ویرگول ، سرِ خط ،

ویرگول ، سرِ خط ،

سلام سلام ...
من زنده ام !
من باز هم زنده ماندم !
و همچنان با نام "او" مغازله دارم
یعنی
گنبد مینا را می بینم
عطر گل مینا را می نوشم
و آواز طرب انگیز پرنده ی مینا را می شنوم
یعنی
حالِ دلم در این میناکاری ها
خوبِ خوب است.

حتا در سماعی که
از زخم های پی درپی
دچارش می شوی
و زمین و آسمان
ترانه خوان تو می شود ؛
جبرئیل
چتر بال های سفیدش را
روی سرت می گیرد
و با لب های بی حرکت می گوید :
"آرام باش".

یعنی
من لال هم نیستم ،
ویرگول ،
سرِ خط ،

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

۱۵ مطلب در فروردين ۱۳۹۴ ثبت شده است

LOVE the sea..

غیر خودم که عاشقم کسی به من ستم نکرد
.

.

.

  • آسیه خوئی

By Matthew Fang via Flickr

قطعـاً خـــدا هم فیلســوفی لایـق است
نقّـــاش یا مــوزیــک دانـی حــاذق است
بـا هفـت خـطّ وُ هفـت رنـگ وُ هفـت نُـت
بر روی شبنـم می نویسد  عاشق است

.

ایلیا ـ 94/1/30 ـ 04:30 ـ بامداد

.

.

  • آسیه خوئی

ما تازه تر از برگ بروییم همیشه

چون "زندگی"  از  "مرگ"  بجوییم همیشه

.

سرسبزتر از ساقه و گل ؛ ریشه ایم اینک

"خضر" از نَفَس نور بپوییم همیشه

. 

هر لحظه بروییم ، بجوییم ، بپوییم

سبزینه ترین خُلق وَ خوییم همیشه

.

ما رَد شده از مرز منا ، سنگ وَ هاجر ...

_ شیطان که نه _  آدم تر از اوییم همیشه !

. 

تا جوش زند آب حیات از دل ظلمت ؛

از خونِ دل و اشک ، سبوییم همیشه

. 

پاییز اگر آهنگ غم انگیز زند ، باز

رقاص تر از برگ به کوییم همیشه

. 

ایلیا ـ فروردین 1377

.

.

  • آسیه خوئی

A young Chuvash woman in her traditional dress and jewellery

آتش نفســـــا ! رقص تو در دود قشنگ است

چون شرم کز آن مشرق مقصود قشنگ است

با آن همـــه نازی که گلاب تـــو بـرافـــروخت

رســـــواییِ عطــر از نَفَس عـود قشنگ است

با زخــــم مـــدارا مکن این رســـــم بلا نیست

این ولوله با زخـــــم نمکســــود قشنگ است

پروا نکن از پیــله ی گُل در سفــــر خویـــش

پـــــــروانه اگر دیــــر اگر زود ، قشنگ است

گفتـــی که خوشــم زآنچه که فرمود حبیبـــــم

ای بیخبــــــر! او آنچه نفــــرمود قشنگ است

                                                        ای کوزه به دوش!

                        اینهمه تأخیـر روا نیست

گـــــــل کن که گـلِ تازه لب رود قشنـگ است

.

.

  • آسیه خوئی

+

http://www.mp3fil.info/get/367c6578747c393135363437/Woodkid-i_Love_You.mp3

and

https://vimeo.com/58912692

.

تو بگو باران
مگر می شود ابرهای باردار 
پیش از زایمان 
فریاد شوق سر ندهند؟

.
تو بگو رعد
مگر می شود فرشته ها 
از ما عکس نگیرند ؟

.
تو بگو شلّیک
مگر می شود لبان ات 
به خنده نشکفد ؟
وقتی 
خیس از شانه های ابری خدا ست ؛
گیسوانم

.

.

ایلیا ـ دوشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۳ ـ ۱۸:۱۹

.

.

.

  • آسیه خوئی

Sulamith Wulfing

                                           گل لیلیـوم (سوسـن چلچـراغ)

.

زانو زده بر پای شما ، هر چه مَلَک در شبِ رحمانی

قدری ست در این شب که نداند کسی ادراکِ "چه می دانی؟ "

.

گل ها همه در صف شده ، صافات به عطری که برانگیزید

نرگس زده زانوی ادب ، چشم به "لب بسته ی خندانی"

.

سوسن که به ده فن ، سخن از عشق به لب داشته ، خاموش است

خَم گشت بنفشه ، کله انداخت بر آن طلعت ریحانی

.

در کاسه ی خود ، لاله به جوش آوَرَد این باده ؛ بفرمایید :

"گل _داغ" به خونِ جگری پیشکشِ محفل ربانی

.

هُش دار که یک لحظه به آنی بدمد زنبقِ ترسایی

هرگز قدمی رنجه نکن جای یکی عالِمِ صنعانی

.

حالا بسُرا شعرِ تَری را به گلوی گل شیپوری

بسم اللهی از عشق به فرمان هوالباده ی روحانی

.

ایلیا ـ 90/11/20

.

. 

  • آسیه خوئی

.

گفته بودم از چه گل هایی درونم شور و غوغایی فتاده ست

از نگاه ارغوان ، قالب تهی سازم ؛ پُر و پیمانه _ سرمست _

.

صحبتی در شب ، دعایی در سحر ، آنگاه درس صبحگاهی

کار یک شب در میانم گشته با لادن ، گلایل ، لاله ی مست

.

همسفر با خود شده پروانه ای در پیله اش پایانِ هفته

غمگنانه می رود بالای کوهی ، چشم می دوزد فرادست

.

منتظر بر راهِ نرگس می نشیند ، بی خبر از اینکه نرگس _

آمده در پیش من پرسد که بیداری هنوز ؟ آیا غمی هست ؟

.

او نمی داند که آخر عندلیب از عشق خود در گوش ما گفت

گفت و بر گلبرگهامان شبنمی از صبح صادق کرد پیوست

.

گفت : " ما هم بر شما عاشق ترینیم از شما بر ما ، ولیکن

می توان با عطر خود تا بیکران پرواز کرد ، از ریشه نگسست "

.

گفت و با تأیید منظرها به حل هر معما پاسخم داد

گفت : " آفت می رود از هر طرف بر گل ، نه از بالا نه از پست

.

خاره شو بر پیچشِ لَبلاب و بَد اَشغان و سرسختیِ  نِیــژان *

غنچه شو ، سر را فرو بر در میان برگ ها تا از خطا رَست "

.

آه ، آن پروانه را از اشک نسرین ، کنج زندانش بگویید

باغبان بر قفل هر در ، شاکلیدی از بهار آرد ؛ کجا جَست ؟

.

از غم خود گفتم اما قصه ی پر غصه ی گل ها سرآید

این ، درخت ارغوان گفت ؛ او که بر هر شاخه اش جامی ست در شست

.

ایلیا ـ 91/8/9 ـ دوشنبه 04:50 بامداد

.

.

* پاورقی :

.

نیژ ، لبلاب ، بداشغان : 

.
نیژ . ( اِ ) گیاهی است که بر درخت پیچد و به عربی عشقه گویند. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء).

لبلاب . [ ل َ ] (ص ، اِ) عزیمت خوان . عزائم خوان . افسونگر. (برهان ). ساحر. افسون ساز : چنان نمایدم از آب دیده صورت او که چهره ٔ پری از زیر مهره ی لبلاب . مسعودسعد. گهی چو مرد پریسای گونه گونه صور همی نماید زیر نگینه ٔ لبلاب . لبیبی (از صحاح الفرس ). لبلاب. همان نیژ است که خود را بر درخت پیچاند. (از فرهنگ خطی ). نویچ . (فرهنگ فارسی معین ). عاشق سخت و مبرم . (ناظم الاطباء).

بداشغان . [ ب َ دَ ] (اِ) گیاهی است بر هم پیچیده مانند ریسمان تافته و آن از پنج عدد بیشتر نمی شود.عشقه . لبلاب . قاتل ابیه . (برهان قاطع) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). درختچه ای است به ارتفاع 2 تا 5 متر و دارای شاخه های متعدد برنگ سبز مایل به آبی است گلهای درشت برنگ زرد طلایی و معطر آن بصورت خوشه های زیباجلوه می کند. میوه اش نیام ، بطول 6 تا 8 سانتیمتر و به پهنای 5 تا 6 میلی متر است . این گیاه را در نواحی مختلف ایران برای زینت پرورش می دهند. گل طاوسی . رتم . مست خدیجه . بذسقان . (از گیاهان دارویی زرگری ص 391). بدسگان . (فرهنگ رشیدی ). بداسقان . بدشغان . بدسگان . کف الکلب . (از برهان قاطع). بدسقان . 

.

.

  • آسیه خوئی

.

Tashkent, Uzbekistan: Folk dancers in national costume perform during the festivities  Photograph: Anvar Ilyasov/AP

سلام بر بانوی پرنیانی

http://qooqnoosvar.blogfa.com/post/417

.

.

  • آسیه خوئی

.

سوختم تا دوختم عریانی اش را در بهار

خرقه ای کآویختم بر شانه هایش زار زار

.

نیستم شاکی که خاطی _ نه ، که مرکب _ عشق بود

رامِ آن گشتیم زیرا راه و مذهب ، عشق بود

.

در غلط افتاد عاشق ، وحدتِ معشوق را

قطره ، اقیانوس ؛ دریا ، چشمه ی مغروق را

.

"دوست" می گویم ، به ظنّ اش خویش باشد در خطاب

ذات یکتا کِی پذیرد آب و آلایش ، خضاب ؟!

.

از بلا دوری گزیند ، خرقه آلایی کند

لاف مهجوری زند ، اظهار لیلایی کند

.

وَرگو  ای عطار !  عاشق ، زَهره ی شیرش چه شد ؟

آخرین تَرکی که گفتی _ تَرکِ هر تَرک اش _ که شد ؟

.

هفت شهر عشق را تا صبح بی ساقی دوید

یک شب اما خرقه بخشید از ریا ، جامی خرید

.

نزد بت ها دست او می لرزد از شوقِ لقا

لایق قربان شدن هم نیست ای شمس الضّحا !

.

لامروّت در وفاداری ببازد شرطِ خویش

لاجرم ستر گناهش زخم های ریش ریش

.

لافتی الّا علی لا سیف الّا ذوالفقار

هست ذات خسروان ، آیینه ی پروردگار

.

.

ایلیا

.

.

  • آسیه خوئی

.

از هر ناگهانِ بیابان های عاشق

با بشارت یحیا

هر کودک که زائیدم

نامش

البته که عیسا شد :

آرش 

       سیاوش

                   کوروش.

.

اینک در این بی هنگامی ها

آنقدر نوشتم : "سرِ کودکان را بازی ندهید"

تا کودک خودم به سن سربازی رسید.

.

آقای "راست پوتین" !  *

روی کدام مین

با پای چپ

                لِی لِی می کردید ؟!

دیگر نه کبوتری ست که

برایت نامه آوَرَد ،

[ که کلاغ ها هر روز خبر می آورند :

سربازی سرِ بازیِ سرسره بازی ، سربازی را کشت. ]

[ شما هم اگر می توانید جمله ی بالا را سه بار تکرار کنید ، پس از من ]

نه مریمی ست که بوی باروت ندهد 

و نه در باغ های کودک

سرسره هایی

              از زمین تا به آسمان

                                       کودکی را سُر می دهد !

سَر می دهند

کودکانی که با سرهایشان بازی کردی.

.

من تکان خوردم

من تکان خوردم

باور کنید آقای "راست پوتین" !

آنقدر سَرِ بازی های سربازی

در هر ناگهانِ میدان های مین

تکان خوردم که

هر چه کودک می زایم

بی سَر است

و نامش

البته که هیچ شباهتی

نه به حسین دارد

نه به عیسا !!

.

.

ایلیا ـ خرداد 1382 

( شعری از کتاب "ایلیا" ـ صفحه ی 79 )

.

.

* پاورقی :

اشاره به نام "گریگوری ایفیمویچ راسپوتین" است. 

راهب دیوانه ی روسی که در طی جنگ جهانی اول ، نفوذ شدیدی بر تزار نیکلا و خانواده اش داشت و تا اندازه ی زیادی مسئول شکست تزار در جلب حمایت مردم بود. نارضایتی مردم عاقبت به انقلاب روسیه منجر شد !!!

.

.

.

  • آسیه خوئی