه مردم همچنان به حفظ فاصله ی خود با افرادی که در رأس هرم جامعه قرار دارند ، تداوم ببخشند.
"سلوک خاموش" یعنی اینکه تمامی سران در رأس هرم با تمامی تصمیمات و آرائی که برای مملکت و مردم در نظر داشته و دارند ، مثل همیشه توسط مردم به حال خودشان واگذار شوند.
"سلوک خاموش" یعنی تنها گذاشتن و به انزوا درآوردن افراد و ایادی قدرت در تمامی صحنه ها و سکانس های اپیزودهای بینهایت گانه و نمایش هایی مثل انتخابات ؛ توسط مردم. مردمی که حضور همیشه ی آنها در تمامی صحنه ها فقط با سکوت شان به رؤیت رسیده و تجلی پررنگی داشته است.

"سلوک خاموش" یعنی مردم بی توجه و بی اعتنا به سیاست های ایادی قدرت در جامعه ، خود به تنهایی در اندیشه ی تعالی فکری ، علمی ، معنوی و مادی خویش باشند و در همین راستا ضمن حفظ خانواده ی بزرگ خود (جمعیت و جامعه ی مردم) با آرامشی کامل به زندگی عادی و همیشگی خود همراه با خانواده ی خود بپردازند.

بنابراین بر اساس پایبندی به "سلوک خاموش" ، هرم جامعه فقط دارای دو قطب خواهد بود.
قطبی کوچک با تعدادی محدود در سطح فوقانی هرم با تمام طرفدارانشان که تنها یک سوم از کل حجم هرم را تشکیل می دهد و قطبی وسیع و بزرگ که متشکل از تمامی آحاد مردم است و دوسوم از حجم هرم را شامل می شود.

.
البته جامعه ای که پس از طی بحران ها و انقلاب های خرد و کوچک فرهنگی و نافرجام دوقطبی شده است جامعه ای ست که در فرم پیشین خود دارای سه سطح و سه قطب بوده است. قطبی میانی بنام سطح و کفه ی مسئولین که نقش برقرارکنندگان ارتباط و همیاری بین رأس هرم و سطح تحتانی آن را ایفا می کرده است. قطبی میانی که حالا دیگر به دلیل عدم کارایی ، در واقع وجود ندارد.

جامعه ی دو قطبی به یکباره و دفعتاً به وجود نمی آید. مدت زمانی حدود حداقل 20 سال باید از خودرأیی و خودکامگی قدرتمداران در آن جامعه گذشته باشد تا مردم ، خود ، بتدریج و با اراده ی خود به سمت شیوه ی "سلوک خاموش" سوق یابند.

جامعه ی دو قطبی به یکباره و دفعتاً به وجود نمی آید. مدت زمانی حدود 40 سال باید از استمرار شیوه ی خودرأیی و خود محوری سران قدرت بگذرد و باید در این 40 سال ، همچنان به اجرای احکام حجری پایبند بوده باشند تا مردم به این نتیجه برسند که تمام شئون و آداب و ادبیات و سبک های زندگی خود را از قطب مقابل جدا سازند. 
احکامی مربوط به عهد دقیانوس. 
عهد و عصری که شاعران ، نویسندگان ، روشنفکران ، عارفان و دانشمندان را به شلاق ، زندان و اعدام محکوم می کردند.
.
( آخه برادرانِ گرامـ..ــافیائیست !!
قسم حضرت عباس تون رو باور کنیم یا دُم خروس های لاری تون رو !! )

.

.

  • آسیه خوئی

.

.
۶ دی ۹۴، ۰۸:۳۹ ویرایش حذف"معاوندر مطلب با خون خویش گندممان آسیاب شد ... 
.
.
"من از شما برای ابوبکر البغدادی خواستگاری می کنم
شما لیاقت این را دارید که 4 مین زن خلیفه باشید"
.
.
.
 پاسخ توسط آسیه خوئی (ایلیا) در ۶ دی ۹۴، ۱۹:۰۸
بسیار طبیعی ست که در هر حزب و گروه و جناحی در ایران ،
متأسفانه ممکن باشد افراد وقیحی مانند شما ، به وفور پیدا شود.
افراد گنده دهان و احمقی که خیال می کنند هیچکس آنها را نمی شناسد. 
کسانی که خیال می کنند کارنامه ی سیاهشان اگر بتواند در زیر لایه های گرد و غبارِ زمـــان فراموش شود ،
می توانند با چهره ای جدید ، افکار منحط و متحجر خود را در فرمی تجدد گرایانه به خورد مردمان بدهند. 
کسانی که خود نیز به شباهت های فراوان ظاهر و باطن و مغز بی دانش خود با داعش واقف اند.
مانند شما که "راوی" ( واسطه گر ) ِ ابوبکر البغدادی ها هستید !!
.
.

.

.

  • آسیه خوئی