.
.
- ۰ نظر
- ۱۶ تیر ۹۵ ، ۰۰:۲۳
.
.
.
پشت نقاب ها ، پشت نقاب ها
خودت را پنهان می کنی پشت نقاب ها ، وقتی که ناتوانی ات را انکار می کنی.
انکـــار می کنی که نقابی به چهره ات از کوروش یا داریوش یا که خشایارشاه ، بر چهره ات نشسته ، تا ناتوانی امروزت را با قدرت دیروز آن بزرگانِ بی نظیر ، پنهان کنی. شلوار لی تو ، با ریش کوروش و آن صورت آفتاب سوخته ی دشت های ایران ؛ آن آفتاب سرخ.
خودت را پنهان می کنی ، پشت نقاب دین ، حجم بزرگ کین را ، از خنده های ساده ، از نوش نوش باده ، از بوسه ای که عاشقانه داده و شوریِ داغی که بر لبانش نهاده ، از موی رهای دخترکی زیبا ، پنهان می کنی خود را پشت نقاب دین. حجم عظیم رذالت و بی ریشه بودن را. صدها امام معصوم بار گناه تو را باید تا به ابد با خود به دوش بکشند و نفرین شوند هر روز.
چون مردمانی ساده ، با دین فروشان پلید مواجه شده اند ـ صاحبان نقاب دین ـ .
.
خودت را پنهان می کنی ، پشت نقاب مردمان فقیر و خوب ، پشت نقاب مردمان ساده شهری ، پشت نقاب روستایی ساده دل. پنهان شده ای و از سوی مردمان سخن می گوئی :
" آری! ما مردمان پائین شهر هستیم
آی دزدان بیت المال که دزدیدید اموال ما فقیران را !
آی کسانی که عطرهایتان بوی کثیف بردگی اجنبی دارد! پاهای من را ببینید چه کثیف است ، از بس که خاک بر من نشسته ، از بس که درد کشیدیم ، کودکی پردردمان... "
... اما نقاب بود فقط. دیده ام که تو در پستوی خانه چون موش سکه خوار دائم می شماری سکه های بی شمار خودت را. دائم می شماری تعداد پابرهنگان مخلص هر روز را.
.
خودت را پنهان می کنی ، پشت نقاب مرد وظیفه شناس شهر ، پشت نقاب آن پدر خوب بی دریغ ، پشت نقاب آن پسر خوب بی فریب ، پشت نقاب دخترکی ساده و نجیب. چشم هایت را می بندی به هر چه فقیر و فقر و فلاکت. شانه بالا می اندازی بر آنکسی که دیروز تصویرش از جان زنده و خوندار ، تبدیل به عکسی شده است با جسدی کبود و زخمی. رو برمی گردانی از هر چه درد ، از هر چه چهره ی زرد ، از هر چه هر که کرد. دایره ای به دور خودت می کشی و دیگران را بیرون دایره می گذاری تا دردشان را بکشند ، تا زنگ موبایل تو ، به صدا در بیاید و یک دوست قدیمی سرگرم ات کند.
.
خودت را پنهان می کنی ، پشت نقاب مرد روشنفکر ، مردی که شاعر است ، استاد می نامندش ، با گردنی افراشته و سینه ای سپر ، با چهره ای هزار بار نشسته بر کاغذهای شهرت. پنهان می کنی دست هایت را که از داستانهایت بیرون می آید و بر گردن دخترکی معصوم و تسلیم و عاشق می نشیند. پنهان می کنی چشم هایت را که سکه ها را بی آنکه چشم بر هم بزنی تماشا می کند. پنهان می کنی پاهایت را که قهرمانانه از کتابهایت بیرون دویده است برای نجات مردمان شهر ، همراه می شود با دشمنان مردم ، پا به پای شان.
.
خودت را پنهان می کنی ، پشت نقاب مردم عارف ، مردانی که هیچ نمی خواهند ، مردان بی ادعا ، آنها که دست شان بسوی کسی دراز نیست ، اما حساب های بانکی شان هر روز پر می شود. آنها که تنها به فکر نجات مردمان هستند از بی اخلاقی ، و شب ها با زور به زنهای مفلوک شان تجاوز می کنند. آنها که ساده زیست هستند ، با ریش های تنک ، و کفش های خاک گرفته : " لطفا دو پرس سلطانی ، لطفا یک گیلاس دیگر ، یک لول دیگر تریاک ، یک دود دیگر از قدرت ، نام مرا در فهرست نمایندگان مجلس یا اپوزیسیون ، لطفا بنویسید ، فرقی نمی کند ، هر جا که ممکن است. "
.
پشت نقاب مرد مبارز ، مردان انقلابی با پایی که کروکی آدرس اوین بر کف آن مانده است ، آنها که سی سال پیش یک روز جنگیدند ، و سی سال است هر روز دستمزدشان را می خواهند. قهرمانانی که با کت و شلوار و کراوات های سرخ ، آماده اند تا در میان جمع ، زخمی را که در اثر تجاوز دشمن ، سی سال قبل بر پشت شان نشسته با اصرار نمایش بدهند ، قهرمانان بزرگی که سی سال است هر روز به خودشان درجه می دهند ، و سرشانه های شان غرق ستاره هاست. این سردارها ، آن سربه دارها ، این استاندارها ، آن مایه دارها ، آن سابقه دارها ، آن ها همه انگشت های شان نشانه است ، رو به سوی هر کس از خانه می رسد : " بگیریدش ، او دشمنی است دشمن ، باید که اعتراف کند. "
.
خودت را پنهان می کنی ، و من در میان انبوه نقاب ها هی دست می کشم بر چهره های مردم ، شاید کسی ایستاده باشد ، بی هر نقاب و ماسک ، یک مرد ساده ، یک زن معمولی ، کشفی چه سخت و دشوار ، نقابم را باید بردارم ، شاید آن طور بهتر بتوانم ببینم !
.
.
" س . ا . ن "
.
.
.
نه "آب گناهکار است
به شستن دست های خونین" *
و نه ماه
که به تماشا و سکوت نشسته.
.
نه آسمان که کوله پشتی اش پر از کلمات عقیم است
نه زمین که آبستن کودکان بی سر است.
.
نه ابر با آن ریش پروفسوری اش
که هیچ فلسفه ای برای نجات هادی پاکزاد نسرود
نه بارانِ سانتیمانتال کومولوس
که چه لوس
فقط غزل های عاشقانه می نویسد.
.
مقصر ، حتما منم
که کلمات
در جیب های خالی از اندیشه ام
پشتک وارو می زند
مثل شپش !
.
.
آسیه خوئی ـ 95/4/12
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*پاورقی : دو سطری که داخل گیومه قرار دارد الهام گرفته از یکی از هایکوهای آقای "پرویز بیگی" ست :
"گناه آب
شستن دست های خونین"
.
.
.
امروز به تاریخ چهارشنبه 1395/4/9 در خبرهای داخلی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران با خبری غیرقابل باور مواجه شدم.
باورم نمی شود که بعد از حدود چهار دهه ، تغییراتی حتی تا به همین حد و اندازه برای قوه ی قضائیه پیشنهاد شود.
.
در سخنان آیت الله خامنه ای خطاب به رئیس قوه ی قضائیه چند نکته ی محوری طرح شده بود که تاکنون نه از سوی ایشان و نه از سوی هیچ مقام ذیربطی بیان نشده بود.
عنوان کردنِ این نکات و گوشزد کردن آنها به مقامات قضائی از سوی ایشان ، شاید بتواند موجب ایجاد کورسوی روزنه ی امیدی باشد در دل مردم نسبت به باورپذیری آغاز دوره ی بازسازی ، تغییر و به احتمال زیاد حذف پاره ای از قوانین و حکم های ناعادلانه ای که از سوی بعضی قضات نسبت به مجرم و غیر مجرم ، گناهکار و بی گناه و ظالم و مظلوم صادر می شده است.
.
محورهای بیان شده را می توان به ترتیب اهمیت از نقطه نظر آسیب ها و مضراتی که بعضی احکام و قوانین در طی چهار دهه حکومت جمهوری اسلامی بر پیکر جامعه وارد ساخته ، با توجه به ضرورت تشریح و کالبدشکافی بعضی از آسیب ها و مضرات وارده و جبران ناپذیر ؛ چنین برشمرد :
.
1 . جلب رضایت مردم بر اساس حفظ سلامت قوه قضائیه و برخورد جدی و قاطعانه با متخلفین و فاسدینی که در داخل قوه قضائیه وجود دارند و با تخلف های خود ، مرتکب خیانت به افراد خدوم دستگاه قضائیه و ظلم به مردم شده اند.
2 . اصلاح قوانین و نظارت بر اجرای آنها.
3 . لزوم کاهش مجازات "حبس" و جایگزین کردن مجازات های دیگر به جای زندان و حبس با استفاده از افراد صاحب نظر و کارشناسان مجرب.
4 . پیشگیری از جرم ، که موضوعی بسیار مهم و فرا قوه ای ست و نیازمند اندیشه ، علم و تجربه ؛ باید بعنوان یک محور برای اجرای آن برنامه ریزی و زمانبندی کرد.
5 . ایجاد زمینه ی استفاده ی مردم از مشورت های قضائی بصورت 24 ساعته.
6 . اطلاع رسانی برای مردم از کارها و برنامه های قوه ی قضائیه بصورت مستمر بوسیله ی شیوه های جدید.
7 . فعال شدن قوه ی قضائیه در پیگیری حقوقی قضایای بین المللی در خصوص حقوق پایمال شده ی ملت ایران به علت تحریم ها.
8 . دفاع حقوقی از مسلمانانِ مظلوم واقع شده در سراسر جهان.
9 . احیای حقوق بشر اسلامی در سطح جهان بر پایه های عقلانی و متقن. و تبیین و پیگیری آن در افکار عمومی جهان و مجامع حقوقی.
10 . صد در صد انقلابی شدن قوه ی قضائیه با توجه به این نکته ی بسیار مهم که انقلابی گری به هیچوجه به معنای "تندروی" نیست. بلکه انقلابی بودن به معنای داشتن نگرش و منشی عادلانه ، خردمندانه ، دقیق ، دلسوزانه ، منصفانه ، قاطعانه و بدون رودربایستی عمل کردن است.
.
به راستی آیا طرح و بیان ده برنامه ی فوق ، به معنای عدم اجرای موارد پیشنهاد شده در طی این چهار دهه نبوده است ؟! مواردی که پاره ای از آنها مکرر و بصورت مستمر ، در طی این سال ها مدام توصیه می شده است !
هر چند با توجه به یک ضرب المثل ایرانی ، یک ماهی ممکن است حتی اگر بتوان بعد از چهل سال آن را از آب گرفت ؛ تازه باشد اما حقیقتاً باور داریم که شعار امسال یعنی "اقدام و عمل" ، حاکی از عدم اجرای واقعی این پیام در طول این چهل سال بوده است.
.
شعار و پیامی که چه بسیار دردمندانه بیان شد...
.
.
.
در سرزمین من
فقط یک فصل وجود دارد
و آدم ها در آن
فقط آدم برفی اند.
.
کفن
پیراهن برفی سرزمین من است
سفیدی مفرط ، همه جا را پوشانده
و انعکاس نور در چشم آدمکِ برفی
همان دو روزنه ی خرد و حقیر دکمه هاست.
دکمه هایی که
زنی جوان و زیبا
وقتی گیسوانش یک شبه سفید شد
از پالتوی زرد رنگ یک سرباز صفر جدا کرده بود.
.
شاید اگر خاک سرزمین من
ـ سبز که نه ـ
حداقل مثل زمین یک شطرنج
سیاه و سفید بود ،
هیچ سربازی
صفر نبود
و می توانست وقتی که پیاده
به آخرین خانه می رسد
نلرزد
نترسد.
یک سرباز صفر ، صفر نیست
حتی اگر اسبش از سرما بمیرد
حتی اگر فیلش یخ بزند ،
به آخر خط که می رسد
فرزینی ست که
فرزانه سازد
کژروان را ...
رخِ بی چهره ی شاهان را ...
.
.
آسیه خوئی ـ جمعه 95/4/4
.
.
الهه "وایو" !
دوباره
گیسوان فتنه انگیز تو
جهت باد را تغییر داده است.
به بادهای شمالی فرمان بده
رایحه ی مشکبار گیسوانت را
به اندیمشکِ تابستان بَرند.
الهه ی بادها !
به انتشار عطر گل هایی که
از پس هر گام تو می شکفد ،
سفر کن
که شیخ
همه ی فتنه ها را به غبار تعبیر کرد
و باد نَکبا به جستجوی رد پای تو
شرق و غرب جهان را می نوردد.
.
.
آسیه خوئی
.
.
ماه من !؟
تو در چندمین ضربه ی سهمگین تازیانه ها
زیر لب زمزمه می کردی :
"خدایا ! خودت شاهدی ...
تو در میان این همه شاهدان کور و کر و لال
شنونده ترین و گویا ترینی ...
تو بی همتاترین بیننده ای ... "
.
با تأملی کوتاه می توان به راحتی دریافت که عده ای از فقها و مجتهدین بدون در نظر داشتن دو مقوله ی جدا از همِ کرامات انسانی(شأن و مقام والای آدمی) و اقتضائات زمانه که البته باید بصورت توأمان و همزمان مد نظر فقها قرار بگیرد ، اصلا دقیق عمل نکرده اند.
بعنوان مثال جای بسی تعجب و تأسف است که عده ای از ایشان حکم سنگسار را بی آنکه حتی یکبار بصورت مستقیم در قرآن برای پاره ای از گناهان توصیه شده باشد ، چگونه و بر مبنای چه استدلالی از چهل و یکمین آیه از سوره ی مائده استنباط کرده اند؟! آیا توصیه به حکم سنگسار در کتاب تورات ، دلیل و سند محکم و متقنی برای تکرار آن در دین اسلام است که حضرت رسول خواسته باشند با ایما و اشاره از عدم اجرای آن برای جرم زنا گلایه مند باشند ؟!
.
همانطور که می دانید هر شش مرتبه ای که در قرآن از کلمه ی سنگسار استفاده شده است در بیان تهدیدهایی ست که از سوی مخالفان نبوت انبیاء نسبت به آنها و نسبت به پیروانشان بکار رفته است.
تهدید به سنگسار از سوی معارضان و مخالفان یکبار نسبت به اصحاب کهف (کهف آیه 21) ، یکبار نسبت به حضرت نوح (شعرا آیه ۱۱۶) ، یکبار نسبت به حضرت ابراهیم (مریم آیه ۴۶) ، یکبار نسبت به حضرت شعیب (هود آیه 91) ، یکبار نسبت به دو پیامبر که نامشان ذکر نشده (یس آیه ۳۶) و بالاخره یکبار هم نسبت به یک پیامبر بنی اسرائیل (دخان آیه 20) بیان شده است.
در قرآنی که به وضوح ، تهدید پیامبران و پیروانشان به حکم سنگسار مورد اعتراض قرار گرفته است چگونه ممکن است بتوان از آیات همان کتاب ، حکم سنگسار را برای بعضی گناهان استخراج کرد؟ مگر نه اینکه پیامبران به این دلیل از سوی مردم جاهل و هم عصر خود تهدید می شدند که همگی رفتار و کنشی بر خلاف جوامع سنتی خود داشته اند و در میان بت پرستان سخن از خدای یگانه می گفته اند و از اینرو به جرم ابداع و نوآوری و ارتداد از سوی قوم خویش تهدید به سنگسار شدند ؟!. در قرآن هیچگاه از کلمه ی سنگسار بعنوان حکمی برای مجازات زناکار یا هر مجرم دیگر سخن رانده نشده بلکه فقط بعنوان تهدیدهای بت پرستان نسبت به یکتاپرستان از آن یاد شده است.
.
متأسفانه تنها نقطه ضعفِ مهم اینهمه سختی ها و مشقاتی که فقها نسبت به استدلال ها و استنباط های مرقوم شده ی خود در صدها کتاب و رساله و مقالات به خود هموار کرده اند این است که دین را بر خود و بر مردم بسیار سخت گرفته اند. آنقدر که موجبات دین گریزی را در بین جوامع امروزی و نسل جدید و آینده رقم زده اند.
.
این نکته ی بسیار مهم و اغماض شده را نیز باید یادآور شد که عمده ترین مشکل هایی که توسط علمی بنام علم فقه و استنباطات نابخردانه ی عده ای از فقها برای ملت ها ایجاد کرد در زمان و دوره ای برای مردم و پیروانشان تشدید شد که مربوط به دوره ی بعد از عصر جدید فقهی بود. به عبارتی دیگر عصری که در آن نقش اجتهاد پر رنگ تر شده بود و تکیه ی فقها بر تعقل ، بیشتر ؛ پیش از مدتی بود که همزمان با افول عقل گرایی در غرب ، شیعیان نیز دست از سر تعقل برداشتند.
هرچند پس از این دوره ی تاریک ، یک بار دیگر به قولی عصر طلایی اجتهاد با به صحنه بازگرداندن تعقل ، آغاز شد اما در عصر کنونی چه ؟!
با توجه به رخدادهای اخیری که در ایران و بعضی کشورهای اسلامی صورت گرفته آیا هنوز هم می توان تفقه را بر پایه ی استدلال های عقلی دانست یا شاید هم سکوت و عدم شهامت عده ای از فقها چنین میدانی را برای ظهور مجدد دوره های دوم و سوم تاریخ فقه گسترده است !!؟
.
.
... ادامه دارد
.
.
.
هر محققی که بخواهد آزادانه ، بدون وابستگی سیاسی و جناحی و بدون تعصبات مذهبی و بی هیچ حب و بغضی ؛ علل عدم تغییر و تحول و تجدید بعضی احکام منقرض و از رده خارج شده را ـ که تا به اکنون در ایران و بعضی حکومت های اسلامی دوام یافته است ـ بررسی و ریشه یابی کند به واژه هایی مانند "فقه" و "فقیه" و به عوامل و مسبب هایی مانند بعضی از متون دینی و احکام استنباط شده از سوی فقها می رسد.
.
بعضی از فقها بی آنکه توصیه ی اکید پیامبر دین اسلام را مبنی بر نقل نکردن احادیثی که متفاوت با گفته های وی است ، در نظر داشته باشند و بخصوص تأکید مصرانه ی ایشان بر عدم اعتناء به احادیث ، روایات و گفته هایی که از زبان ایشان پس از رحلت شان طرح خواهد شد ؛ متأسفانه همچنان از دیرباز به شاخ و برگ دادن نقل قول های پیامبر و ائمه بر مبنای ذهنیت ها و تأویل ها و برداشت های شخصی خود تحت عنوان "فقه مستنبط" (که اختصاص به دوره ی سوم از تاریخ فقه دارد و در آن به شیوه ی بیان احکام در قالب عبارات شخصی خود مجتهد عمل می شود) تا به حدی پیش رفته اند که اغلب ملاحظه می شود از یک روایت یا از یک حدیث نامعتبر و حتی معتبر ، برداشت های مطول و مفصلی انجام شده است که مضمون و فحوای اصلی کلامِ آن حدیث یا آن روایت ، کاملا تغییر یافته و بیان و اجرای آن به خصوص به شکل احکام جزایی در جامعه ی امروزی منجر به هتک حرمت و آبروی همان دین و آئین و رسول و ائمه اش می شود.
.
"فقه" در اصطلاح لغوی به معنای درک کردن و فهمیدن عمیق است و در اصطلاحات دینی به علمی گفته می شود که به وسیله ی آن ، احکام شرعی از ادله ی تفصیلی به دست میآید.
اگرچه "دلایل تفصیلی" را از نظر بیشتر علمای شیعه ، قرآن ـ سنّت ـ اجماع و عقل دانسته اند اما "فقیه" باید به کسی یا کسانی گفته شود که آیات کتاب الهی و احادیث و روایاتی را تحلیل و تفسیر کند که در زمان حیات حضرت رسول از زبان خود ایشان ایراد شده است و البته پس از فهم و درک عمیق آن با در نظر داشتن مقتضیاتِ خاصِ آن زمانه و آن جوامع و با توجه به تأثیرات سوئی که آداب و رسوم و سنن رایج در زمان پیش از ظهور آن مذهب در چگونگی شکل گرفتن احکام با تمام تحکماتش داشته است ، به تجزیه و تحلیل بپردازد و استنباطات خود را از آن احکام ، در هر عصر و هر دوره از جوامع امروزی بر اساس رشد و تعالی فرهنگ ها و تفکرات و علوم بشری و بر مبنای جایگاه و مقام والای آدمی و کرامات انسانی ، به شکلی نوین تبیین و تازه سازی کند.
.
.
... ادامه دارد
.
.
ماهِ خاکستری ! ، درخت خشکیده ! ، پرنده ی غمگین !
اگر چه تو نیز مانند من تازیانه ها خورده ای
من اما قلبم را باید به تو هدیه دهم.
به تو ای ماه !
تا حفره های دلت را با آن پر کنی.
به تو ای درخت !
تا سرخ ترین سیبِ شاخه ات باشد.
و به تو ای پرنده ، جانِ درخت !
تا در کنار ماه ، بر بالاترین شاخه ها لانه سازی.
.
کلمه ی تازیانه در قرآن فقط یک بار با واژه ی "سَوْط" به کار رفته است :
"فَصَبَّ عَلَیهِم رَبُّکَ سَوطَ عَذاب". (سوره ی فجر ـ آیه ی 13)
معنی : " پس فرو ریخت بر آنها پروردگار تو تازیانه ی عذاب را".
که البته این آیه اشاره به مجازات ظالمین دارد و سوط در اینجا به معنای تازیانه های الهی (عذاب های گوناگون الهی) آمده است. مانند عذاب هایی که بر قوم عاد و ثمود و لوط و فرعون نازل شد.
در واقع طبق نظر و دیدگاه برخی مفسران ، سوط در اینجا به معنای زدن با تازیانههای الهی تفسیر شده است. (زادالمسیر ، ج۳ ، ص۲۵۱).
به عبارتی دیگر در این آیه افزون بر مجازات برخی گناهکاران در دنیا به وسیله ی تازیانه ، به تازیانههای عذاب الهی نیز اشاره شده است. البته در ادامه ی همین متن خواهیم گفت که طبق توصیه های خود قرآن فقط چه کسانی مشمول تازیانه خواهند بود.
.
در قرآن همانطور که فقط یک بار واژه ی سوط بکار رفته ، فقط دو بار واژه ی جَلْد (به معنای تازیانه زدن) نیز آمده است :
"الزَّانِیَةُ وَ الزَّانی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ". (سوره ی نور ـ آیه ی 2)
معنی : زنان و مردان زناکار را هر کدام صد تازیانه بزنید.
و
"وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثمَُّ لَمْ یَأْتُواْ بِأَرْبَعَةِ شهَُدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِینَ جَلْدَةً وَ لَا تَقْبَلُواْ لهَُمْ شهََادَةً أَبَدًا وَ أُوْلَئکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ". (سوره ی نور ـ آیه ی 4)
معنی : و کسانیکه به زنان پاکدامن نسبت زنا بدهند و چهار شاهد عادل بر ادعای خود نیاورند ، آنان را به هشتاد تازیانه کیفر دهید و هرگز شهادت آنها را نپذیرید و ایشان مردمی فاسق و تبهکارند.
.
بنابرین کلمه ی تازیانه در زبان عربی و در قرآن با دو کلمه ی سَوط و جَلد ، فقط در خصوص زناکاران ، شاهدانی که به دروغ تهمت زنا می زنند و نیز ظالمینی مانند قوم لوط و عاد و ثمود و فرعون که به تازیانه های الهی (عذاب ها و بلایای گوناگون الهی) وعده داده شده اند ، بکار رفته است.
.
اینکه مجازات تازیانه در اصطلاحات فقهی و دیدگاه ها و نظرات فقها ، به خطاها و جرایم دیگری نیز عمومیت یافته ، باید در مبحثی جداگانه و کارشناسانه تر مطرح شود که مرتبط با این متن نیست. اما اینکه در قوانین جزایی و احکام صادره از سوی قوه ی قضائیه ی امروزی ایران ، اقشار فرهنگی ـ ادبی ـ علمی ـ هنری و ... را نیز فقط به جرم داشتن نگاه ، نظر و عقاید مخالف (و اغلب متفاوت) شامل می شود ؛ قطعاً به بخش هایی از این متن مربوط می شود که بتدریج در قسمت های آتی خواهد آمد.
.
ابتدا به معنای لغوی این کلمات می پردازیم :
.
سَوْط
"سَوْط" که در اصل به معنای مخلوط کردن چیزی با چیزی ست از آن جهت به معنای تازیانه آمده است که هنگام اصابت با پوست بدن ، با پوست مخلوط میشود و نیز اینکه بر اثر اصابت به پوست ، باعث می شود که خون با گوشت مخلوط گردد. (!!!!!!)
.
مِجلَدَه یا مِجلاد
مِجلَدَه یا مِجلاد از ریشه ی "جِلْد" به معنای پوست گرفته شده است و به همین دلیل به تازیانه زدن ، جَلْد گفته میشود. البته شاید به این جهت که تازیانه به "پوست"ِ بدن برخورد می کند و یا به این سبب که تازیانه از "پوست" ساخته می شده است ، آن را جَلْد نامیده اند.
.
لازم به ذکر و یادآوری ست که تازیانه در اصطلاح فقه و در قرآن با واژه ی جَلْد به کار رفته است و طبق آراء فقها و در متون دینی بر کیفری خاص که برای برخی جرایم معین شده اطلاق میگردد. (ترمینولوژی حقوق جزای اسلامی ، ص 46 و فرهنگ معارف اسلامی ، ج1 ، ص 643)
.
.
... ادامه دارد
.
.
.
اینهمه تضاد و تناقض بین آنچه از سوی حکومت های دینی ادعا می شود و آنچه در اعمال و کردار آنها مشاهده می شود واقعاً وحشتناک است.
در حکومت جمهوری اسلامی ایران ، حدود چهل سال است که از سوی قدرتمندانِ حکومت ، ادعاهای شگرفی همچون نوای پیچیدن باد در کوزه ای میان تهی و سرگشاده به گوش می رسد. تو گویی نه ظرفیت هر ظرفی را می شناسند و نه از آنچه که بعنوان مظروفِ خاصِ هر ظرف باید ارائه شود خبر دارند.
آنچه که واقعیت دارد این است که با وجود اینکه همه ی آنها مدعی هستند مردم ما در دورانی زندگی می کنند که از نظر جامعِ کشورهای منطقه و ایالات آمریکا و اروپا ، به دلیل مقاومت و پایداری های مستمرشان در رسیدن کشور به استقلال و دست یافتن به اعتلا و توسعه های گسترده ی دینی ، علمی و فرهنگی زبانزد خاص و عام اند ؛ اما حتی در پنهانی ترین زوایای عملکردِ حکومت هم ، در مقابله با مردم خود ایران نیز ، تناقض ها و تضادهای آشکار و فراوانی نسبت به داعیه هاشان مشاهده می شود.
بعنوان مثال در حوزه ی قوانین جزایی و کیفری از بدو انقلاب در احکام و قوانین اجرایی برای مجازات گناهکار و بی گناه ، از قوانین و احکام فسیلیِ دوران و عهدی تبعیت می شود که مربوط به پانزده قرن گذشته و خاص مردمان آن روزگار و شرایط و اقتضائات آن زمانه بوده است. این تناقضات مایه ی شرمندگی و کسر شئونات مردمانی ست که حکومت ، علت گرایشات مذهبی و دینی آنها را فقط مختص به وقوع و وجود انقلاب اسلامی می داند و گرایشات مذهبی مردم را بعنوان مهمترین حجت برای تکذیب عقب افتادگی و عقب ماندگی کشور ایران مطرح می کند.
.
.
... ادامه دارد
.
.