ویرگول ، سرِ خط ،

ویرگول ، سرِ خط ،

سلام سلام ...
من زنده ام !
من باز هم زنده ماندم !
و همچنان با نام "او" مغازله دارم
یعنی
گنبد مینا را می بینم
عطر گل مینا را می نوشم
و آواز طرب انگیز پرنده ی مینا را می شنوم
یعنی
حالِ دلم در این میناکاری ها
خوبِ خوب است.

حتا در سماعی که
از زخم های پی درپی
دچارش می شوی
و زمین و آسمان
ترانه خوان تو می شود ؛
جبرئیل
چتر بال های سفیدش را
روی سرت می گیرد
و با لب های بی حرکت می گوید :
"آرام باش".

یعنی
من لال هم نیستم ،
ویرگول ،
سرِ خط ،

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

۳۴۹ مطلب توسط «آسیه خوئی » ثبت شده است

.

عیسای بی حواری ! تاج گیاهی ات کو ؟
گل کرد خارهایش از اشک های بانو

هر روز می نوازد زخم سپیدِ زخمه
بر تارِ انتظارت ، بر تار تارِ گیسو

مریم نشسته تنها با تاجِ تو به دامن
بین دقیقه هایش ، مانند مرغِ کوکو

گفتی شود برایت یاری شبیه جوهانس
تا مشق ها بگیرند از نکته های هر مو

حالا گناه خلقی بر دوش خود نهاده ست
آیینه ای که هر روز می آورد به هر کو

در خویش زاده مردی ، تا هرگزش نباشد
پرواز ناگهانی ، رؤیای دیگران سو

پایان دهد به دوران ـ چرخیدنِ مکرر
تکرارهای چرخه ، خورشیدهای بی سو ـ

عیسای بی حواری ! باز آ ببین که دیگر
او هم صلیب خود را ، خود می کشد به بازو
.

.
آسیه خوئی

.

.

  • آسیه خوئی

.

یکی از اخبار پخش شده ی دیشب در شبکه ی خبر ، حاکی از اطلاعیه ی جدید دایره ی قضایی بود مبنی بر اینکه حمل هر گونه سلاح سرد مانند چاقو ، قمه ، ساتور و امثال آن ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد. یک مسئول دایره ی قضایی در این خبر متذکر شدند که در صورت مشاهده ، شخص مورد نظر سریعاً مورد پیگیری قرار می گیرد و بازداشت می شود. 
یکی دیگر از مسئولین دایره ی قضایی طی مصاحبه ی خبرنگار تلویزیون با ایشان ، یادآور شدند که : "فرق ندارد سلاح حمل شده ساتور قصابی باشد یا ساتور خانگی. چنانچه ساتور خانگی هم باشد و از آشپزخانه به بیرون از خانه حمل شود باز هم پیگرد قانونی دارد و ممنوع است و فرد مورد نظر بلافاصله دستگیر می شود."
گویا خبرنگار رسانه ی ملی فراموش کرده بود که به جناب مسئول دایره ی قضایی توصیه کند تا از تولید هر گونه چاقوی ضامن دار مانند چاقوهای دسته زنجانی ممانعت شود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تصویر فوق تعدادی از چاقوهای دسته زنجانی را نشان می دهد که دسته های چوبی آن طرح بسیار عجیبی دارد. بر روی دسته های آن شکل و شمایل پادشاهان حکاکی شده و هر کدام یک تاج شاهی به سر دارند. 
و جالب تر اینکه تاج سومین چاقو علاوه بر اینکه فرم نیم رخ هر چهار عدد ، تصویر ورق شاه در بازی پاسور را تداعی می کند ، چنان به زیرکانه طراحی شده که گویا طراحان آن خود را عامدانه به بی خبری از بی بی دل زده اند. بی بیِ عشق که در قلب مردم خانه دارد و این بار نیز تمامی نقشه هاشان را به باد فنا خواهد سپرد !!!

.

.

  • آسیه خوئی

.

نگاه و حس مینیاتوری خدا نسبت به انسان ها دقیقاً همانند نگاه و حس مادران نسبت به فرزندان است.
تنبیهی در کار نیست. اگر باشد برای تأدیب و بیداری ست. خدا دلِ مجازات ندارد.
همانطور که پاداش مادران به فرزندان بدون چشمداشت است پاداش خدا نیز به تمامی موجودات ، بدون داشتن هیچ توقعی از آنان بذل می شود.
یکی از دلایل صحیحی که در دیدگاه عرفانی ، "زن" را جلوه گاه و آینه ی خداوند می دانند همین است.
یکی از دلایلِ این موضوع نیز که زنان زودتر و آسان تر از مردان به رموز هستی دست می یابند و در ساحت درک خداوند به سهولت به مشاهده ی او می رسند به دلیل تشابهات و سنخیت های بسیاری ست که در وجود خود و او می یابند و از ساده ترین راه ها برای آنان در معرفت او ، شناخت خود از زاویه ی همین مشابهت هاست.
رودخانه ی وجود "زن" ، همیشه از گذرِ پر ترانه و عاشقانه ی او جاری ست...
بنابراین به حس مینیاتوری آنان و نگاه عاطفی و مملو از احساسات آنان احترام بگذاریم.
لطافت و شفافیت آیینه ی وجود زنان را با سنگ زدن که عملی متحجرانه و خاص انسان های وحشی ، نئاندرتال و عصر حجر است ؛ از بین نبریم. 
اصولاً به حریم هیچ انسانی آنقدر نزدیک نشویم که حتی نفس کشیدن هایمان ، آینه ی وجودشان را مات و مِه آگین کند. هیچ انسانی. چه مرد و چه زن.
تنها در قبول تکثر و کثرت گرایی و احترام به تکاثرِ تفاوت ها و دیدگاه هاست که می توان در جهانی عاری از حکومت مونیسم های ارزشی و در دنیایی بدون نیاز به سلاح های اتمی زندگی کرد !!!

.

.

  • آسیه خوئی

.

مَه بوسِ من !
شما بهتر از تمام آدمیزادگان می دانید که اولین اختراع خداوند ، پیش از آنکه مخترعی را بیافریند ، "عشق" بود. بنابراین من هرگز با شما دشمن نبوده ام. من هیچگاه با هیچکس دشمن نبوده ام. اما نمی دانم چرا عده ای از کاشفانِ شوکران که کلامشان همیشه همرنگ و هم عطر با مکاشفات شان است ، مرا دشمن خود می دانند. من همیشه حتی برای آنها که خود را دشمن من می دانند دعا می کنم تا خویشتن را به دست خود ، مانند اخسران روزگار به هلاکت نیافکنند. شاید از همین روست که شمــــا مرا مسلح به بُرّنده ترین و کارآمدترین سلاح ، یعنی "عشق" می دانید.
از شما ممنونم به خاطر اینکه شما نیز مانند من معتقدید که یکی از بارزترین خصیصه های "عشق" ، احترام است و انسان عاشق هرگز در گفتگوهایش با دیگران ، کلامی به دور از ادب و اخلاق بر زبان جاری نمی کند. 
از شما ممنونم که کماکان مانند سال های گذشته به خاطر من با بال های فرشته سان خود بر گونه ی شیاطین سیلی می زنید و گاه نیز باز هم به خاطر من از بال فرشتگان ، سیلی های فراوان می خورید.
از شما بسیار سپاسگزارم که دوباره خود را برای نجات من اختراع کرده اید. شاید از همین روست که خداوند نیز مرا برای نجات "عشق" اختراع کرده است.
نمی دانم این چندمین نامه است که به دستتان نمی رسد اما من هرگز از نوشتن خسته نمی شوم و اگر این نامه ها و پچ پچه های شبانه ام باز هم برای صورت ماه شما ، سیلی و سِیلی از اشک نمی آفریند ، اجازه می خواهم تا هر از چند گاه برایتان نامه بنویسم و به گفتگوی خود با شما مثل سابق بر روی همین ورق پاره ها ادامه دهم. 
از دور روی ماهتان را می بوسم.
مَه بوس من ! گفته بودم اگر هر شب به ماه نگاه کنید ، آخر شکل ماه می شوید و ممکن است رشکِ حتی ستارگان را برانگیزید.
بدرود

.

.

  • آسیه خوئی

.

مرا به مزرعه ی روشنِ ستاره ببر
برای چیدنِ گل های بی شماره ببر

بگیر دستِ مرا همچو طفل و در مهتاب
به گردشِِ رمه ی ابر پاره پاره ببر

به دشتِِ آبیِ مهتاب های رؤیایی
به بالِ ابر نشان و به یک اشاره ببر

خیال کودکی ام لای لای می گوید
مرا به جنبشِ آرام گاهواره ببر

به راهِ کودکی ام سکّه ی شعف گُم شد
برای جُستن شادی مرا دوباره ببر

به موی دختر همبازی ام، بزن گُلِ ماه
برای گردنِ او طوقی از ستاره ببر

بگیر سکّه ی خورشید و ماه را از من
برای مونسِ خُردم چو گوشواره ببر

بریز برسر و رویش شکوفه ی گیلاس
مرا به شادیِ او تا کنم نظاره ببر

تنِ گداخته ام چون کویر می گوید :
مرا به بارشِ سرد و زلالِ چاره ببر

بیا سیاوش پاکی! سواره بر اسبت
مرا ز جنگلی از آتش و شراره ببر
.

.
"رضا افضلی"

.

.

  • آسیه خوئی

.

سلام ای آفتابی! کربلایی! زائر خورشید!
زیارت ها قبول ای قاصدک! با خود چه آوردید ؟

صدایی.. ناله ای.. آهی پر از سوز و گداز انگار ـ
تمام راه را با کاروان بود.. آه ، فهمیدید ؟!!

مشبّه از دلی پر شِکوه با لبخند ظاهر شد
به وجهی در شَبَه ـ تشبیه مجمل ـ حذف را دیدید ؟

فراتِ چشمتان را قطره قطره گریه آوردیم
شما یک جام از.. یعنی دلی از دجله پر کردید ؟!

چه می گفت آنکه بی پا بال می زد، سردَوان می رفت ؟
زمین با چرخِ یک چرخک* به پابوسیِ او چرخید !؟

کنار در.. کنار آن ورودی.. پرده ای پس رفت
کسی از پشت پرده گفت با لکنت : بفرمائید !

شما وقتی که در هر شش جهت آئینه می دیدید
در آنجا یک پرنده ، بین کاغذ ها چه برمی چید ؟

نگفت این نامه را با خود ببر تا قصر فرعون ها ؟
به آوازی.. پیامی.. مرغِ "کوکو" را نمی پرسید؟

* * *

ببخشید! این همه پرسش شما را خسته می سازد
ولی با خود گلوبندی** وَ یا طوقی نیاوردید !؟
.
.
آسیه خوئی 
.
.
پاورقی ها :
* چرخک : ویلچر ، صندلی چرخ دار
** گلوبند : تعبیر دیگری ست از طوق که بر دور گردن پرندگانِ طوق دار ، منقش است.

.

.

  • آسیه خوئی

.

هر گاه روزنگار تقویم کشورهای اسلامی به ماه محرم می رسد و در این ایام به نحوه ی شهادت یکی از فرزندان امام سوم مسلمانان توسط تیر سه شعبه ی حرملة بن کاهل اسدی اشاره می شود ؛ آنچه که در ذهنم از کلمات "تیر سه شعبه" نقش می بندد مصائبی ست که بسیار سخت تر از مصیبت از دست دادن انسان های کاملی همچون امام حسین است.
تیر سه شعبه ای که به واقع گلوگاه مسیر امام را نشانه رفته بود و با اتحاد و همبستگی با یکدیگر در صدد مسدود کردن راه تنفس افکار و اهداف او برآمده بود عبارت بود از :
زر ، زور و تزویر. سرمایه داری انحصاری و اشرافیت گرایی ، قدرت حاکم و استبداد ، استحمار و فریب.
یکی از ارکان نظام اشرافیت(سرمایه داری) ، فاصله است که به وسیله ی تأکید بر آن استوار می ماند. نظام اشرافی برای حفظ برتری خود باید همیشه متمایز باشد و فاصله ی خود را از عوام و مردم ، با کبر و غرور و قدرت حفظ کند تا برای خود احترام بخرد. به همین دلیل است که نمایندگان زر و زور(سرمایه داری انحصاری و قدرت حکومت استبدادی) برای تداوم بخشیدن به بقای خود دست به دست یکدیگر می دهند.
این دو نیرو (زر و زور) برای کسب احترام و حرف شنوی از سوی مردمان ، احتیاج به قوه ی سومی نیز دارند تا در کنار آنها قرار گیرد. تزویر (استحمار و فریب). این قوه ی سوم با تکیه بر نقاط ضعف و علایق مردم(مانند دین، آزادیخواهی و مبارزه) آنها را بسوی نخوت و سستی و انفعال می کشاند تا ناگزیر در تبعیت از دو قوه ی دیگر فعال باشند. مهمترین ابزار تزویر و استحمار ، اهانت به عوام و خواصِ آنان است.
پس به ناگزیر در چنین جوامعی ، احترام و اهانت به شکل دو قطب لازم الوجود در کنار هم قرار می گیرند. احترام به اشراف بواسطه ی فشاری که قدرت به مردم وارد می کند و اهانت به عوام و به مردم بواسطه ی فشاری که استحمارگران با حیل و تدابیر خاص خود نسبت به آنان بکار می برند.
گاهی این احترام و اهانت ، آنچنان با افراد عجین می شود که اصالت اشراف و حقارت مردم به شکل یک باور مسری در می آید. اگرچه تأکیدی که عوامل حکومت زر و زور و تزویر بر احترام به این سه قوه می ورزند افشاکننده ی چیزی ست که احترام ، پرده پوش آن است : توهین و بی احترامی. 
استعداد فوق العاده بالایی که این سه قوه در توهین و بی احترامی دارند نشان از همان نشانه گیری حرمله با تیر سه شعبه اش دارد که دریدن گلوی حق و حقیقت را هدف قرار داده است.

.

.

  • آسیه خوئی

https://www.youtube.com/watch?v=8zJCFMDV1wk&feature=share

.

در ابتدا کلمه بود و دیگر هیچ
در انتها نیز از تو 
فقط کلمه خواهد ماند و دیگر هیچ.

بنگر که در واژه نشسته ای 
یا
بر واژن فاحشه های سیاست ؟!
که در تصرف و تجاوز به همسایگانت
تو را همچون آلتی
به بازیچه ها

به آلات

و ابزار نظامی شان افزوده اند !!
.

.

آسیه خوئی

.

.

  • آسیه خوئی

.
یک روز می آیی.. شبی.. در لحظه ای از یک غروب
در یک طلوع ِ بی نظیر از ماه ، شاید از جنوب


روزی که بر یک تاب چوبی فارغ ار هر تاب و تب
تنها نشستم با درختی ، در کنارش نهر و جوب 


آنگاه از پاهای من آهسته بالا می روی
کم کم شناور می شوم در یک تب ِ مطبوع و خوب


وقتی به قلبم می رسی گریان پشیمان می شـوی
گویی دریغ از من که گیرم جان ِ سلطان ِ قلوب


آرام برمی گردی و من در زمان حل می شـوم : 
پندار هستی ، تک درختی ، نور ، ساعت ، رقص ِ چوب


یک تاب ِ خالی ، اشکِ مرگ و سازِ پاندول ، شوق باد...
در زیر نــور مــاه ، آوازی ست از یـک دارکـوب.
.

.
آسیه خوئی ـ 95/7/5 ـ دوشنبه 5 بامداد

.

.

  • آسیه خوئی

... لذا در قرآن برای زنانی که در دایره و حوزه ی اعضای خانواده ، فامیل و پیروان (مؤمنانِ) آن حضرت قرار نمی گیرند ، هیچگونه توصیه یا پیشنهادی و بخصوص اجبار و الزامی در خصوص رعایت حجاب صورت نگرفته است.


به این آیه که از معدود آیات قرآن در باره ی حجاب است توجه بفرمایید : 


سوره ی احزاب ، آیه ی 59 :

"یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنینَ یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنی‏ أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً "


معنی آیه :
" ای پیغمبر به همسران و دختران خود و همسرانِ مؤمنان بگو بسیار بهتر است خویش را به جلابیب بپوشانند تا بازشناخته شوند و مورد تعرض قرار نگیرند و خدا آمرزنده و مهربان است ".


نکته ی مهم دیگری که در این آیه از چشم بعضی از مفسرین پنهان مانده است ، ارائه ی رهنمودی برای بازشناخته شدن و مشخص شدن زنان خانواده ی پیامبر از دیگر زنان بوده است که توصیه شده است با رعایت حجاب و با شناخته شدن و مشخص شدن این بانوان بوسیله ی پوشش خاصِ پیشنهاد شده می توان آنان را از تعرض مخالفان پیامبر مصون داشت. همین.


پس چگونه است که نمایندگان اسلام در ایران و یا در دیگر نقاطی از جهان که حکومت اسلامی دارند همه ی زنان را مکلف و مجبور به رعایت حجاب می کنند در حالیکه طبق توصیه ی خود قرآن بهتر است که زنان مؤمنان و زنان مؤمنه با رعایت پوشش خاص خود از دیگر زنان متمایز و منفک باشند !؟


بنابراین هیچ قانونگذار و مفتی ای نباید همگی زنان یک جامعه را حتی اگر جامعه ای باشد که تحت حاکمیت یک حکومت اسلامی به سر می برد ، مجبور و ملزم به رعایت حجاب کامل اسلامی و یا حتی بر سر گذاشتن روسری کند چه رسد به آنکه بخواهد آنان را تهدید و تکفیر و مجازات نماید. !!! 
.

.
... ادامه دارد

.

.

  • آسیه خوئی