ویرگول ، سرِ خط ،

ویرگول ، سرِ خط ،

سلام سلام ...
من زنده ام !
من باز هم زنده ماندم !
و همچنان با نام "او" مغازله دارم
یعنی
گنبد مینا را می بینم
عطر گل مینا را می نوشم
و آواز طرب انگیز پرنده ی مینا را می شنوم
یعنی
حالِ دلم در این میناکاری ها
خوبِ خوب است.

حتا در سماعی که
از زخم های پی درپی
دچارش می شوی
و زمین و آسمان
ترانه خوان تو می شود ؛
جبرئیل
چتر بال های سفیدش را
روی سرت می گیرد
و با لب های بی حرکت می گوید :
"آرام باش".

یعنی
من لال هم نیستم ،
ویرگول ،
سرِ خط ،

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

.

بعد از سلام ، عرض شود خدمت شما
ما نیز آدمیم بلانسبت شما

بانوی من ! زیاد مزاحم نمی شوم
یک عمر داده است دلم زحمت شما

باور کنید باز همین چند لحظه پیش
با عشق باز بود سر صحبت شما

اما ! هنوز هم به دلم -این دل غریب-
سر می زند زنی به قد و قامت شما

انگار سال هاست که کوچیده ای و ما
بر دوش می کشیم غم غربت شما

ما درد خویش را به خدا هم نگفته ایم
تا نشکنیم پیش کسی حرمت شما

من بیش از این مزاحم وقتت نمی شوم
بانو ! خدا زیاد کند عزّت شما

.

.

پینوشت : از همه چه پنهون ، خیلی حس خوبی داره اینکه گاهی خودت با خودت حرف بزنی.

اما خدا رو صدهزار مرتبه شکر می کنم که هنوز مث بعضیا نیستم. 
شرایط بعضیا خیلی سخته. خیلی.

بعضیایی که به اداره ی پست میرن و به آدرس خودشون واسه خودشون نامه پست می کنند و یا با موبایلشون به شماره ی خودشون پیامک می فرستند. گاهی هم با یه چمدون پر از کتاب به ایستگاه قطار یا ترمینال اتوبوس های مسافربری میرن و بعد بدون اینکه سوار قطار یا اتوبوسی بشن دوباره به خونه شون برمیگردن و زنگ در خونه شون رو میزنن و بعد با دسته کلیدِ خودشون ، در رو باز می کنن و میان خونه واسه خودشون چای دم می کنن و چمدون پر از سوغاتی(کتاب) رو باز می کنن و ...

اگه یه وقتایی دیدی دیگه کسی برا هیچکدوم از حرفات تلخونم خرد نمیکنه ـ بخاطر اینکه هیچوقت در اون حرفا در لابلای صحبتهات تعریف و تمجیدی ازشون نداشتی ـ ، بدون که وقتش رسیده که خودت حرفای خودت رو بخری ، واسه خودت کادوپیچشون کنی ، بذاری توو چمدون ، ببری ترمینال ، دوباره بیاری خونه و به خودت هدیه بدی. کتابایی رو که خودت نوشتی و چاپشون کردی !!!!.
کتابایی که فقط یه مخاطب داره. 
اونم خودت !!!

.

بعضی وقتا یه حرفایی هست که فقط واسه خودت قابل تحمل و قابل درکه. 

حتی تصورش هم خیلی جالبه. اینکه بعضی وقتا کتابی که چاپ میشه فقط به تیراژ یه نسخه منتشر بشه و فقط برای یه نفر که تنها مخاطب اون کتابه ، ارسال بشه.

.

.

  • آسیه خوئی

.

زنده و جاویدان باد روشنایی برای همه !

"جنبش روشنایی" یک حرکت مدنی ست که در افغانستان ، کمتر در گذشته نمونه‌های آن را در دست داریم. این جنبش به‌ عنوان یک حرکت مدنیِ دادخواهانه باید از سوی حکومت افغانستان جدی گرفته شود. حرکت‌های دادخواهانه و حق‌ طلبانه‌ ی مردمی ، لازمه ی ‌جوامع دمکراتیک است و می‌تواند فاصله‌ ی مردم با حکومت را کمتر سازد.

در زیر مقاله ای از "زلمی کاوه" در باره ی دیدگاه ها و مطالبات این جنبش می خوانیم :

1
جنبش روشنایی نشان می دهد که دمکراسی اقتصادی می تواند به شعار اساسی مردمی در دراز مدت تبدیل شود. هر شعاری غیر از مبارزه برای برابری در عرصه های اقتصادی و رسیدن به رفاه مادی نمی تواند این همه آدم را مصمم برای تحقق آن متحد سازد. در جهان کنونی خیلی از دیکتاتورها و قدرت مداران بر این باورند که می توانند مردم را فریب داد. آنها نقش تحولات ساختاری در عرصه اطلاع رسانی، شبکه ای و تغییر بنیادهای مادی اجتماعی را یا نمی فهمند و یا اینکه نقش مردم را در مقابله با جنگ های روانی و مبارزه ی آنها را بر علیه فشار ، تعمداً نادیده می گیرند.

2
دیکتاتورها، جلادها، ستمگرها و استثمارگران هنور از درک این اوضاع عاجزند که در #افغانستان جنگ زده نیز فقرا می توانند به عنوان مبارزان راه برابری ظهور کنند تا عدالت اقتصادی را به آرمان همگانی بدل نمایند.

3
در افغانستان مانند کشورهای دیگر نسل جدیدی از مبارزان ظهور کرده اند که در ساختار جامعه شبکه ای ادغام شده اند و نمی توانند جدا از تحولات جهانی نفس بکشند. هر بخشی از آنها بنا بر درک غیر مادی ای که از پدیده ها دارند با پوشیدن لباس جدید با فراورده های ذهنی عصر دولت ملی دست و پا می زنند.
تحولات آتی نشان خواهد داد که شعارهای اقتصادی عمده ترین درون مایه های رسیدن به رفاه عمومی را تشکیل می دهد و شعار روشنایی برای همه را باید در بستر این خواسته ها مطالعه کرد.

4
شورش اشکال گوناگون دارد. یکی از نمونه های شورش مبارزه با شعار ضد اِعمال خشنونت است. هر چند زمانی مائو گفته بود «ستاد فرماندهی را بمباران کنید» که در ذات خود امر خوبی ست اما در زمان مائو تا عصر #انقلاب اطلاع رسانی فاصله زیادی وجود دارد. بمباران مرکز توطئه و فساد می تواند آخرین آلترناتیو باشد اما هرگز کشتار برای مشروعیت تحولات، نمی تواند مشروع باشد. مبارزین عصر اینترنت فقط با تکیه بر آگاهی و اطلاعات است که می توانند بر ذهنیت ها اثر بگذارند و روند انسان سازی جامعه را به امر روال عادی تبدیل نمایند.

5
ضد شورش ، مقاومت است و مقاومت برای امر بهتر است و در مقاومت همه ی نیرو نباید از ذهنیت هایی که مولده های ذهنی ، ایدئولوژیک و عناصر عام پیشه ی سرمایه داری را تشکیل می دهند سود ببرند. چون آن ذهنیت ها محصول عصر گذشته و باز تولید ایدئولوژی های معاصرند. این ها نمی توانند ابزار خوبی برای رسیدن به اهداف والای انسانی باشند. تکیه روی عناصر تاریخی تنها در گستره تاریخ است که معنا دارد. این تاریخ نباید امر قانونی عام باشد و یا اصولنامه مبارزاتی برای مبارزان امر آزادیبخش.


6
برای مبارزه دایمی تنها یک شعار کافی نیست. شعار روشنایی امر طبقاتی ست و لرزه بر جان استثمارگران است. سازماندهی این امر منجر به تولید فرهنگ جدید مبارزاتی می شود. این امر نباید از فسیل های قومیت و نژاد بهره گیری کند. اگر این جنبش از قید های شرطی زمان اجتماعی عبور کند و راه مبارزات طبقاتی را به مثابه امر رهایی از سلطه ی مالی و روانی طبقات مسلطه سازماندهی نماید مسیر مبارزه اجتماعی را به شکل انسانی رهنمایی خواهد کرد.

7
طبقات حاکم هماره تلاش می کنند در عصر استیصال خویش به بخشی از جنبش تبدیل گردند و با استفاده از نقاط آسیب پذیر آن برای تحقق مصالح و منافع خود ضربه محکم و کاری بر جنبش بزنند. اگراین جنبش ها اجازه دهند بوقلمون های رنگارنگ با استفاده از ایدیولوژی های زمان بر چنین جنبش ها ضربه بزنند، این جنبش ها را در کوتاه مدت آسیب پذیر می سازند اما باید بدانند که این جنبش حتی پس از این ضربه های احتمالی ، در دراز مدت تجربه ی جدیدی از مبارزات اجتماعی را به ارمغان خواهد آورد.

8
جنبش روشنایی قومی نیست و نباید اجازه داد رهبران قومی اهداف این جنبش را برای منافع خویش معامله کنند. خاکنشینی رهبران و روباه های کابل را نباید به نشانه ی همبستگی آنها تلقی کرد بلکه به عنوان نماد عجز و تضرع آنها مورد ارزیابی قرار می گیرد. آنها رفتنی اند و قضاوت تاریخ به صورت عام آنگونه نیست که ستمگران آرزو دارند.


ما در زمانی که اکنون مرده است زندگی می کنم و باید برای جهانی که در حال تولد است تلاش کرد.


زنده و جاویدان باد روشنایی برای همه !

.

.

  • آسیه خوئی

.

در بخش نامه ها در پنجاه و سومین نامه در کتاب نهج البلاغه ، آنچنان توصیه های فصیح و شفافی در باب راهکارهای اجرائی اداره ی یک حکومت دینی و به خصوص اِعمال حقوق مردم ، بکار رفته است که اگر فحوای کلام را خود در برهه هایی از روزگار کنونی به چشم خود ندیده باشید و در تاریخ حکومت ها نخوانده باشید گمان به اغراق در کلام می برید.

.

دقت بفرمایید :

.

" و اشعر قلبک الرحمه للرعیه، و المحبه لهم، و اللطف بهم، و لا تکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم". [ نهج البلاغه ـ نامه ى 53]

.

معنی :

.

"و با مردم مهربان باش و دوستى و صمیمیت با آنها را در قلب خود جاى ده و همچون جانورى درنده مباش که خوردنشان را غنیمت شمارى".

.

جملات فوق را مولا در آیین حکومت دارى خود ، به ولاه و حکمرانان خویش در سرزمین هاى اسلامى ، پس از توصیه به خویشتن دارى و رعایت تقوا و پرهیز از دنباله روى از هواهاى نفسانى و شهوات ، لزوم مردم دارى و برخورد خوش با عموم مردم توصیه کرده اند.

بنابرین اگر سردمداران یک حکومت به موازین و معیارهای دینی برای اداره ی حکومت خود قائل هستند باید بدانند یکی از مواردی که رضایت عموم بدان بستگى دارد این است که پاسخ به این سئوال را بدرستی بدانند. این سئوال  که :

حکومت آنها با چه دیده اى به خود و به توده ى مردم نگاه مى کند؟ با این چشم که آنها برده و مملوک ، و خود صاحب اختیارند ؟ و یا با این چشم که مردم صاحب حق اند و سردمداران تنها وکیل و امین و نماینده ی آنها ؟

.

در صورت اول ، هر خدمتى انجام دهند از نوع تیماری ست که مالکِ یک حیوان براى حیوان خویش انجام مى دهد و در صورت دوم ، از نوع خدمتى ست که یک امانتدار صالح انجام مى دهد. اعتراف حکومت به حقوق واقعى مردم و احتراز از هر نوع عملى که نمایانگر نفى حق حاکمیت مردم باشد ، از شرایط اولیه ى جلب رضایت و اطمینان آنان است.

.

.

... ادامه دارد

.

.

  • آسیه خوئی

.
برای دانستن حقوق جامعه بر رهبران می توان به منابع و مآخذ بسیاری مراجعه کرد. اما در میان این منابع ، کتاب نهج البلاغه تنها منبعی ست که هر کسی توان و یارای مراجعه به آن را در خود نمی بیند. نه به این دلیل که درک و فهم متون آن دشوار است. بلکه بالعکس ، کلام نهج البلاغه از چنان بلاغت و سلاستی برخوردار است که تو گویی نویسنده ی آن همانطور که در همه ی تدابیر خود در اداره ی حکومت ، مدبر و سیاس بوده است ، در بکارگیری صنعت شیوایی و روانی در کلام خود نیز تأکیدی تعمدانه داشته است. معنای عنوان کتاب نیز بر این تعبیر مزید بر علت است : "شیوه ی شیوایی".
.
چرا عده ای به هنگام خواندن نهج البلاغه و قیاس نکات و وصایای توصیه شده در آن با شرایط حاکم بر روزگار کنونی چنان منقلب و اندوهگین می شوند که سر خود را بر دیوار می کوبند و یا عده ای وحشت زده و خجالت زده ، عرق شرم بر جبین شان می نشیند ؟
. 
اصلا چرا باید من پاسخ سئوال بالا را بگویم ؟
تو خود حدیث مفصل از این مجمل بخوان :
.
"و اذا غلبت الرعیه و الیها، او اجحف الوالى برعیته، اختلفت هنا لک الکلمه، و ظهرت معالم الجور، و کثر الادغال فى الدین، و ترکت محاج السنن، فعمل بالهوى، و عطلت الاحکام، و کثرت علل النفوس، فلا یستوحش لعظیم حق عطل، و لا لعظیم باطل فعل! فهنالک تذل الابرار، و تعز الاشرار، و تعظم تبعات الله سبحانه عند العباد".
.
معنی :
.
"و هنگام چیرگى مردم بر زمامدار و ستمِ زمامدار بر مردم ، وحدت پایمال و تفرقه حاکم شده و نشانه هاى ستمکارى پدیدار و خیانت در دین زیاد گردد. قانون شکنى مرسوم و هوسرانى معمول شود. احکام الهى تعطیل و بیمارى ها افزون گردد. پس ، از فروگذارى حق اگر چه بزرگ باشد باکى نداشته و از عقوبت تبهکارى پروا نباشد. در این هنگام نیکان خوار گردند و بدکاران عزیز ، و بر دوش بندگان خدا عقوبتى سخت نهاده شود".
.
به همین دلیل بود که عرض کردم هر کسی توان و یارای مراجعه به این کتاب را برای نکته برداری و نکته آموزی ندارد. !!
.
.
... ادامه دارد
.
.
  • آسیه خوئی

.
اما در کشورهای اسلامی ، برقراری این مساوات و عدالت ها باید چشمگیرتر و چشم نوازتر باشد. چرا که پیشوای دینی حکومت های اسلامی ، مولا و رهبری ست که عدالت ورزی و عدالت گستری وی در حکومت پنج ساله اش نسبت به حتی مخالفانش بر هیچکس پوشیده نبوده و نیست.

.
بنابرین برای یک حکومت اسلامی باید بسیار کسر شئونات قائل شد که در اجرائیات قوانین و اصول خود تعداد کثیری از خانواده ها را تنها به دلیل اختلافات نظری و فکری ، از برخورداری از طبیعی ترین و مسلم ترین حقوق اجتماعی و شهروندی محروم سازد.

.

طی سخنان خارج از شئونات مذهبی و قوانین اجتماعی و انسانیِ یکی از خطیبان که چندی پیش در جمعی از دوستان و پیروان خود مطرح کردند ، گویا ایشان وانمود به عدم اجرای این تبعیض ها و تازگی داشتن این استثناء قائل شدن ها در بعضی کشورها داشتند. در حالیکه حداقل قریب به چندین دهه از اجرای این طرح مستبدانه می گذرد و مطرح کردن آن و تصویب کردن و صحه گذاشتن بر درستی اینگونه تبعیضات بصورت شفاف و علنی از سوی ایشان ، تنها می تواند این معنا را برساند که : "خدایان بی هیچ ترس و واهمه ای ، حق خدایی بر تمام انسان های سراسر دنیا را دارند و هر چه برای مردمان اراده کنند اراده ی خداوندی ست".

.
اگر در این متن ، خانواده هایی را که از نقطه نظرات فکری ، سیاسی و مذهبی با حاکمین یک جامعه اختلاف نظر دارند با حروف اختصاری "الف تا ی" بنامیم ، این نوشتار طبق استثنائاتی که تبعیضاتِ حکومتیِ بعضی از کشورها در جهان برای مردمان در مقایسه با دیگر افراد نورچشمیِ خود قائل می شوند و اراده می فرمایند ، چنین ادامه می یابد :

.

* ما خداوندگاران اراده می کنیم که بعضی فرزندان از خانواده های "الف تا یا"ی کشورهای اسلامی نباید تحصیلات عالی داشته باشند. این ما هستیم که باید تصمیم بگیریم کدام فرزند از کدام خانواده تحصیلات عالی داشته باشد.
* ما خداوندگاران اراده می کنیم که برای حضور در میادین نبرد در مقابله با تهاجمات و حملات دشمن و بیگانه به کشورهای اسلامی نباید از سربازهای فداکار و باخلوص خود استفاده کنیم. تعداد این مخلِصین و مخلَصین بسیار اندک است و ما نباید نیروهای خود را از دست بدهیم. 
* ما خداوندگاران اراده می کنیم که باید بر ذهن و اندیشه ی فرزندان خانواده های "الف تا یا" ی کشورهای اسلامی در محیط هایی خارج از محیط خانواده تسلط داشته باشیم و آنها را برای حضور در جبهه های جنگ تربیت و سپس اعزام بفرماییم.
* ما خداوندگاران اراده می کنیم که فرزندان خانواده های "الف تا یا"ی کشورهای اسلامی هرگز نباید به داشتن پُست ها و مشاغل سطح بالا منصوب شوند. تنها به این دلیل که ممکن است در آینده ، آنها نیز مانند بعضی از اعضای خانواده های اجدادی خود به صورت فطری و ذاتی به مخالفت با سیاست های ما گرایش پیدا کنند.
* ما خداوندگاران اراده می کنیم که خانواده های "الف تا یا"ی کشورهای اسلامی نباید از امکانات رفاهیِ مکفی برخوردار باشند. تنها به این دلیل که به پشتوانه ی تمول مالی خویش قادر خواهند بود تا از امکانات بالای تحصیلی ، شغلی و حق انتخابِ ادامه ی حیات در هر یک از کشورهای بیگانه (!!) را بیابند و برخوردار شوند.
* ما خداوندگاران اراده می کنیم که ...
.

.
... ادامه دارد

.

.

  • آسیه خوئی

.
یکی دیگر از مهمترین حقوق جامعه بر رهبران ، داشتن حق تساوی در برخورداری از تمامی امکانات و شرایطِ اکتساب و تحصیلِ مراحل ارتقاء و رشد خانواده ها و فرزندان شان در همه ی زمینه های علمی ، اقتصادی و فرهنگی ست.

.

هر خانواده در یک جامعه ، این حق را دارد که بخواهد و بتواند برای خود و فرزندانش اگر نه به مساوات و به میزان برخورداریِ طبقه ی وابسته به سیاست های حاکم و طبقات متمول و مرفه ، حداقل طبق طبیعی ترین و مسلم ترین حقوق شهروندی در زمینه ی تحصیل و کسب علوم جهت ارتقاء امکاناتِ یک زندگی ایده آل در ابعاد معنوی و مادی ؛ دارای اختیار ، اراده و امنیت کافی و لازم باشد.

.

در جامعه و اجتماعی که همه ی افراد آن برای دوام و بقای کشور خود از جان و مال و وقت و فکر خود و خانواده های خود به یک نسبت مساوی سرمایه گذاری می کنند ، هیچ شخص و یا هیچ گروهی نمی تواند و نباید این حق را به خود بدهد که برای تک تکِ خانواده ها و افراد آن ، در خصوص عدم حق برخورداری از حتی ابتدایی ترین و طبیعی ترین حقوق مسلم شهروندی ـ یعنی کسب موقعیت ها و امکان تحصیلات عالی ، شغلی ، اجتماعی و رفاهی ـ تعیین تکلیف کند و تصمیم گیری داشته باشد.

.

حقوق و شرایطی که در فوق ذکر شد یکی از مهمترین حقوق مسلمی ست که بنیان گذاران هر حکومت غیر مستبدی در هر کشوری از سراسر جهان برای مردمان خود قائل هستند. اما ...
.

.
... ادامه دارد

.

.

  • آسیه خوئی

.
زبان بسیاری از قدرت ها زبانی ست که اگر نخواهید کاری را که به شما گفته می شود انجام بدهید ، با تهدید و تنبیه روبرو می شوید و اگر انجام بدهید با وعده و پاداش مواجه می شوید.

در صورتی که اگر قدرتمداران به جای کنترل بیرونی از تئوری انتخاب برای هدایت جامعه به سمت جامعه ای فعال و پویا در مسیر موفقیت ، شادمانی و سعادت بهره ببرند مردم نیز به کمک آنها می شتابند تا مشکلات را با هم حل کنند در حالیکه زبان کنترل بیرونی مشکلات را افزایش می دهد. 

.
مردمِ یک جامعه ی سالم که رها از بند کنترل های مدیریتی بر اساس جبر و زور هستند به شکوفایی خلاقیت هایشان می پردازند. اما مردمی که تحت چنین کنترل هایی به سر می برند و فاقد هر خلاقیتی هستند ، اصولا زبان و تفکر آنها ـ مانند اهالی قدرت مدارـ کلیشه ای ست و غالباً از چند کلمه ی مصطلح و تهدید آمیز ساخته شده است. در حالیکه زبان مردمِ رها و وارسته از هر یوغ و استکباری ، همراه با واژگانی خلاق ، مشفقانه و بدون هر گونه تهدید است.


بعنوان مثال به این جملات از زبان این دو دسته از افراد نگاه کنید :
.
افراد کنترلگرا :
" کسانی که از حیات حیوانات وحشی دفاع می کنند بهتر است خودشان نیز به جنگل و حیات وحش بروند و با همان حیوانات وحشی زندگی کنند. "
.
افراد انتخاب گرا :
" مهربانی و انسانیت یعنی اینکه تو برای حیوانات وحشی نیز شخصیت و روح قائل باشی و به آنها حق حیات و حق انتخاب زندگی بدهی و برای آنها نیز امکانات ادامه ی حیات به نوع دلخواه خودشان فراهم سازی. "
.
زبان افراد کنترل گرا در برخی از موقعیت هایی که قدرت زیادی دارند ، ممکن است برای کوتاه مدت مؤثر باشد ولی در بلند مدت متوجه اثرات سوء گفتارشان برای خود و همگان خواهند شد. گرفتاری و فلاکت ناشی از کاربرد این زبان ، هزینه ی هنگفتی در پی خواهد داشت. 
به خاطر داشته باشید که این اثرات سوء اصلا پدیده هایی ناگهانی نیستند. تراکمی و تجمعی هستند. یعنی از آنجا که زبان کنترلگرا همواره با مقاومت اکثر مردم روبروست ، در طول زمان این مقاومت ها در کنار هم قرار می گیرند و بتدریج بر روی هم انباشته شده و ناگهان فوران می کنند و مشکلِ کوچکِ آغاز را پیچیده و غالباً غیرقابل حل می کنند. 
.
بنابرین پیروان و پرورش(!!)یافتگانِ زبان کنترلگرا که تحت روانشناسیِ تحمیل ، زور ، جبر ، تحکم و استفاده ی آمرانه از قدرت ، پرورده و فربه شده اند ممکن است در مقاطع کوتاه زمانی در مثلا چندین نبرد پیروز شوند اما در طولانی مدت و در نهایت شکست می خورند.
.

.
... ادامه دارد

.

.

  • آسیه خوئی

.

معمولا افرادی که قدرت را در دست دارند حامی این طرز تفکرند که افراد خاطی چنان باید تنبیه شوند که پس از تنبیه ، بی هیچ چون و چرایی تحت اراده ی ما درآیند و اتوماتیک وار و کنترل شده آنچه را که ما فرمان می دهیم اطاعت کنند. تنها پس از این شیوه از تنبیهات است که با ملاحظه ی تبعیت هایشان به آنها پاداش می دهیم و تشویقشان می کنیم.

.
این فرضیه ی عملیاتیِ روانشناسیِ کنترل بیرونی ست و البته آنچه که بسیار مهم است و از چشم کنترلگران پوشیده مانده و یا اصلا برایشان مهم نیست ، پسامدهای چنین فرضیه ای ست. یکی از پسامدهای این فرضیه ، سرمشقی ست که همواره ذهن اکثر مردم کره ی زمین از این تفکر می گیرند و ناآگاهانه از روش آنها برای حفظ قدرت های خُرد خود در سطوح کوچک جامعه و تحت کنترلشان الگوبرداری می کنند.

.
مطلب دیگری که بسیار حائز اهمیت است این است که آدم های تحت کنترلِ این افراد ، همیشه احساس کنترل ناچیزی بر زندگی خود دارند. آنها به دلیل ترس از تنبیهات بعدی از سوی قدرتمندان بتدریج به گونه ای بار می آیند و تربیت می شوند که خودشان هم باور کنند که قدرت تفکر ، تشخیص و کنترل در زندگی خود ندارند. به همین دلیل است که با تن دادن به کنترلگری افراد قدرتمند ، همیشه احساس امنیت می کنند. 

.
متأسفانه هیچیکس متوجه نیست که این روانشناسیِ کنترلگر و زورگرا ، در درازمدت مسبب ناخشنودی رو به تزایدی بصورت غیرقابل آشکار در ضمیر ناخودآگاه اقشار تحت کنترل خواهد بود و به تبعِ آن ، تعداد کثیری از مردم از آنجا که احساس کنترل بر زندگی خود ندارند و در خصوص انتخاب هایشان نیز مسئولیتی به آنها واگذار نمی شود ؛ احساس مسئولیت و مسئولیت پذیری به معنای یادگیریِ انتخاب رفتارهایی که نیازهای اساسی خود و جامعه را برآورده سازد نیز نخواهند داشت. 
از این رو بتدریج و در طولانی مدت ، شما با جامعه ای سرخورده و منفعل روبرو خواهید شد. جامعه ای بی هیچ کارآمدی و بی هیچ تواناییِ حتی کارگروهی در بهبود تولیدات و بهره وری های فکری ، فرهنگی و اقتصادی و ... /. جامعه ای که اکثریت قریب به اتفاق آنها عاری از ابداعات و ابتکارات و اختراعات لازم و مختص مردمی غیر مصرف گرا می باشد.

.
بنابرین آیا پیش از گله مندی های بسیار از کاهلی و تنبلی جامعه ـ که خود و مشاورانِ تازه نزدیک شده به خود مسبب آن بوده ایم ـ بهتر نیست که ابتدا یک بازنگری اساسی در روش هایی که برای هدایت جامعه برگزیده ایم و بکار می برده ایم ، داشته باشیم و سپس مردم را به "اقدام و عمل" تشویق کنیم ؟!
.

.
... ادامه دارد

.

.

  • آسیه خوئی

.

در ادامه ی بحث پایانی در بخش 4 از این متن ، باید عرض کنم که بعضی اوقات در برنامه های مختلف سازمان صدا و سیما ، حکایات و داستان های بسیار جالبی مطرح می شود که هر شنونده و بیننده ای که تا پیش از آن گمان بر وابستگی شدید کارکنان این سازمان به گروه ها و جناح های تندرو و دلواپسان داشته است ، متوجه می شود که بعضی از آنها به واقع در این سازمان اسیر و محبوس اند و اگر تاکنون بر سر کار خود باقی مانده اند به این دلیل بوده است که معتقدند نباید صدایی که از تمامی بلندگوهای یک رسانه ی همگانی و عظیم به گوش مردم می رسد ، تک صدایی و جناح محور باشد.

.

یک روز در یکی از برنامه های تلویزیونی ، این داستان بسیار جالب که تاکنون نشنیده بودم بدین مضمون بیان شد :

.
" گاهی شهوتِ لایزال قدرت طلبان در گسترش دامنه ی فجایعِ ایشان برای جامعه به آنجا می رسد که حتی دیگر به خودشان نیز رحم نمی کنند. گرگ ها چه در زمان شکار طعمه های خود و چه در زمان خواب و استراحت ، همیشه شکلی گروهی و دسته ای دارند. حالا شما یک دسته یا یک گلّه گرگ را در نظر بگیرید که روزها از عدم موفقیت آنها برای بدست آوردن شکاری حتی مختصر و خُرد گذشته و خسته و ناتوان از گشت زنی های خود ، هر شب در هنگام استراحت و خواب نیز مثل دیگر ساعات روز باید بر حسب آموزه های غریزی و طبیعی خود در کنار یکدیگر چرت بزنند. 
گرگ های گرسنه و ناموفق در شکار ، به هنگام خواب به این صورت چرت می زنند که حلقه ای از خود بر گرد یکدیگر تشکیل می دهند و طوری در این حلقه می نشینند که همگی رو به یکدیگر قرار بگیرند. گرگ های گرسنه ـ بر خلاف انسان ها یا موجودات دیگر که برای ممانعت از هجوم بیگانه ، در حلقه های خود پشت به پشت یکدیگر می دهند و رو به محیط بیرون از حلقه می نشینند ؛ ـ تا صبح چشم در چشم همدیگر می دوزند و حتی پلک هم نمی زنند تا بتوانند یکدیگر را در تمام ساعات خواب بپایند و مبادا یکی از آنها از غفلتِ لحظه ایِ ایشان استفاده کند و از فرط گرسنگی حمله به خودی را آغاز کند. گرگ ها اینگونه اند. به محض اینکه یکی از آنها لحظه ای به خواب می رود ، بلافاصله بقیه به او هجوم می آورند و جهت رفع جوع و گرسنگی ، تکه تکه و پاره پاره اش می کنند. "
.
معمولا افرادی که قدرت را در دست دارند کسانی هستند که درست و نادرست را با احتساب حفظ موقعیت و قدرت خود تعریف و تعیین می کنند.

.

.

... ادامه دارد

.

.

  • آسیه خوئی

.

استفاده از روانشناسیِ "کنترل بیرونی" در زمانی که در تفاهم و کنار آمدن با یکدیگر با مشکل مواجه می شویم ، تخریبگرِ روابطی ست که به شدت در موقعیت های ضروری به آن نیاز داریم. موقعیت هایی که با تصمیم گیری هایی بر محور خودرأیی برای سطح وسیعی از جامعه به خطر می افتد و سخت نیازمند یک بازنگری اساسی در اصلاح روابط مابین سران یک کشور و مردم است.

.

همین جا در پرانتز باید این نکته را مطرح کرد که این متن ، ملهم و بهره جسته از آموزه های تبیینگرِ "مدیریت بدون زور و اجبار" با روش ابداعی واقعیت درمانی و تئوری انتخاب توسط "ویلیام گلسر و کارولین گلسر" است. البته متون و آموزه های ایشان بر اساس بهبود روابط مابین چهار موقعیت خُــرد از جامعه است : والدین ـ فرزندان ؛ زن ـ شوهر ؛ معلم ـ شاگرد ؛ و مدیر ـ کارمند ، که در سال 2006 میلادی ارائه شد و از سوی روانشناسان ایرانی نیز بسیار مورد استقبال و تدریس قرار گرفت.

شاید شما نیز به محض مطالعه ی تئوری های ابداعی گلسرها متوجه نکته ای شوید که پنهان ماندن و اغماض آن از نگاه گلسرها بسیار تعجب آور باشد. این نکته که این تئوری ها برای سطوح کلان جامعه ای مانند جامعه ی ما نیز بسیار پرکاربرد و مؤثر است و می تواند سازگاری داشته باشد. سطوحی مانند موقعیت های :

رهبران ـ جامعه ؛ رئیس جمهور ـ جامعه ؛ گروه شورای نگهبان ـ نمایندگان مجلس ؛ نمایندگان مجلس ـ جامعه ؛ مجلس خبرگان ـ رهبر ؛ مجلس خبرگان ـ دولت ؛ مجمع روحانیان ـ جامعه ؛ مجمع روحانیت ـ جامعه ؛ مجمع تشخیص مصلحت نظام ـ نظام (!!) ؛ و ...

با این وجود ، این متن سعی ندارد صرفاً به اصلاح روابط مابین این سران با یکدیگر بپردازد. سرانی که طی چهار دهه حکومت بر جامعه ی ایران ـ البته به جز دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی و رئیس جمهور فعلی ، حسن روحانی ـ اوامر و فرمان هایی جز بر اساس جبر و زور و تحکم از آنها حتی نسبت به یکدیگر صادر نشده است.

آنچه که این متن دنبال می کند و برای تقدم آن بر دیگر موضوع های زیرمجموعه ای بحث ، ارجحیتی خاص و ضروری قائل است ، اصلاح روابط مابین تمامی رهبران ، سران و رؤسای این مجامع و مجالس و گروه ها با مردم ، و نگاه و دید آنها در شیوه های مدیریتی ست. وگرنه مشاجرات و مجادلات و مخاصمات و محاربات آنها با یکدیگر که تمامی ندارد. !

.

.

... ادامه دارد

.

.

  • آسیه خوئی