ایلوئی !
خودت بگو
خودت به من بیاموز که چگونه بگویم
چگونه به آن کسانی که تو را انکار می کنند بگویم تو را نه فقط با چشم سِــر و نه فقط با چشم دل که با همین جفت چشمهای سَرم نیز دیده ام.
.
خودت بگو
خودت به من بیاموز که چگونه بگویم
چگونه در زمانه ای که از ادیان تو دکان ها ساخته اند بگویم تو خود به دیدارم می آیی بی آنکه از تو خواسته باشم. تو خود به کمک ام می آیی بی آنکه دیگر به زبان آورم :
ایلوئی ! ایلوئی !
لما سبقتنی ؟
.
خودت بگو
خودت به من بیاموز که چگونه بگویم
چگونه به دمندگان جن و انس بگویم که وقتی در گره ها و عقده هایشان می دمیدند
بی آنکه از تو بخواهم
به دیدارم آمدی و تمام بادها را در مشت خود گره کردی
جهت بادها را عوض کردی و به سوی خودشان بازگرداندی
ای فرمانروای بادها
ای پادشاه بادها
ای خداوند
.
خودت بگو
خودت به من بیاموز که چگونه بگویم
چگونه به تمام عاشقان دروغین و راستین ات بگویم که عاشق حقیقی آن است که در نبرد تحمیلیِ عشق
خود از تو بخواهد او را به قربانگاه ببری
خود از تو بخواهد به این همه رنج و درد پایان بدهی
خود به این حجت برسد که تو او را فقط و فقط برای خودت خواسته ای و ساخته ای...
.
.
آسیه خوئی (ایلیا) ـ 94/7/4 ـ شنبه 13:14
.
.
- ۹۴/۰۷/۰۴