ویرگول ، سرِ خط ،

ویرگول ، سرِ خط ،

سلام سلام ...
من زنده ام !
من باز هم زنده ماندم !
و همچنان با نام "او" مغازله دارم
یعنی
گنبد مینا را می بینم
عطر گل مینا را می نوشم
و آواز طرب انگیز پرنده ی مینا را می شنوم
یعنی
حالِ دلم در این میناکاری ها
خوبِ خوب است.

حتا در سماعی که
از زخم های پی درپی
دچارش می شوی
و زمین و آسمان
ترانه خوان تو می شود ؛
جبرئیل
چتر بال های سفیدش را
روی سرت می گیرد
و با لب های بی حرکت می گوید :
"آرام باش".

یعنی
من لال هم نیستم ،
ویرگول ،
سرِ خط ،

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سرباز» ثبت شده است

.

تا می آیم ببوسمت
بمبی در نماز شب
منفجر می شود
تا می آیم گریه ام را
روی شانه ات بریزم 
مینی در سینه خیزِ سربازی
می ترکد
تا می آیم نوازشت کنم
کسی در خنده ی کودکان
انتحار می کند
تا می آیم کودکی هایم را
در آغوش ات پناه دهم
حکم اعزام
تو را از من می گیرد
تا می آیم رؤیای تو را ببینم
کابوسی خونین
در سنگرت لخته می شود 

تا می آیم ...


"مهری رحمانی"

.

.

  • آسیه خوئی