ویرگول ، سرِ خط ،

ویرگول ، سرِ خط ،

سلام سلام ...
من زنده ام !
من باز هم زنده ماندم !
و همچنان با نام "او" مغازله دارم
یعنی
گنبد مینا را می بینم
عطر گل مینا را می نوشم
و آواز طرب انگیز پرنده ی مینا را می شنوم
یعنی
حالِ دلم در این میناکاری ها
خوبِ خوب است.

حتا در سماعی که
از زخم های پی درپی
دچارش می شوی
و زمین و آسمان
ترانه خوان تو می شود ؛
جبرئیل
چتر بال های سفیدش را
روی سرت می گیرد
و با لب های بی حرکت می گوید :
"آرام باش".

یعنی
من لال هم نیستم ،
ویرگول ،
سرِ خط ،

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

۳۴۹ مطلب توسط «آسیه خوئی » ثبت شده است

.

حفره ای که خاورمیانه را بلعیده، بسته نخواهد شد. ما آبستن این حفره ایم. به هر چیزی که نگاه می کنیم نشانه ای از این حفره است که مثل جنین ترسیده ای لگد می کوبد و خودش را ته زهدان پنهان می کند. 
وقتی زروان؛ خدای زمان، به تولد اورمزد که نوید نیمه ی نیک نهاد جهان بود، شک کرد، اهریمن در دلش نطفه بست. زروان با خودش عهد کرد پادشاهی زمین را به فرزندی دهد که زودتر متولد شود. اهریمن زهدان شکافت و جهان را به فرمانروایی نشست. شکاف شکم زروان، هنوز که هنوز است، نبسته. حفره ای که نُه هزار سال باید با فرمانروایی اهریمن بپاید. 
اما این سویی که خاورمیانه می نامندش، این حفره، حفره تر است. سیطره ی شرّ، سیطره تر، مخوف تر. 
زخم، روی زخم، باز می شود. خون حتی فرصت دلمه بستن پیدا نمی کند. کاش کودکانش هنگام خروج از زهدان، دمی شک می کردند. کاش خون را فرصتی ، حتی به دلمه بستن بود.این جا را خاوری می نامند که در میانه اش فقط خون است و جنگ.
.

.
" دکتر زهــــرا عبــــدی " ـ  Zahra Abdi

.

.

  • آسیه خوئی

.

تاول به تاول ، پاهای خسته
چرکی فراوان ، زخمی نشُسته
 
این کوچه ها هم راهی ندارد
بن بستِ خاکی از ریشه بسته
 
آواره ی شب در هر خیابان
می خواند از دل ـ قلبی شکسته ـ :
 
فوّاره ای هم دیگر ندارد
آبی به چشمش ، اوجی خجسته
 
گفتند هرگز چاقو ندارد
در بی وفایی کاری به دسته ـ
 
ـ خنجر بیاور ای مرگِ موعود !
اسفند آمد ، بهمن نشسته
 
شاید بیاید همزادِ عاشق
ـ مرگی ـ که از من هر بار رَسته
.
.
آسیه خوئی

.

.

  • آسیه خوئی

.

.
.. «« اردوغان
با طناب تندروهای مذهبی کشورهای همسایه که به او خط می دهند ، در چاه ویل فرو می رود »» ..
. 
یکی دیگر از اشتباهات جدید اردوغان که در راستای دیگر اشتباهاتش در طی چند سال گذشته با گرایشات خاص او به مسلمانان تندرو و اتخاذ سیاست های فاجعه بارش در خصوص ارتباط با سوریه که منجر به ظهور تروریسم جهادی در ترکیه به واسطه ی غیر ترک ها انجام شده است ، تفویض اختیار کامل به سازمان دیانت برای تصمیم گیری در باره ی نحوه ی تشییع جنازه و مراسم به خاکسپاری کشته شدگان کودتاگران است که در حین عملیات نظامی کودتا به قتل رسیده اند. عدم انجام هر گونه خدمات مذهبی برای کشته شدگان کودتاگران ، نه تنها رویکردی غیر انسانی به شمار می رود بلکه خارج از شئونات مذهبی حکومت های دینی و جوامع ایدئولوژیک محسوب می شود. این اشتباه هرگز از ذهن نسل جدید و تاریخ آینده ی ترکیه زدوده نخواهد شد و در دوام حکومت اردوغان تأثیری سوء خواهد داشت.
. 
اگر چه این اشتباه به ظاهر ناچیز به نظر می رسد اما از آنجا که همین اشتباهِ نه چندان بزرگ ، تأثیر و بازتاب منفی و نامناسب با اعتقادات مذهبی بر جامعه ی ترکیه و دیگر جوامع خواهد داشت و بدآموزی هایی برای دیگر حکومت های دینی جهان ؛ قطعاً بزرگترین اشتباه اردوغان که در این چند روز اخیر توسط رسانه های جهانی به گوش همگان رسیده است ، تأثیرات بسیار وحشتناک و پر عقوبتی بر اذهان و افکار خانواده های کودتاگران ، مخالفان حکومت و سیاست های تندروانه ی اردوغان و حتی طرفدارانش حک خواهد کرد : اعدام ژنرال ها ، افسران و افرادی که در کودتا نقش داشته یا نداشته اند و پس از مهار نسبی کودتا ، توسط اردوغان از بین مخالفان سابق به لیست کودتاگران اضافه شده اند. !!

.

  • آسیه خوئی

.

از فحوای کلام امیر دریابان ، فرماندهٔ سابق نظامی ، سیاستمدار اصلاح طلب و دبیر شورای عالی امنیت ملی ، جناب آقای علی شمخانی ؛ در سخنان امروز ایشان در خصوص کودتای نظامی که نیمه شب دیشب در کشور ترکیه اتفاق افتاد ، چنین استنباط می شود که جنــاب امیـــر به درک بالا و شعور بی زوال سیاسی مردم ایران اشاره داشتند که : 
"مردم ایران همچنان باید قدر امنیت و آرامشی را که در کشورشان برقرار است بدانند."

.

گویا امیر به نجابت مردم ایران نیز وقوف کامل دارند و اطلاع دارند که اگر اِشراف مردم ایران بر وجود امنیت و آرامش در کشورشان نسبت به دیگر کشورهای منطقه ، نشانه ی شعور سیاسی آنهاست ؛ عدم دست یازی به غوغاسالاری ، آشوبگری ، شورش و اغتشاش تحت الفاظی شبیه به واژگان ملوثی مانند بهار عربی و بیداری اسلامی نیز نمایانگر نجابت و حفظ عزت و آبروی کشور و ملت شان است.

.

ملت ایران بسیار فهمیده تر و متمدن تر از مردم کشورهای نسبتاً مدرنیزه ای مانند مردم ترکیه و یا سنت گرایانی مانند مردم سوریه و ...هستند. چرا که به هیچوجه حاضر نیستند با صورت دادن به انقلاب خیابانی دیگری مثل انقلاب 57 بر علیه نظامی که آن را یک نظام تمامیت خواه و توتالیتر می نامند سرنوشتی مشابه سرنوشت رهبرانی مانند سرهنگ قذافی را ـ خواسته یا ناخواسته ـ برای رهبر مملکت خود رقم بزنند و آن رفتار نابخردانه ای را که نسبت به پادشاه پیشین خود ـ محمد رضا پهلوی ـ مرتکب شدند ، تکرار کنند.

.

قطعاً جناب امیر در طی سال های پس از واقعه ی 88 به این موضوع نیز وقوف کامل یافته اند که اگر مردم ایران نجابت به خرج می دهند و کشور خود را به سمت انقلابی مجدد سوق نمی دهند ، این موضوع نباید این توهم و ابهام را در ذهن عوامل حوزه ی قدرت ایجاد کند که هیچ احدی از افراد مردم حق اعتراض و انتقاد و مطالبه گری نسبت به ظلم هایی که نسبت به حقوق آنان می شود ، نداشته باشد. 


امیر دریابان قطعاً اذعان دارند که مردم نجیب ایران به واسطه ی همین نکته ـ یعنی حفظ آبرو و عزت ملی خود ـ که نشان از ایمان گسست ناپذیر آنها و روشنفکران جامعه ، به قدرت ایجاد تحول و تغییر در ریشه و اساس موانع پیش رویشان دارد ؛ می توانند هر حکومت دیکتاتور منشانه ای را به سمت یک حکومت دمکراتیک پیش ببرند.

به امید همراستایی و همراهی های بیش از پیش بیداردلانی چون شما با مردم همیشه فهیم و شعورمند ایران.

.

.

  • آسیه خوئی

بعضی وقت ها فراموشی خوب است

مثل فراموشیِ پیرمرد ماهی فروش

به هنگام تعویض آب آکواریوم هایش.

.

آن که هنوز به تقلید از شعر فروغ می گوید :

"کسی به فکر ماهی ها نیست"

و شش سال است که شعر تازه ای ندارد

منظورش این است که :

"ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه نیست". !! 

و خدا می داند حالا به دنبال کدام موجود پستاندار است

و به دنبال کدام ماهی ها که

به قول شاملو ، مثل کودکان توأمان 

در آغوش مامِ وطن ، آرام و قرار ندارند !!

.

دیشب شعر شاعری را شنیدم که

از پسِ مکدّر ِ شیشه های جلبک بسته ی مکعب

ناله می زد :

"من شش سال است که

شعر تازه ندارم

من دیگر مرده ام

کسی به فکر ماهی ها نیست".

.

یک نفر فراموش کرده است

درِ چاهکِ آکواریوم را ببندد

و پیکر ماهی ها بر کف شیشه ای مکعب

تلنبار شده است !!

.

.

آسیه خوئی ـ مجموعه شعر "ایلیا" ـ ص 65

آذرماه 1381

.

.

  • آسیه خوئی

.

قطره ای که می خواهد مروارید شود ، شاید نداند که از دریا به آسمان رفته است و اگر چه فراموش کرده است که از کجا آمده است اما نکته ای که از این خواسته ی او به ذهن می رسد این است که او می خواهد مستقل باشد. 
مستقل بودن برای او به این معناست که نمی خواهد مثلا بخشی از یک درخت باشد. یا مثلا جزئی از یک سیب باشد. یا مثلا قطره ای در سیستم لوله کشی شده ی آب شهری باشد. یا ... 


قطره ای که می خواهد مروارید باشد و مستقل ، می داند که باید از دل طوفان حوادث بسیاری بگذرد و صیقل های بیشماری را به جان بخرد. به همین دلیل است که مدام به باد و طوفان می گوید :
"دریایم آرزوست".


ظرفیت که مشخص باشد ظرف ها هم دست به کار می شوند. ابر و باد و مه و خورشید و فلک ، همگی دست به دست یکدیگر می دهند تا تو آنچه را که در توان داری به بوته ی امتحان بسپاری. 


پس ابر ، آنقدر می بارد و 
طوفان ، آنقدر می چرخد و
ماه ، آنقدر به دریا چشم می دوزد و
خورشید ، آنقدر می گردد و 
باد ، آنقدر خود را به زمین و آسمان می کوبد 
تا قطره به دریا برسد. 
آنگاه دریا ، او را از کنار نهنگان و کوسه ها به سلامت عبور می دهد تا خوراک صدفی شود که در "اعماق" مسکن دارد.


صدف تنها موجودی ست که تشنه ی قطرات آسمانی ست.


بنابرین قطعاً برای مروارید شدن باید مدام از دریا به آسمانِ هولناک سفر کنی و از آسمان به دریای پرخطر و البته در این فاصله ها نیز باید از دل طوفان ها و حوادث بسیاری عبور کرد. 
اما نکته ی مهم در این سفرِ پر تلاطم و پر طوفان ، مقاومت و صبر و بردباریِ قطره ست.

تحمل و استقامتی که می پنداری تمام زحماتی را که ابر و باد و مه و خورشید و فلک و دریا و صدف انجام داده اند ، کارِ خود قطره بوده است.

پس حواست باشد
یادت نرود مرواریدی که زینت بخش گردن توست ، چه سفرهای پر خطری را طی کرده است. 
گردن آویزِ مروارید نشانِ تو ، باید نشان صبر و بردباری تو باشد و برای تو ، تحمل و استقامت را در مسیر زندگی یادآور باشد.

.

.

آسیه خوئی ـ 95/4/20

.

.

  • آسیه خوئی

.

رسم او آبروداری ست ،
وقتی همه ی گناهان را می شوید.

.
کافی ست بنویسد : باران
آسمان به گوشه ی چارقدش 
سنجاق می شود.


کافی ست بنویسد : پرنده
ماهی ها ، بال در می آورند.


کافی ست بنویسد : دریا
تمام رودها به هم می پیوندند.


رسم الخط بانوی من
آبروداری ست.

.

.

آسیه خوئی

.

.

  • آسیه خوئی

حالا

لبخند بزن
و پیراهنی به رنگ روشن بپوش 
آبی ، سفید 
سرخابی ، سبز 
شرابی ، صورتی 
عنّابی ، سیکلمه ای
مهتابی ، ...
اما هیچوقت سیاه نپوش.
.
سیاه که می پوشی 
دیگر نه آسمان ، آبی ست
نه زمین ، سبز
تمام شهر ، غرقِ ماتم می شود
لبخند که نمی زنی
تمام سرزمین من 
ماتمسرایی می شود غرقِ غبار و غم و غوغای عزا.
.
اصلاً هر رنگی که می خواهی بپوش
اما دیگر هرگز سیاه نپوش.
البته به نظرم وقتی آبی می پوشی
آسمان و دریا نظر کرده می شوند.
.
آبی ، تنها رنگی ست که به تو خیلی می آید
بانوی آب ها !
.
.

آسیه خوئی 

95/4/20 ـ یکشنبه 00:7 بامداد

.

.

  • آسیه خوئی

حسادت ، نکته ی خیلی پیچیده ای نیست اما این نکته خیلی عجیب است که حسادت در بین افراد متدین نسبت به یکدیگر خیلی بیشتر بروز پیدا می کند تا در بین افراد غیر متدین نسبت به همدیگر. عجیب تر اینکه احساس حسادت بین مؤمنین ، اغلب از سوی مردان نسبت به زنان نیکوصورت بروز پیدا می کند ! 

حسادت در بین متدینین به این دلیل خیلی شگفتی آور است که ایشان خدایی را می پرستند که به گفته ی خودشان همه ی صفات خوب را با هم دارد اما همین آدم ها اگر در بین خود افرادی را ببینند که حداقل دو یا سه صفت خوب را با هم داشته باشند ، اصلا برایشان قابل تحمل نیست و مدام سعی می کنند تا آنها را با مغلطه ها و سفسطه های مختلف به بحث و جدل های لفظی و عملی بکشانند و در نهایت کار را به جایی برسانند تا آن افراد را در ابراز هر ایده و ارائه ی هر نظریه ای که پسامد حضور عینی آنها در جامعه است و موجب بیشتر دیده شدن و بیشتر به چشم آمدن آنها می شود ، دچار استیصال سازند. 
.
اگر بخواهم بارزترین مثال را برای تلاش های حسد ورزانه ی این افراد عنوان کنم می توانم به سه صفت جمال و کمال و جلال خداوند اشاره کنم که او به گفته ی خودِ این افراد ، این سه صفتِ به خصوص را همزمان با هم دارد و همیشه این سه صفت را برای خداوند در ادعیه و محمدت ها و ثناهای شان ، توأمان به او نسبت می دهند اما خدا نکند اگر شخصی یا اشخاصی حداقل دو صفت از این سه صفت خاص را با هم داشته باشند. 
مثلا کافی ست که کسی به نسبت مخلوق بودن خود ، هم از کمالات انسانی برخوردار باشد و هم از جمال ظاهری. آن زمان است که با وجود اینکه می دانند این افرادِ زیبا صورت ، اهل معنی هم هستند و برخی نیز از کمال و جلال خدایی هم برخوردارند مدام به آنها طعنه و کنایه خواهند زد که :
.
* صـورت زیبا نمــی آید به کار/ حرفی از معنی اگر داری بیار
* آنچه اندر آینه بیند جوان/ پیر اندر خشت بیند بیش از آن
* نقش و صورت ، پیش آن معنی ، سد است
* مسافران جهان را چو نیست روی مقام
دو روز منزل و آرامگه ، چه خوب و چه زشت
* برو چون مه پی خورشید می‌کاه
که بی‌کاهش جمال افزاش نبود
و ... و .... و ......

در حالیکه این خصلت ناپسندیده ، یعنی حسادت و به تبع آن سنگ اندازی پیش پای انسان های نیک سیرتی که نیکوصورت هم هستند ؛ در بین غیرمتدینین و بخصوص در روابط غربی ها خیلی خیلی کمتر به چشم می خورد.

.

.

  • آسیه خوئی

.

در سحَر باز به نجوای تو انکار شدم
مثل هر شب غزلی خواندی و هشیار شدم

باز ذهنم لغتی چند به خاطر نسِپرد
با ردیفی که "نبود" است و پدیدار شدم

قافیه ، واژه ی "تقدیر"ِ کسی بود که او
تیغ شمشیرِ من اش کُشته ، گنهکار شدم

در همان مصرع اول که شروعِ "قتل" است
اعترافی ست ز مقتول که ... بیدار شدم

یکی از جرگه ی عشّاق گله مند شده ست ...
... بگذر آن لاف گزافی ست که : بر دار شدم

لاف عشق و گله از زلفِ رها ـ آزادی ـ !؟
عاشق آن است که گفته ست : چه بسیار شدم

عاشق آن نیست که از کُشته شدن می ترسد
کُشتگان هیچ نگفتند که خونخوار شدم

تو اگر کُشته شدی هیچ نگو کُشته شدم
اینهمه شعر و غزل چیست که : گُفتار شدم !؟

کاش منقارِ شـِکـر داشتی و شُکر به لب
تا بدانی که چرا طوطیِ اسرار شدم
.

.
آسیه خوئی
پنجشنبه 95/4/17 ـ پنج عصر

.

.

  • آسیه خوئی