
- ۰ نظر
- ۰۷ مرداد ۹۵ ، ۱۸:۱۴


.
نمی خواهم شعر بخوانم
دارم صحبت می کنم.
جُدا از شعرهایی که قبلاً خوانده ام ،
مطلبی بوده از خیلی وقت پیش
که حالا باید بگویم.
همین "باید" است که می خواهم بگویم
باید بدانید که سرِ من کنارِ این میکروفون
به حلقِ آویزِ بالای سرم وصل است
و آویز به سقف وصل است
سقف به هر چیز که بالای سرش است
و آسمان به بالای سرش.
همه چیز در پیوستگی و اتصال است
در یک "باید"
در دترمینیسمِ اصلی.
تاریخِ جبر
جامعه ی جبر
طبیعتِ جبر
همه در یک "باید"ِ اصلی ست.
همه چیز مثل اربیتال های شیمی
شیمیایی ست.
بازوی من به بازوی تو
بازوی تو به بازوی او
بازوی او به بازوی غزل
و بازوی غزل به بازوی من وصل است.
به همین ترتیب ،
همه ، همه ، همه
اربیتال هایی هستیم
که حالا با نگاهِ دهشت بارِ اتمیست ها
داریم می بینیم :
حسین
"باید" کشته می شد
عشق تو هیروشیما
"باید" شیمیایی می شد
و مقام عظیمِ "باید"
هنوز مقیم عظمتِ یک صندلی کوچک باید.
.
باید هنوز من این کلمه ها را...
همین کلمه ها که می گویم "باید هنوز من این کلمه ها را..." ،
همین "باید"ِ اصلی
چه غربتی دارد !
چه غریبانه تمام مسائلِ مشکل حل می شود !
چه مصائب عظیم که دیگر درد نخواهد داشت !
و چه خواناست تکلیفِ عشقِ مَلَکی
که هیچوقت در خطوطِ آن به آخرین سطر نمی رسد
و آخرین نقطه گذاشته نمی شود ،
ویرگول ،
.
.
آسیه خوئی ـ 1382/4/29 ـ از دومین مجموعه شعرم بنام "ایلیا" ـ ص 86
.
.

.
نشانه و توصیف کسانی که پیوسته فضل و خشنودی خدا را می طلبند این است که وجودشان مانند زراعتی ست که جوانه های خود را رویانده و تقویت کرده تا ستبر و ضخیم شده و در نتیجه بر ساقه هایش محکم و استوار ایستاده است ، به طوری که دهقانان را از رشد و انبوهی و نیرومندیِ خود به تعجب وامیدارد. این زراعت پربار نشانه ی آمرزش و پاداش بزرگی ست که به آنان وعده داده شده است.
.
و به آنان که پیوسته فضل و خشنودی خدا را می طلبند بگو خشنودی خدا نه فقط در مهربانی هایی ست که در میان خود نسبت به یکدیگر می ورزید بلکه در کارهای شایسته ای که برای احقاق حقوق مردم انجام بدهید نیز وجود دارد.
.
.

.
حفره ای که خاورمیانه را بلعیده، بسته نخواهد شد. ما آبستن این حفره ایم. به هر چیزی که نگاه می کنیم نشانه ای از این حفره است که مثل جنین ترسیده ای لگد می کوبد و خودش را ته زهدان پنهان می کند.
وقتی زروان؛ خدای زمان، به تولد اورمزد که نوید نیمه ی نیک نهاد جهان بود، شک کرد، اهریمن در دلش نطفه بست. زروان با خودش عهد کرد پادشاهی زمین را به فرزندی دهد که زودتر متولد شود. اهریمن زهدان شکافت و جهان را به فرمانروایی نشست. شکاف شکم زروان، هنوز که هنوز است، نبسته. حفره ای که نُه هزار سال باید با فرمانروایی اهریمن بپاید.
اما این سویی که خاورمیانه می نامندش، این حفره، حفره تر است. سیطره ی شرّ، سیطره تر، مخوف تر.
زخم، روی زخم، باز می شود. خون حتی فرصت دلمه بستن پیدا نمی کند. کاش کودکانش هنگام خروج از زهدان، دمی شک می کردند. کاش خون را فرصتی ، حتی به دلمه بستن بود.این جا را خاوری می نامند که در میانه اش فقط خون است و جنگ.
.
.
" دکتر زهــــرا عبــــدی " ـ Zahra Abdi
.
.

.
.
.
.

.
.

.
از فحوای کلام امیر دریابان ، فرماندهٔ سابق نظامی ، سیاستمدار اصلاح طلب و دبیر شورای عالی امنیت ملی ، جناب آقای علی شمخانی ؛ در سخنان امروز ایشان در خصوص کودتای نظامی که نیمه شب دیشب در کشور ترکیه اتفاق افتاد ، چنین استنباط می شود که جنــاب امیـــر به درک بالا و شعور بی زوال سیاسی مردم ایران اشاره داشتند که :
"مردم ایران همچنان باید قدر امنیت و آرامشی را که در کشورشان برقرار است بدانند."
.
گویا امیر به نجابت مردم ایران نیز وقوف کامل دارند و اطلاع دارند که اگر اِشراف مردم ایران بر وجود امنیت و آرامش در کشورشان نسبت به دیگر کشورهای منطقه ، نشانه ی شعور سیاسی آنهاست ؛ عدم دست یازی به غوغاسالاری ، آشوبگری ، شورش و اغتشاش تحت الفاظی شبیه به واژگان ملوثی مانند بهار عربی و بیداری اسلامی نیز نمایانگر نجابت و حفظ عزت و آبروی کشور و ملت شان است.
.
ملت ایران بسیار فهمیده تر و متمدن تر از مردم کشورهای نسبتاً مدرنیزه ای مانند مردم ترکیه و یا سنت گرایانی مانند مردم سوریه و ...هستند. چرا که به هیچوجه حاضر نیستند با صورت دادن به انقلاب خیابانی دیگری مثل انقلاب 57 بر علیه نظامی که آن را یک نظام تمامیت خواه و توتالیتر می نامند سرنوشتی مشابه سرنوشت رهبرانی مانند سرهنگ قذافی را ـ خواسته یا ناخواسته ـ برای رهبر مملکت خود رقم بزنند و آن رفتار نابخردانه ای را که نسبت به پادشاه پیشین خود ـ محمد رضا پهلوی ـ مرتکب شدند ، تکرار کنند.
.
قطعاً جناب امیر در طی سال های پس از واقعه ی 88 به این موضوع نیز وقوف کامل یافته اند که اگر مردم ایران نجابت به خرج می دهند و کشور خود را به سمت انقلابی مجدد سوق نمی دهند ، این موضوع نباید این توهم و ابهام را در ذهن عوامل حوزه ی قدرت ایجاد کند که هیچ احدی از افراد مردم حق اعتراض و انتقاد و مطالبه گری نسبت به ظلم هایی که نسبت به حقوق آنان می شود ، نداشته باشد.
امیر دریابان قطعاً اذعان دارند که مردم نجیب ایران به واسطه ی همین نکته ـ یعنی حفظ آبرو و عزت ملی خود ـ که نشان از ایمان گسست ناپذیر آنها و روشنفکران جامعه ، به قدرت ایجاد تحول و تغییر در ریشه و اساس موانع پیش رویشان دارد ؛ می توانند هر حکومت دیکتاتور منشانه ای را به سمت یک حکومت دمکراتیک پیش ببرند.
به امید همراستایی و همراهی های بیش از پیش بیداردلانی چون شما با مردم همیشه فهیم و شعورمند ایران.
.
.
بعضی وقت ها فراموشی خوب است
مثل فراموشیِ پیرمرد ماهی فروش
به هنگام تعویض آب آکواریوم هایش.
.
آن که هنوز به تقلید از شعر فروغ می گوید :
"کسی به فکر ماهی ها نیست"
و شش سال است که شعر تازه ای ندارد
منظورش این است که :
"ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه نیست". !!
و خدا می داند حالا به دنبال کدام موجود پستاندار است
و به دنبال کدام ماهی ها که
به قول شاملو ، مثل کودکان توأمان
در آغوش مامِ وطن ، آرام و قرار ندارند !!
.
دیشب شعر شاعری را شنیدم که
از پسِ مکدّر ِ شیشه های جلبک بسته ی مکعب
ناله می زد :
"من شش سال است که
شعر تازه ندارم
من دیگر مرده ام
کسی به فکر ماهی ها نیست".
.
یک نفر فراموش کرده است
درِ چاهکِ آکواریوم را ببندد
و پیکر ماهی ها بر کف شیشه ای مکعب
تلنبار شده است !!
.
.
آسیه خوئی ـ مجموعه شعر "ایلیا" ـ ص 65
آذرماه 1381
.
.

.
قطره ای که می خواهد مروارید شود ، شاید نداند که از دریا به آسمان رفته است و اگر چه فراموش کرده است که از کجا آمده است اما نکته ای که از این خواسته ی او به ذهن می رسد این است که او می خواهد مستقل باشد.
مستقل بودن برای او به این معناست که نمی خواهد مثلا بخشی از یک درخت باشد. یا مثلا جزئی از یک سیب باشد. یا مثلا قطره ای در سیستم لوله کشی شده ی آب شهری باشد. یا ...
قطره ای که می خواهد مروارید باشد و مستقل ، می داند که باید از دل طوفان حوادث بسیاری بگذرد و صیقل های بیشماری را به جان بخرد. به همین دلیل است که مدام به باد و طوفان می گوید :
"دریایم آرزوست".
ظرفیت که مشخص باشد ظرف ها هم دست به کار می شوند. ابر و باد و مه و خورشید و فلک ، همگی دست به دست یکدیگر می دهند تا تو آنچه را که در توان داری به بوته ی امتحان بسپاری.
پس ابر ، آنقدر می بارد و
طوفان ، آنقدر می چرخد و
ماه ، آنقدر به دریا چشم می دوزد و
خورشید ، آنقدر می گردد و
باد ، آنقدر خود را به زمین و آسمان می کوبد
تا قطره به دریا برسد.
آنگاه دریا ، او را از کنار نهنگان و کوسه ها به سلامت عبور می دهد تا خوراک صدفی شود که در "اعماق" مسکن دارد.
صدف تنها موجودی ست که تشنه ی قطرات آسمانی ست.
بنابرین قطعاً برای مروارید شدن باید مدام از دریا به آسمانِ هولناک سفر کنی و از آسمان به دریای پرخطر و البته در این فاصله ها نیز باید از دل طوفان ها و حوادث بسیاری عبور کرد.
اما نکته ی مهم در این سفرِ پر تلاطم و پر طوفان ، مقاومت و صبر و بردباریِ قطره ست.
تحمل و استقامتی که می پنداری تمام زحماتی را که ابر و باد و مه و خورشید و فلک و دریا و صدف انجام داده اند ، کارِ خود قطره بوده است.
پس حواست باشد
یادت نرود مرواریدی که زینت بخش گردن توست ، چه سفرهای پر خطری را طی کرده است.
گردن آویزِ مروارید نشانِ تو ، باید نشان صبر و بردباری تو باشد و برای تو ، تحمل و استقامت را در مسیر زندگی یادآور باشد.
.
.
آسیه خوئی ـ 95/4/20
.
.

.
رسم او آبروداری ست ،
وقتی همه ی گناهان را می شوید.
.
کافی ست بنویسد : باران
آسمان به گوشه ی چارقدش
سنجاق می شود.
کافی ست بنویسد : پرنده
ماهی ها ، بال در می آورند.
کافی ست بنویسد : دریا
تمام رودها به هم می پیوندند.
رسم الخط بانوی من
آبروداری ست.
.
.
آسیه خوئی
.
.