بهارِ جان ها
چهارشنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۵، ۰۷:۳۹ ق.ظ
.
گفتی نگاه کن ! ببین بهــــــار چگونه با آمدنش زمین مرده را زنده می کند ؟
گفتم دیده ام و یقین دارم که مردگان زنده می شوند. نه فقط به این دلیل که دیده ام.
.
گفتی دیده ای کسانی را که تاکنون حتی برای یک بار هم به آسمان نگاه نکرده اند ؟
گفتی من اصلا از آنها انتظار ندارم که به تحقیق و جستجو در آسمان ها بپردازند !
.
گفتی آیا از نشانه های آمدن بهــــار خبر داری ؟
گفتم بهــــار ؟
گفتی منظورم فقط رستاخیز جان ها نیست. بهــــار ، رستاخیز جسم و جانِ آدمی ست.
گفتی هر گاه با تو از بهــــار بگویم ، یعنی رستاخیز جان و جسم آدمیان که شباهت بسیاری به فصل بهــــار دارد.
.
گفتی پس یکی از نشانه های آمدن بهــــار ، باد است. بادها بشارت دهنده ی رسیدن بهـــار جان ها هستند. بشارت دهنده ی روان شدن جان ها که مثل روان شدن کشتی ها به فرمان ایشان است.
.
گفتی از دیگر نشانه های آمدن بهــــار ، ابر است. ابرها هم مثل کشتی ها به فرمان باد برانگیخته می شوند. باد آنها را در آسمان به هر شکلی که بخواهد می گستراند و یا آنها را بصورت قطعه هایی متراکم بر روی هم قرار می دهد.
گفتی وقتی باد ، ابرها را به سمت یکدیگر گسیل دهد تا بصورت متراکم روی هم قرار گیرند آنگاه می بینی که از لابلای آنان باران بیرون می آید.
.
گفتی سومین نشانه ی آمدن بهــــار ، باران است.
گفتی آیا دیده ای که وقتی باران بر هر کس که بخواهد ببارد ، ببارد ؛ آن فرد به ناگاه غریو شادی سر می دهد ؟
گفتم دیده ام و یقین دارم که غریو شادی سر خواهند داد تمام آدمیان. نه فقط به این دلیل که دیده ام.
.
گفتی انگار بهـــار آمده است... گوش کن ! من صدای پای او را می شناسم...
.
.
- ۹۵/۰۱/۰۴
عادَتَم داده بهـــــار به تماشای ِ تو هر صُبح
همین صُبحِ عزیــــــز
که به رقـــص آیَـــم و کوتــَه سُخنی ساز کُـــنَم
قَدَمی چَنــگ زَنَــم عَطرِ اقاقـــی وارَت
قَدَحــی پُر کُنم از گلرُخ ِ گندمـــــزارَت
برسانَـــم به نسیـــم که خَبَر دار کُـــنَد
جمله کَســــــان را ............
" که وجودَت اَبَدیســــتـــــ "
مداد کوچک .