سلوک [5]
.
در زبان رمزی رمان "سلوک" اثر محمود دولت آبادی، می توان شش کلید برای گشودن باب های اسرارآمیز آن، بر حسب گنجایش این صفحات، نشان داد :
1. حضور سایه وار مردی که از طرح روی جلد گرفته تا به پایان رمان، همه جا سنگینی می کند ؛
2. سنخیت های بسیاری که در شخصیت های سه گانه و همگون قیس های "سلوک" وجود دارد؛ قیس بنی عامر ، امرء القیس ، قیس سلوک.
(کلید های دو و سه نشانگر شگردی ست که دولت آبادی با دیزالوهای بسیار نامحسوس برای همگونی این شخصیت ها ارائه داده است. دیزالوهایی که فقط از قلم بسیار ظریف او انتظار می رود و تداعی گر بکارگیری این فن توسط دوربین تصویربرداری در فیلمسازی ست) ؛
3. سیلان های ذهنی سه شخصیت شبح وار "سلوک" : سنمار ، سایه ی قیس و خود قیس.
(رمان از سه داستان مختلف در باره ی سه شخصیت در سه زمان متفاوت تشکیل شده که گهگاه در هم تنیده می شوند و بالاخره در پایان کتاب، به وحدتی ارگانیک می رسند که این توازی قاعدتاً بیانگر تدوین موازی سرنوشت هایی ست که در سه نسل و سه زمان تاریخی رقم خورده است) ؛
4. دفترهای کاهی قیس که باز به تعداد عدد سه در "سلوک" خوانده می شود : یادداشت های کاهی سنمار، دفتر کاهی قیس و دفترچه ی کاهی سایه ی قیس(که همانند هر سه قیسی که در کلید شماره ی 2 آمد، شاعر است و سخندانِ عشق) ؛
5. در تمام مسیر "سلوک"، این واژه ها دقیقاً در مجموع، یازده مرتبه بکار رفته است : ده مرتبه "یازده هزار" و یک مرتبه "یازده" در عبارتِ لبه ی تیغِ دو عددِ یکِ یازده ؛
6. عدد دو هفت، یعنی هفتاد و هفت(77) که نشانگر عدم نمایش تکوین در عدد اساطیریِ "هفت" است. عدم تکوین حیات در آیین بشری، بارها در سراسر "سلوک" نمود داشته است : نام بیمارستانِ 77 ، 77 سالگی استادکار زبردست، نیامدن رفقای حزبی سنمار که بیش از دو هفت سال است، سفر سنمار که هفت تا دو هفت روز به طول خواهد انجامید، دو شاخِ روییده بر پیشانی قیس که به شکل عدد هفت است، زمینی که آماج هفتاهفت وهن بشری ست، قطع حیات در بحبوحه ی لجاج در قلاب دو هفت، و حتی در شکل و شمایل فلاخنی که قیس به هنگام کودکی قصد کشتن پرنده ای را داشته است ؛ همگی نحوست سال 77 را تحت هویت سال جنایت بازمیتابد هرچند دولت آبادی، خود در یکی دو جا از متن کتاب بدون توسل به زبان رمزی، به وضوح به شرح ماهیت سال 77 می پردازد :
"آری، پیر شدم در سنه ی یکهزار و سیصد و هفتاد و هفت هجری شمسی... سال نحس و مرگ و خفگی..." [ص 83]
"آری... در قلاب دو هفت، نبودن، تا گمان تجسد، کالبد، نحس، نحسی... نحسی قطع گرما و عطر نَفَس، قطع مائده ی جان، قطع رمق، درست در آستانه یا به هنگام قطع نَفَس، قطـــع قلــــم و خف بیان" [ص 88 و 89]
.
"ای مائده ی جـــان و حیات من ! از هفت پاره شدن خود در خـــانه ی روح سخن می گویم..." [ص 84 و 85]
.
.
...ادامه دارد
.
.
- ۹۵/۰۵/۱۱
چقدر سیراب شدم از سلوک
بانو خداقوت خوشحالم که هستید و از دولت آبادی نوشته اید
خوش حالم