ویرگول ، سرِ خط ،

ویرگول ، سرِ خط ،

سلام سلام ...
من زنده ام !
من باز هم زنده ماندم !
و همچنان با نام "او" مغازله دارم
یعنی
گنبد مینا را می بینم
عطر گل مینا را می نوشم
و آواز طرب انگیز پرنده ی مینا را می شنوم
یعنی
حالِ دلم در این میناکاری ها
خوبِ خوب است.

حتا در سماعی که
از زخم های پی درپی
دچارش می شوی
و زمین و آسمان
ترانه خوان تو می شود ؛
جبرئیل
چتر بال های سفیدش را
روی سرت می گیرد
و با لب های بی حرکت می گوید :
"آرام باش".

یعنی
من لال هم نیستم ،
ویرگول ،
سرِ خط ،

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دریا» ثبت شده است

.

.

.. «« صیقل عشق »» ..

.

ممنون که پیدا شدی ای گم شده در ساحلِ دریا

بگذار تهیدستی ساحل نخرد یوسف ما را

.

ممنون که جام جمِ خود یافتی از مصرِ وجودت

زندانِ صدف شد قفسِ سینه بر آن گوهرِ پیدا

.

ممنون که قفلی نزدی بر درِ گنجینه ی اسرار

بیچاره زلیخای گریبان به طلوعِ ید بیضا !

.

ممنون که در گنجه ی خود ساحلی از دکمه نداری !

دریا شده پیراهنِ تو  ای صدفِ رفته به ژرفا

.

ممنون که پنهان نکنی ، سر نَنَهی مُهر بر این مِهر

بگذار که عاشق بشود هر چه مَلَک بر لب دریا

.

بگذار به دریا بزند هر صدفِ مانده به سـاحل

تا دُرّ خودش را بدهد صیقلی از عشق ، به فردا

.

ایلیا ـ 90/7/24 

.

.

  • آسیه خوئی

.

نیامده است که بشنود : دیر آمده ای

آمده است ببیند
در شوره زار تفتیده ی سراب تان
مرواریدی ، خاطره ای
از دریاهای دیر و دور / بجا مانده آیا ؟
چه کرده اند با شما ؟
آنقدر سوخته اید که
خاکستر به باد می رود از استخوان تان
.
آمده است که در این هزاره نیز
غربال اش کنید
برایتان
           کلمه آورده است
.
.
ایلیا ـ 90/9/20 ـ یکشنبه 05:30 بامداد
.
.
.
  • آسیه خوئی

 .

کم از حباب نه‌ای‌ ، نازکن به ذوق فنا / سر بریده کلاهی‌ست بر هوا انداز

دریای جستجو را بی پا و سر حبابیم        دریا سری ندارد جز در ته کلاهم

.

.

بی رخصت  ِ  شیخ  ِ  خویـش ، راهی نزنیم

.

سـرباخته   را    ز سـر کلاهی نزنیـم

.

چون  دست   بشست   اهرمن از  دل تان

.

ما بنـده ی عشق را  به   شاهی   نزنیـم

.

.

ایلیا ـ 92/4/9 ـ یکشنبه 17:20

.

.

  • آسیه خوئی