ویرگول ، سرِ خط ،

ویرگول ، سرِ خط ،

سلام سلام ...
من زنده ام !
من باز هم زنده ماندم !
و همچنان با نام "او" مغازله دارم
یعنی
گنبد مینا را می بینم
عطر گل مینا را می نوشم
و آواز طرب انگیز پرنده ی مینا را می شنوم
یعنی
حالِ دلم در این میناکاری ها
خوبِ خوب است.

حتا در سماعی که
از زخم های پی درپی
دچارش می شوی
و زمین و آسمان
ترانه خوان تو می شود ؛
جبرئیل
چتر بال های سفیدش را
روی سرت می گیرد
و با لب های بی حرکت می گوید :
"آرام باش".

یعنی
من لال هم نیستم ،
ویرگول ،
سرِ خط ،

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سرِ ارادت» ثبت شده است

.

جان را کنیز سازم با اینکه سَر ندارم
بی پا و سر ببازم چون درد ِ سر ندارم

.
سر را به سرّ ِ جانان قبلا اراده کردم
جز سینه ای ارادت ، این مختصر ندارم

.
این بار پشت پایت ، در سرمه ؛ چشم پختم
ترسی از اشک ، یعنی از "پرده دَر" ندارم

.
روی زمین نه فرشی ، حتی نه خانه ای بی ـ
ـ دیوار ، سقف یا بی پیکر وَ  دَر ندارم

.
چیزی به باختن جز ارزانِ جان نمانده
دل را شما گرفتی ، یک دانه پَر ندارم

.
هرچند می کِشد پَر ، روحم برای پرواز ؛
در بال و پَر درآیم ، حتی اگر ندارم

.
ای نوربخشِ جان ها ! جان را چه وقت گیری ؟
از کار آفتابان شاید خبر ندارم !
.

.
آسیه خوئی

.

.

  • آسیه خوئی