جبریلِ من !
دوشنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۴، ۰۶:۲۲ ق.ظ
.
دیگر سئوالی از تو ندارم، سَحَر تمام شد
هر چند جعد موی تو سِحری تمام و دام شد
یکصد هزار بیت به زلفین تو خراب شد
یکصد هزار آیه که نازل نشد _حرام شد_
یکصد هزار و چند پیمبر قیام کرد و رفت
یکصد هزار و چند سخن، ختمِ بی کلام شد
گفتی بخوان به نام خدایی که عشق نام اوست
گفتم که عشق رونقِ بازار ننگ و نام شد
وقتی که شعر مسلخ شاعر شود گناه چیست؛
جبریلِ من اگر خودِ شیطان شد و امام شد؟!
جادوی گیسوان تو تعقید محکمی نداشت
صد قصهی روان تر َازین ماجرا، درام شد
دعوت نکن، نخوان وَ نگو عشق هست.. سیب هست...
وقتی که عشق، مضحکه ی هر چه خاص و عام شد!!
.
#آسیه_خوئی
94/8/18 _ دوشنبه 03:8 بامداد
.
- ۹۴/۰۸/۱۸