تهمت از حیله زند حرمت مریم شکند
.
1-
عنان گریه سر داده ست با من بانگ رود اینجا
مرا بگذار ای دل فارغ از بود و نبود اینجا
تب و تابی ست در این شط بیآرام و میسوزد
تنور سینهاش در شعله ی شبرنگ دود اینجا
مگر آن پیر چنگی قصههای غربت او را
فرا چنگ آورد ، با آزمون هر سرود اینجا
در این سیر و سفر در خویش میگرید که میبیند
ز باد فتنه روی لاله و لادن کبود اینجا
دل ما بستر رود است و زخم از تیشه ی خارا
روان در ناکجا ، اما گسسته تار و پود اینجا
" شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هائل "
سبکباران ساحل را قرار از دل ربود اینجا
من از خون سخن رود غزل را کردهام رنگین
که با هر جوششی سرچشمه ای روشن گشود اینجا
رهایم کن ، رها ای دل ، که با این ابر دلتنگی
غبار آلوده شد آیینه ی گفت و شنود اینجا
2-
نگذارید که این سلسله در هم شکند
مطرب عشق دف از قافلهی غم شکند
مشعل مهر فرو افتد و خاموش شود
آسمان رنگ ببازد ، دل شبنم شکند
خم ز جوش افتد و میخانه به تاراج رود
شحنهی مست جهان ، آینهی جم شکند
دم جادوی یهودا لب عیسی بندد
تهمت از حیله زند حرمت مریم شکند
دیو ، انگشتری از دست سلیمان گیرد
نقش زیبندهی توحید به خاتم* شکند
گرچه آورد در این دیر خراب آبادم
نی روا تیغ جفا بر سر آدم شکند
شرحه شرحه دل ما در گرو زلف شماست
زلف بر باد مده تا دل آدم شکند
پایبند سخن عشق شمایید شما
نگذارید که این سلسله در هم شکند
.
.
.
* پ.ن :
از کلمه ی "خاتم" در بیت پنجم از دومین غزل ، سه تعبیر متفاوت به ذهن خواننده القا می شود.
به عبارت دیگر این کلمه علاوه بر اولین معنای آن یعنی "نگینِ خاتم" ، به معنای دوم آن ، یعنی "خاتم نبوت" نیز به ذهن متبادر می شود !! که بسیار بعید می نماید چنین منظوری در مطمح نظر شاعر بوده باشد.
و همچنین اگر معنای سوم آن مورد نظر شاعر بوده است !! ، دیدگاهی سلیقه ای داشته است که با مفهوم کلمه ی "توحید" در همین بیت ، مغایرت دارد.
.
- ۹۳/۱۱/۰۱
که از حضور تو خوشتر ندید جایی را ...........