ویرگول ، سرِ خط ،

ویرگول ، سرِ خط ،

سلام سلام ...
من زنده ام !
من باز هم زنده ماندم !
و همچنان با نام "او" مغازله دارم
یعنی
گنبد مینا را می بینم
عطر گل مینا را می نوشم
و آواز طرب انگیز پرنده ی مینا را می شنوم
یعنی
حالِ دلم در این میناکاری ها
خوبِ خوب است.

حتا در سماعی که
از زخم های پی درپی
دچارش می شوی
و زمین و آسمان
ترانه خوان تو می شود ؛
جبرئیل
چتر بال های سفیدش را
روی سرت می گیرد
و با لب های بی حرکت می گوید :
"آرام باش".

یعنی
من لال هم نیستم ،
ویرگول ،
سرِ خط ،

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

نماز مستان

شنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۳، ۰۶:۰۰ ب.ظ

.

.

.

 

بزن ای بهار ، چرخی ، به کران ِ  دامنم تا

بِشِکوفمش دوباره تب ِ  عاشقانه ای را

ببر ای نسیم ِ رقصان ، همه عطر ِ    گیسوانم

به مشام ِ  کوچه هایی که گذار ِ  اوست شب ها

سر ِ  کوچه های یاسین ، تو اقاقی   ای مؤذن !

به نماز ِ  صبح ِ مستان  بدهش صلای فتوا

و تو ای شمیم ِ ریحان ، نکند به وقت مستی

بربایی از لبانش ، کلمات ِ  ذکر ِ  دریا

به زمین بریزد از کف ، همه مهره های سبحه

و به جای آن شمارد تن ِ  بندبند ِ افرا

بِسـُرایدم دو مصرع ، گِره های بندهایم ،

_همه شاخه های دستم _ به طواف کای نگارا :

« تو مِی از شکوفه داری ، تو خُم از شکوفه داری ،

تو خودت شکوفه زاری ، نکن ای شکوفه حاشا ! »

 

♦ ♦ ♦

 

پس از آنکه زنگ ناقوس ِ  اقاقیای کوچه

بِنِشاند شانه شانه ، به نماز ، عاشقان را ؛

به رکوع ِعشق رفتند جناب حضرَتانش

و خلود ِ نرگسانی که به بزم می زد آوا :

به سرود ِ نرم ِ باران ، به دفادف ِ  درختان

بزنید چـرخ با ما ، بزنید چـرخ با ما  _ 

که بهـار در طواف است به دور کعبه ی عشق

حج ِ  ما قبول ِ  سعی ای ،  که صفا به مروه بادا


.

. 

ایلیـا   ــــــــــــــــ   اردیبهشت 1376 

. 

 

.

نماز مستان

یاسین 

حج 

صفا و مروه 

طواف

.

.

  • آسیه خوئی

نظرات  (۸)

  • مجید شفیعی
  • سلام

    یا فونت رو عوض کنید یا درشت ترش کنید که قابل خوندن نیست

    ممنون

    :)
    @}-----
  • زخم های آهسته
  • سلام و احترام
    ممنون بزرگواری شما هستم
    حادثه عظیم برای دار فانی ست و جاودانگی برای لامکان و صقع باری تعالی.
    خداوند رفتگان شما را نیز قرین رحمت و عنایت قرار دهد انشاالله
    پاسخ:
    سلام 
    برایتان از خداوند صبر جزیل می طلبم.
    مرگ ، زیباترین و حقیقی ترین تولد است. اما با اینحال همین دور شدن ظاهری عزیزان برای بازماندگان بسیار سخت و غیرقابل تحمل است.
    تسلیت عرض می کنم.
    روح پاکشان شاد و شادتر باد.

    خوشا آنانکه دائم در نمازند     بهشت جاودان بازارشان بی :



    عجبا نماز مستان تو بگو درست هست آن
    که نداند او زمانی نشناسد او مکانی

    عجبا دو رکعت است این عجبا که هشتمین است
    عجبا چه سوره خواندم چو نداشتم زبانی

    در حق چگونه کوبم که نه دست ماند و نه دل
    دل و دست چون تو بردی بده ای خدا امانی

    به خدا خبر ندارم چو نماز می‌گزارم
    که تمام شد رکوعی که امام شد فلانی

    پس از این چو سایه باشم پس و پیش هر امامی
    که بکاهم و فزایم ز حراک سایه بانی

    به رکوع سایه منگر به قیام سایه منگر
    مطلب ز سایه قصدی مطلب ز سایه جانی


    پاسخ:

    ز حساب رست سایه که به جان غیر جنبد        که همی‌زند دو دستک که کجاست سایه دانی

    چو شه است سایه بانم چو روان شود روانم      چو نشیند او نشستم به کرانه دکانی

    چو مرا نماند مایه منم و حدیث سایه              چه کند دهان سایه تبعیت دهانی


    رخ قبله‌ام کجا شد که نماز من قضا شد ؟  



    من با غزلی قانعم و با غزلی شاد

    تا باد ز دنیای شما قسمتم این باد

    ویرانه نشینم من و بیت غزلم را

    هرگز نفروشم به دو صد خانه ی آباد

    من حسرت پرواز ندارم به دل ، آری

    در من قفسی هست که می خواهدم آزاد

    ای بال تخیل ببر آنجا غزلم را

    کش مردم آزاده بگویند مریزاد

    من شاعرم و روز و شبم فرق ندارد

    آرام چه می جویی از این زاده ی اضداد؟

    می خواهم از این پس همه از عشق بگویم

    یک عمر عبث داد زدم بر سر بیداد

    مگذار که دندان زده ی غم شود ای دوست

    این سیب که ناچیده به دامان تو افتاد


    پاسخ:
    ای محو راه گشته از محو هم سفر کن

    چشمی ز دل برآور در عین دل نظر کن

    دل آینه است چینی با دل چو همنشینی

    صد تیغ اگر ببینی هم دیده را سپر کن


                دانم که برشکستی تو محو دل شدستی :



    دلخوشم با غزلی تازه همینم کافیست

    تو مرا باز رساندی به یقینم کافیست

    قانعم بیشتر ازاین چه بخواهم از تو

    گاه گاهی که کنارت بنشینم کافیست

    گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم

    گاهی از دور تو را خوب ببینم کافیست

    آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن

    من همین قدر که گرم است زمینم کافیست

    من همین قدر که با حال و هوایت گه گاه

    برگی از باغچه ی شعر بچینم کافیست

    فکر کردن به تو یعنی غزل شور انگیز

    که همین شوق مرا  خوب ترینم  کافیست

    سلام ایلیا

    وَه که چه احوالی را در نماز عاشقان بیان کردی !


    پاسخ:
    سلام زهرا جان
    امیدوارم حالت خوب شده باشه.
    زمان دویدن باید قلبی بسیار قوی داشته باشی تا در نوسانات بسیار متغیرِِ ضربانِ آن در هر لحظه و در هر "آن" ؛ دوام بیاره. 
    مثل بازیِ زوو گفتنه. نباید نَفَس کم بیاری. "زوو گفتن". از او گفتن. در دیدنِ او و در گفتن از او نباید نَفَس کم بیاری. وگرنه از همان ابتدا اصلا توهمی بیش نبوده اینکه او را چه و که می دیده ای و اینکه خودمون رو چه و که می پنداشتیم. 


    چه ویرانگر ولی شیرینی ای عشق !

     
     
    سوختم در تبی که از عشق است٬ ... شعله در شعله در گلستانت!

    مثل رسم خدا و ابراهیم٬... مثل گنجشک ؛ زیر بارانت
    نفسم را شماره می کردم٬ نفست را شماره می دادی
    حسِ پس لرزه های بم را داشت٬ دیدن دست های لرزانت
    بیقرار شنیدنت بودم٬ مثل آواز عاشقانه ی قو
    شعر می خواندی و به شور غزل٬ تار می زد دل پریشانت
    روزها می گذشت و از تقویم آنچه می ماند چند کاغذ بود
    هفته وماه وسال من شده بود دست مرداد و چشم آبانت!
    من که کفر برادرانم را مثل پیراهنی در آوردم
    با کدام آیه قبله ات خواندم؟! به چه وردی شدم مسلمانت؟!
    دل و دینی نداشتم هرگز٬ که نماز تو را اقامه کند
    تو چگونه خدای من شده ای !؟ ... با دو گوی سیاه شیطانت!
    من ِ لیلی برات مجنونم٬ ... من ِ مجنون برات می میرم
    قصه ی عاشقانه ای داری٬ مثل "ابسال" با "سلامان"ت !
    من حسودم حسود٬ ... آری! -عشق- این بلا را سر من آورده
    قلبم آشوب می شود وقتی دست های کسی به دستانت......
    می رسد یا نمی رسد روزی٬ که تو مال خودِ خودم باشی!؟
    طالع ما دو تا یکی بشود ، شکل یک قلب کنج فنجانت...
    کاش آن سوزنی که مدتهاست٬ توی انبار کاه جا مانده
    با سر انگشت یک پری می دوخت٬ دست های مرا به دامانت


    پاسخ:

    شیرین عسل! به حق شکر ریز خنده ات

    نیشم بزن دوباره به لحن گزنده ات

    چشمت کشیده تیغ به رویم ز هر طرف
    در دل نشسته ابروی خنجر شونده ات

    بر روی بام با سبد رخت آمدی
    آمد نشست گوشه ی دنجی ، پرنده ات

    آمد نشست و گاه خودش را شریک کرد
    در گفت و گوی دامن و باد وزنده ات

    یک صبح ، حاکمان اقالیم دلبری
    دیدند کودتای سفید خزنده ات

    حالا فرشتگان مقرّب ، ملازمت
    حالا الهه های اساطیر،بنده ات

    "
    روی ار به روی ما نکنی حکم از آن توست"
    دل سوخت، رو نشد ز چه برگ برنده ات؟



  • مجید شفیعی
  • سلام

    « تو مِی از شکوفه داری ، تو خم از شکوفه داری ،

    .

                               تو خودت شکوفه زاری ، نکن ای شکوفه حاشا ! »


    ممنون از فونت افزایی :)

    @}-----
    پاسخ:
    سلام

    سوختم تا دوختم عریانی اش را در بهار
    خرقه ای کآویختم بر شانه هایش زار زار

    نیستم شاکی که خاطی ـ نه ـ که مرکَب ، عشق بود
    رام آن گشتیم زیرا راه و مذهب ، عشق بود

    در غلط افتاد عاشق ، وحدتِ معشوق را
    قطره ، اقیانوس ؛ دریا ، چشمه ی مغروق را 
    ...

     
    چند روزی است که تنها به تو می اندیشم
    از خودم غافلم اما به تو می اندیشم

    شب که مهتاب درآیینه ی من می ر قصد
    می نشینم به تماشا به تو می اندیشم

    همه ی روز به تصویر تو می پردازم
    همه ی گریه شب را به تو می اندیشم

    چیستی ؟ خواب و خیالی ؟ سفری ؟خاطره ای ؟
    که دراین خلوت شب ها به تو می اندیشم

    لحظه ای یاد تو از خاطرمن خارج نیست
    یا درآغوش منی یا به تو می اندیشم

    اگر آینده به یک پنجره تبدیل شود
    پشت آن پنجره حتی به تو می اندیشم

    تو به حافظ به حقیقت به غزل دلخوش باش
    من به افسانه نیما به تو می اندیشم

    نه به اندیشه ی زیبا ،‌نه به احساس لطیف
    که به تلفیقی از این ها به تو می اندیشم

    تو به زیبایی دنیای که می اندیشی؟؟
    من که تنها، به تو تنها به تو می اندیشم

    { محمد سلمانی }

    عالی بود بانو.
    پاسخ:

    نشئه‌ی صد در صدم،ساقی نود دارد اگر
    می‌خورم؛ در شهرتان ‌یک جرعه حدّ دارد اگر

    ساغر خالی بگیرم باز رو در روی تو
    روی برگرداندنت پیغام رد دارد اگر

    بوسه بر آیات قرآن تا بهشتم می‌برد
    بر لبانش قل هوالله احد دارد اگر

    تا که زندان بان تویی بیزارم از آزادی‌ام
    جرم ما را خود بگو حبس ابد دارد اگر

    واژه‌ی اول که‌ آمد ماه کامل گشته بود
    نام تو در شعرهایم جزر و مد دارد اگر

    من به قدر ذوق خود از تو سرودم پس ببخش
    این زبان واکرده گاهی شعر بد دارد اگر


    سلام ، ممنونم مینا جان


    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی